foodstuff

/ˈfuːdˌstəf//ˈfuːdstʌf/

معنی: خواربار، ماده غذایی
معانی دیگر: ماده ی خوراکی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a substance that is or can be used as food.
مشابه: nutriment

جمله های نمونه

1. The potassium content of foodstuffs is very variable.
[ترجمه گوگل]محتوای پتاسیم مواد غذایی بسیار متغیر است
[ترجمه ترگمان]مقدار پتاسیم از مواد غذایی بسیار متغیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Many basic foodstuffs, such as bread and milk, are tax-free.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مواد غذایی اساسی مانند نان و شیر از مالیات معاف هستند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مواد غذایی اصلی مانند نان و شیر، معاف از مالیات هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He is an importer of African foodstuffs.
[ترجمه گوگل]او واردکننده مواد غذایی آفریقایی است
[ترجمه ترگمان]او وارد کننده مواد غذایی آفریقایی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Strict rationing of basic foodstuffs was still in force by the end of the year.
[ترجمه گوگل]جیره بندی شدید مواد غذایی اساسی تا پایان سال همچنان به قوت خود باقی بود
[ترجمه ترگمان]سهمیه بندی شدید مواد غذایی اصلی تا پایان سال ادامه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Basic foodstuffs were in short supply.
[ترجمه گوگل]مواد غذایی اساسی با کمبود مواجه بود
[ترجمه ترگمان]مواد غذایی اصلی در دسترس بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They lack basic foodstuffs, such as bread and milk.
[ترجمه گوگل]آنها فاقد مواد غذایی اساسی مانند نان و شیر هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها فاقد مواد غذایی اساسی مانند نان و شیر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Plants are the ultimate source of all foodstuffs.
[ترجمه گوگل]گیاهان منبع نهایی تمام مواد غذایی هستند
[ترجمه ترگمان]گیاهان منبع نهایی تمام مواد غذایی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Imports of foodstuffs accounted for a small proportion of total imports.
[ترجمه گوگل]واردات مواد غذایی سهم کمی از کل واردات را به خود اختصاص داده است
[ترجمه ترگمان]واردات مواد غذایی سهم کوچکی از کل واردات را تشکیل می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Foodstuff varies from fried egg and chips to sausage rolls and sponge cakes.
[ترجمه گوگل]مواد غذایی از تخم مرغ سرخ شده و چیپس گرفته تا رول سوسیس و کیک اسفنجی متفاوت است
[ترجمه ترگمان]foodstuff از تخم مرغ و چیپس برای سوسیس و کیک اسفنجی فرق دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Fish have a constant supply of varied foodstuffs, and there is room to avoid aggression.
[ترجمه گوگل]ماهی ها دارای منبع ثابتی از مواد غذایی متنوع هستند و فضایی برای جلوگیری از پرخاشگری وجود دارد
[ترجمه ترگمان]ماهی یک منبع تغذیه ثابت از مواد غذایی مختلف دارد و برای جلوگیری از پرخاشگری اتاق وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Once the residue left after absorption of foodstuff reaches the last part of the gut, the desire to defecate results.
[ترجمه گوگل]هنگامی که بقایای باقی مانده پس از جذب مواد غذایی به آخرین قسمت روده می رسد، میل به اجابت مزاج ایجاد می شود
[ترجمه ترگمان]هنگامی که باقیمانده پس از جذب مواد غذایی به آخرین بخش شکم باقی می ماند، تمایل به defecate نتایج حاصل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Bread, it would appear, is an indispensable foodstuff, as necessary to life as potable water.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد نان یک ماده غذایی ضروری است، به اندازه آب آشامیدنی برای زندگی ضروری است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که نان یک مواد غذایی ضروری و ضروری برای زندگی به عنوان آب آشامیدنی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Rice is such a vital foodstuff in Asia—some 90% is grown and eaten there—that policies aim at self-sufficiency.
[ترجمه گوگل]برنج در آسیا چنان ماده غذایی حیاتی است - حدود 90 درصد آن در آنجا کشت و خورده می شود - که هدف سیاست ها خودکفایی است
[ترجمه ترگمان]برنج از مواد غذایی حیاتی در آسیا است - در حدود ۹۰ درصد رشد و در آنجا خورده می شود - این سیاست ها به خودی خود کفایی رسیده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Foodstuff:cocoa, coffee, milk powder, juice of granulate, flavoring and so on.
[ترجمه گوگل]مواد غذایی: کاکائو، قهوه، پودر شیر، آب گرانول، طعم دهنده و غیره
[ترجمه ترگمان]foodstuff: کاکائو، قهوه، پودر شیر، چاشنی و غیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Every year about 2% of foodstuff cannot be fed or eaten because of mustiness in the world.
[ترجمه گوگل]هر ساله حدود 2 درصد از مواد غذایی به دلیل کپک زدن در جهان قابل تغذیه یا خوردن نیستند
[ترجمه ترگمان]هر ساله حدود ۲ % از مواد غذایی به خاطر of در جهان خورده یا خورده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خواربار (اسم)
food, supply, viand, victual, grocery, provender, provisions, foodstuff, provand, provant, proviant

ماده غذایی (اسم)
foodstuff

انگلیسی به انگلیسی

• food, nourishment, substance which provides the body with nutrients
foodstuffs are substances which people eat.

پیشنهاد کاربران

بپرس