food

/ˈfuːd//fuːd/

معنی: خورد، قوت، غذا، طعمه، خورش، اغذیه، خوراکی، خوان، خوردنی، خوراک، طعام، خواربار، توشه، اذوقه
معانی دیگر: تغذیه، رزق، خوردنی (در برابر: نوشیدنی drink)، (مجازی) نیروبخش، انگیزان، غذایی، لوت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: food for thought
(1) تعریف: any substance that contains nutrients and is ingested by living creatures in order to sustain life, health, and growth.
مترادف: nourishment, nutrient, sustenance
مشابه: aliment, bread, chow, comestibles, eats, feed, fodder, foodstuff, nurture, nutriment, nutrition, provender, provisions, victuals

(2) تعریف: solid as opposed to liquid nourishment.
مشابه: comestibles, edibles, foodstuff

- food and drink
[ترجمه ماهک] نوشیدنی و غذا
|
[ترجمه ...] غذا و نوشیدنی
|
[ترجمه گوگل] غذا و نوشیدنی
[ترجمه ترگمان] غذا و نوشیدنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: anything that sustains existence or aids development.
مترادف: aliment, nourishment, nutriment, nutrition, sustenance
مشابه: bread, bread and butter, subsistence

جمله های نمونه

1. food and all kinds of non-alcoholic beverages
خوراک و همه گونه نوشیدنی های غیر الکلی

2. food and drink in plenty
غذا و مشروب فراوان

3. food and fresh troops were sent to the relief of the besieged city
برای یاری به شهر محاصره شده خواربار و سرباز تازه نفس گسیل شد.

4. food and rest energized the mountain climbers
خوراک و استراحت به کوهنوردان نیرو داد.

5. food and shoe advertisements on the billboards along the road
آگهی های خوراک و کفش در چشم کش های کنار جاده

6. food especially prepared for the patients
خوراکی که مخصوص بیماران تهیه شده است

7. food fit to eat
غذای قابل خوردن

8. food for hungry children in africa
خوراک برای کودکان گرسنه در افریقا

9. food for thought
انگیزه ی تفکر

10. food had lost its savor for him
برای او خوراک مزه ی خود را از دست داده بود.

11. food is necessary to life
خوراک برای زندگی لازم است.

12. food poisoning
مسمومیت غذایی

13. food poisoning sickened the customers
مسمومیت غذایی مشتریان را مریض کرد.

14. food prepared in the chinese manner
خوراکی که به روش چینی تهیه شده است

15. food prices have jumped incredibly
قیمت مواد خوراکی به طور باورنکردنی افزایش یافته است.

16. food prices were pacing the upsurge
قیمت مواد غذایی پیشگام افزایش قیمت ها بود.

17. food shortages in the backwash of the war
کمبود مواد غذایی در نتیجه ی جنگ

18. food that is too oily disgusts one easily
غذای خیلی چرب آدم را زود زده می کند.

19. food was plentiful at the party
در مهمانی خوراک زیاد بود.

20. baby food
خوراک کودک

21. bad food and low pay had discontented the soldiers
غذای بد و حقوق کم سربازان را ناراضی کرده بود.

22. basic food is not dispensable but luxuries are quite dispensable
خوراک اصلی غیرضروری نیست ولی تجملات کاملا غیر ضروری است.

23. breakfast food
خوراک صبحانه

24. cooked food
غذای پخته

25. indian food is highly seasoned
خوراک هندی پر ادویه است.

26. italian food
خوراک ایتالیایی

27. kingly food
خوراک شاهانه

28. kosher food
خوراک حلال

29. leftover food can make you ill
خوراک مانده ممکن است تو را مریض کند.

30. natural food
خوراک طبیعی (بدون مواد شیمیایی افزوده و غیره)

31. nourishing food
خوراک مغذی

32. oriental food
خوراک خاور دور (به ویژه چینی)

33. our food supply was finished up
ذخیره ی بنزین ما ته کشید.

34. plant food
خوراک گیاه

35. precooked food
خوراک پیش پخته (آماده)

36. rotten food stinks
خوراک گندیده بوی بد می دهد.

37. rough food
خوراک بد

38. stale food
خوراک مانده

39. tasty food
خوراک خوشمزه

40. the food consisted of vegetables, rice and various kinds of fowl
غذا شامل سبزیجات،برنج و انواع گوشت ماکیان بود.

41. the food had a nasty taste
خوراک مزه ی تهوع آوری داشت.

42. the food had a queer taste
خوراک مزه ی عجیب و ناخوشایندی داشت.

43. the food in that restaurant was something fierce
غذای آن رستوران گند بود.

