صفت ( adjective )
مشتقات: foolishly (adv.), foolishness (n.)
مشتقات: foolishly (adv.), foolishness (n.)
• (1) تعریف: lacking in good sense or judgment, or appearing to lack them; silly.
• مترادف: asinine, empty-headed, half-witted, idiotic, silly, witless
• متضاد: canny, levelheaded, sagacious, sensible, wise
• مشابه: brainless, crackbrained, crazy, dimwitted, dizzy, fatuous, fool, imbecile, inept, irrational, mindless, puerile, senseless, stupid
• مترادف: asinine, empty-headed, half-witted, idiotic, silly, witless
• متضاد: canny, levelheaded, sagacious, sensible, wise
• مشابه: brainless, crackbrained, crazy, dimwitted, dizzy, fatuous, fool, imbecile, inept, irrational, mindless, puerile, senseless, stupid
- It was no surprise that he lost all his money as he'd always been foolish in that way.
[ترجمه بهنام] جای تعجب نداشت که او تمام پول خود را از دست داد. زیرا او دیوانه این جریان بود.|
[ترجمه گوگل] تعجبی نداشت که او تمام پول خود را از دست داد، زیرا او همیشه در این راه احمق بوده است[ترجمه ترگمان] تعجبی نداشت که تمام پولش را مثل همیشه از دست داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I was young and foolish then, and I made decisions that I regret now.
[ترجمه گوگل] آن موقع جوان و احمق بودم و تصمیماتی گرفتم که الان پشیمانم
[ترجمه ترگمان] من جوان و احمق بودم و تصمیمی گرفتم که حالا پشیمان شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من جوان و احمق بودم و تصمیمی گرفتم که حالا پشیمان شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She looked foolish with that plastic bag over her head.
[ترجمه گوگل] با آن کیسه پلاستیکی روی سرش احمق به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان] با آن کیسه پلاستیکی که بالای سرش بود، احمق به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] با آن کیسه پلاستیکی که بالای سرش بود، احمق به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I'm not so foolish as to take a risk like that.
[ترجمه گوگل] من آنقدر احمق نیستم که چنین ریسکی کنم
[ترجمه ترگمان] من اونقدر احمق نیستم که همچین ریسکی بکنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من اونقدر احمق نیستم که همچین ریسکی بکنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: resulting from a lack of good sense or adequate knowledge.
• مترادف: ill-advised, ill-considered, imprudent, unwise
• متضاد: advisable, intelligent, sensible
• مشابه: careless, fool, harebrained, impolitic, incautious, indiscreet, injudicious, mad, rash, ridiculous, shortsighted, stupid
• مترادف: ill-advised, ill-considered, imprudent, unwise
• متضاد: advisable, intelligent, sensible
• مشابه: careless, fool, harebrained, impolitic, incautious, indiscreet, injudicious, mad, rash, ridiculous, shortsighted, stupid
- He lost a lot of money making foolish investments.
[ترجمه گوگل] او با سرمایه گذاری های احمقانه پول زیادی از دست داد
[ترجمه ترگمان] او پول زیادی را از دست داد و سرمایه گذاری های احمقانه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او پول زیادی را از دست داد و سرمایه گذاری های احمقانه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: embarrassed.
• مترادف: abashed, embarrassed, sheepish
• مشابه: mortified, self-conscious, silly, uncomfortable
• مترادف: abashed, embarrassed, sheepish
• مشابه: mortified, self-conscious, silly, uncomfortable
- A foolish grin came over his face as he realized his mistake.
[ترجمه گوگل] وقتی متوجه اشتباهش شد پوزخند احمقانه ای روی صورتش نشست
[ترجمه ترگمان] وقتی متوجه اشتباهش شد، لبخند احمقانه ای بر چهره اش نقش بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی متوجه اشتباهش شد، لبخند احمقانه ای بر چهره اش نقش بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید