• : تعریف: something to be contemplated or pondered.
جمله های نمونه
1. The solicitor's advice gave me food for thought.
[ترجمه تبسم] توصیه های وکیل باعث شد تا بدقت فکر کنم
|
[ترجمه گوگل]توصیه های وکیل به من محل فکر کردن داد [ترجمه ترگمان]توصیه مشاور برای فکر کردن به من غذا می داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Lord Fraser's speech offers much food for thought.
[ترجمه گوگل]سخنرانی لرد فریزر منبع زیادی برای تفکر است [ترجمه ترگمان]سخنرانی لرد Fraser غذای زیادی برای فکر کردن ارائه می دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The teacher's advice gave me plenty of food for thought.
[ترجمه لیلا هژبری] توصیه ی معلم به من مقدار زیادی مشغله ی فکری داد
|
[ترجمه سپیده] نظر معلمم ذهنم رو در گیر کرد
|
[ترجمه گوگل]نصیحت معلم به من جای تامل زیادی داد [ترجمه ترگمان]توصیه معلم به من غذای زیادی برای فکر کردن داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The programme certainly provides plenty of food for thought.
[ترجمه گوگل]این برنامه مطمئناً غذای زیادی برای تفکر فراهم می کند [ترجمه ترگمان]این برنامه قطعا مقدار زیادی غذا برای تفکر ارائه می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The teacher's advice certainly gave me food for thought.
[ترجمه گوگل]توصیه های معلم مطمئناً به من محل فکری داد [ترجمه ترگمان]توصیه معلم مطمئنا به من غذا برای فکر کردن داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. His remarks gave us much food for thought.
[ترجمه گوگل]سخنان او ما را به فکر فرو برد [ترجمه ترگمان]تذکرات او به ما غذای زیادی برای فکر کردن می داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. There is much food for thought in this book.
[ترجمه گوگل]در این کتاب جای تفکر زیادی وجود دارد [ترجمه ترگمان]در این کتاب چیزهای زیادی برای فکر کردن وجود دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Jeffcoate W. . Obesity is a disease: food for thought.
[ترجمه گوگل]جفکویت دبلیو چاقی یک بیماری است: خوراکی برای تفکر [ترجمه ترگمان]Jeffcoate W چاقی یک بیماری است: غذا برای تفکر [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The study on poverty certainly offers food for thought to America's leaders.
[ترجمه گوگل]مطالعه در مورد فقر مطمئناً به رهبران آمریکا محل تفکر می دهد [ترجمه ترگمان]مطالعه بر روی فقر، قطعا برای فکر کردن به رهبران آمریکا غذا ارائه می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Food for thought on a wet day for both the developmental and evolutionary biologist.
[ترجمه گوگل]خوراکی برای تفکر در یک روز مرطوب هم برای زیست شناس تکاملی و هم برای زیست شناس تکاملی [ترجمه ترگمان]غذا برای فکر در روز بارانی برای هر دو زیست شناس تکاملی و تکاملی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Ian Wright also had food for thought as he made a hasty exit from Arsenal's demoralised dressing room.
[ترجمه گوگل]یان رایت نیز با خروج عجولانه از رختکن بی روحیه آرسنال، جای تفکر داشت [ترجمه ترگمان]ایان رایت نیز برای این فکر غذا داشت که با عجله از رخت کن بیرون آمد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. That building provides us with food for thought.
[ترجمه گوگل]آن ساختمان خوراکی برای فکر کردن به ما می دهد [ترجمه ترگمان]آن ساختمان برای ما غذا برای تفکر فراهم می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. And there is plenty of food for thought.
[ترجمه گوگل]و جای فکر فراوان است [ترجمه ترگمان]و یه عالمه غذا برای فکر کردن هست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید! [ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Several interesting issues present some food for thought, however.
[ترجمه گوگل]با این حال، چندین موضوع جالب، منبعی برای تفکر است [ترجمه ترگمان]با این حال، چندین مساله جالب کمی برای فکر وجود دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• something to consider, issue to think about
پیشنهاد کاربران
"Food for Thought": Something that warrants serious consideration or reflection; an idea or point that provokes thoughtful discussion. چیزی که نیاز به توجه جدی یا تأمل دارد؛ ایده یا نکته ای که بحث های تفکری را تحریک می کند ... [مشاهده متن کامل]
به طور استعاری به معنای ایده یا مفهومی است که تغذیه ذهنی فراهم می کند و تفکر عمیق تر را تحریک می کند. مترادف: Insight, consideration, contemplation متضاد: Mindless chatter, trivial matter, superficial talk مثال؛ Her lecture provided much food for thought about the future of technology. The book offers plenty of food for thought on societal issues. The discussion was quite engaging and left us with a lot of food for thought.
غذای ذهنی
تغذیه فکری
دغدغه ای برای تفکر /اندیشیدن
موضوع یا مسئله ای که ارزش اندیشدن و تامل دارد. Thought snack Brain snack