44. the food in this restaurant is good but the service is bad
خوراک این رستوران خوب است ولی از مشتری خوب پذیرایی نمی کنند.

45. the food is ready, dip in!
خوراک حاضر است،بفرمایید!

46. the food was delicious and the hungry kids stowed away as much as they could
خوراک دلپذیر بود و بچه های گرسنه تا می توانستند خوردند.

47. the food was devilish; i for one couldn't eat it
خوراک افتضاح بود; من که نتوانستم بخورم.

48. the food was none too good
خوراک چندان تعریفی نداشت.

49. the food was overdone and dry
غذا را زیادی پخته بودند و خشک بود.

50. the food was sensational
خوراک معرکه بود.

51. the food was so bad that the prisoner could not stomach it
خوراک آنقدر بد بود که زندانی قادر به خوردن آن نبود.

52. this food contains all the nutrition your dog needs
این خوراک حاوی کلیه ی مواد غذایی (پرودهای) مورد نیاز سگ شما است.

53. this food has a disagreeable smell and taste
این خوراک بو و طعم ناخوشایندی دارد.

54. this food has a disgusting smell
این خوراک بوی مشمئز کننده ای دارد.

55. this food has been cooked with different herbs and spices
این خوراک را با گیاهان و ادویه ی گوناگون پخته اند.

56. this food is too salty
این خوراک خیلی شور است.

57. this food needs less salt and more sugar
این خوراک نمک کمتر و شکر بیشتری لازم دارد.

58. this food smells terrible
این غذا بوی بدی می دهد.

59. this food tastes good
این خوراک خوشمزه است.

60. airplanes airdropped food and medicine
هواپیماها غذا و دارو پایین انداختند.

61. anyway, the food was finally ready
به هر حال خوراک بالاخره آماده شد.

62. chew the food well and then swallow
خوراک را خوب بجو و سپس فرو بده.

63. eat enough food to maintain your health
آنقدر خوراک بخور که سلامتی خود را حفظ کنی.

64. eating junk food disordered his digestive system
خوردن هله هوله دستگاه گوارش او را دچار اختلال کرد.

65. he had food poisoning and his stomach had to be pumped
او مسمومیت غذایی پیدا کرد و معده ی او باید شستشو داده می شد.

66. hot indian food
خوراک پرادویه ی هندی

67. i smelled food cooking
بوی پختن خوراک به مشامم رسید.

68. parcels of food and medicine for earthquake victims
بسته های دارو و خوراک برای زلزله زدگان

69. such a food
چنین خوراکی

70. the best food i have ever tasted
بهترین خوراکی که هرگز خورده ام

مترادف ها

خورد (اسم)
absorption, sucking, feed, food, intake, resorption

قوت (اسم)
strength, food, accent, emphasis, stress, intensity, bread, nutrition, nourishment, pith, punch, maintenance, vis

غذا (اسم)
chop, food, diet, dish, aliment, meal, chow, alimentation, nutrition, nourishment, nurture, viand, chop-chop, cuisine, provender, nutriment

طعمه (اسم)
food, meal, bait

خورش (اسم)
feed, food, hash, feeding, sauce, beverage, gippo

اغذیه (اسم)
food, provision, board

خوراکی (اسم)
food, meal, chow, comestible

خوان (اسم)
food, cloth for table use, tablecloth, large wooden tray, liberal table

خوردنی (اسم)
food, comestible, esculent

خوراک (اسم)
feed, food, tack, dish, nutrition, nourishment, grub, fare, repast, meat, viand, cuisine, nutriment, tucker

طعام (اسم)
food, dish, meal, mess

خواربار (اسم)
food, supply, viand, victual, grocery, provender, provisions, foodstuff, provand, provant, proviant

توشه (اسم)
food, outfit, provision, ration, luggage

اذوقه (اسم)
food, supply, victual, provender, purveyance

انگلیسی به انگلیسی

• substance which provides the body with nutrients, sustenance, nourishment
food is what people and animals eat.
if something gives you food for thought, it causes you to think how it will effect future events.

پیشنهاد کاربران

Food ؛
فلسفه ی ایجاد و پیدایش این کلیدواژه در پهنه ی واژگان و دریای لغات در مبحث زبانشناسی منشعب از اصطلاح مفید بودن و کلمه ی فایده به معنی فایده دهنده و مفید به فایده و فِدیه دهنده بودن خوراکی ها مرتبط با کلماتی از قبیل ؛ فطرت فتیر فیتیله فتوت و. . . می باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

فُتوا ؛
مرتبط با مفهوم کلیدواژه ی فطرت که اگر بخواهیم بر مبنای کلام این کلمه و کلمات مرتبط و دارای انشعاب با مصدر این کلمه یک تعریف داشته باشیم بدینصورت قابل تبیین می شود ؛
مفاد و اوامر و دستهورات و ایده هایی فطری که مفید به فایده و منتهی به آبادی و بودائی و دیبا شدن در مسائل زندگی از جانب مُفتی یا همان حاکم شرع می شود.
درک بهتر مفهوم کلمه ی فتوا مرتبط با تحلیل و تفسیر کلمات هم خانواده با کلمه ی فتوا در متن زیر تبیین شده است ؛
فاطمه ؛ فدا شونده و فدا کننده ی جان ، جان فدا
فِدیه ؛ فدا کردن و فایده رساندن.

فُتَوَّت ؛ تعاریفی مثل رادمردی و جوانمردی و . . . برای این کلیدواژه، از جهت رفتارها و عملکردهایی فطری می باشد که برگرفته از فطرت انسان جهت فِدیه دهنده بودن می باشد .
فطرت ؛ منشعب از کلمه ی مفید و فایده به معنی ذات و ندا و نور درون که از جانب الله الهام کننده به قلب انسان ها جاری می شود و انسان ها را در تشخیص سود و زیان مسایل زندگی و فایده بردن آگاه می کند.
فاطمه ؛ فدا شونده ، فدا کننده ، جان فدا
Food ؛
فلسفه ی ایجاد و پیدایش این کلیدواژه در پهنه ی واژگان و دریای لغات در مبحث زبانشناسی منشعب از اصطلاح مفید بودن و کلمه ی فایده به معنی فایده دهنده و مفید به فایده و فِدیه دهنده بودن خوراکی ها مرتبط با کلماتی از قبیل ؛ فطرت فتیر فیتیله فتوت و. . . می باشد.
فیتیله ؛ مرتبط با مفهوم مشترک کلمه ی فطرت و فتیر و مفتول منشعب از کلمه ی مفید و فایده به معنی فایده رسان و فایده دهنده.
فتیر ؛ نان فتیر به نسبت نان معمولی چون از شیر و شکر و روغن حیوانی و سیاه دانه و کنجد و . . . پخته شده است و دارای فطرت بیشتری نسبت به نان معمولی می باشد بسیار مفیدتر و بسیار انرژی بخش تر می باشد.
بر همین مبنا چون نان فتیر به نسبت نان معمولی مفید به فایده تر می باشد از کلمه ی مفید برای نامگذاری این نان استفاده شده است.
به معنی پُر فایده و مفید به فایده مرتبط با مفهوم مشترک کلمه ی فطرت و کلمه ی food به معنی غذا در زبان انگلیسی.
اگر اثر و رد تعریف کلمه ی مفید را برای کلمه ی فطرت و فتیر و مفتول و فیتیله با مصدر و بن واژه ی ( ف د ) در زبان انگلیسی جستجو کنیم کلمه ی فود با نگارش food در زبان انگلیسی قابل مشاهده است.
مفتول ؛ مرتبط با کلمه ی فیتیله و فَتیر به معنی مفید و فایده دهنده و دارای فایده
حرف ل در ساختمان کلمه ی فیتیله و مفتول که نماد وجود یک انرژی لطیف و سیال و دارای جریان مستمر در مفهوم کلمات می باشد از طریق قانون قلب ها قابل تبدیل به حرف ( ر ) می باشد بر همین مبنا در ساختمان این دو کلمه با مفهوم مشترک مفید بودن، کلمه ی فطرت و فتیر قابل مشاهده می شود.
مُفت ؛ اصطلاح مُفت بودن از جهت مفید به فایده بودن که منتج به فراوانی می شود می باشد. یعنی اصطلاح مُفت بودن علارغم گران بودن چیزی از جهت عایدات بیشتری که به نسبت پرداخت هزینه نصیب می شود دارای معنا و مفهوم می باشد.
تعریف مجانی برای کلمه ی مفت که یک تعریف غیرانطباقی و درست هم می باشد از جهت جان دهنده بودن و مُجین یا مُژین بودن دارای معنا و مفهوم می باشد.
در ادامه ی تحلیل و تفسیرِ معنا و مفهوم کلمه ی مفت ، کلمه ی اَرزان با ریخت مشابه آریسان از جهت اَرزنده بودن و اَرزندگی و اَرزیدن و انرژی بخش بودن دارای معنا و مفهوم می باشد.
مُفتی ؛ حاکم شرع و شخص فتوا دهنده از جهت مفادی که مفید به فایده می باشد و کلامش بر مبنای یک حقیقت که برگرفته از فطرت و بر مبنای یک اصول اصلاح کننده می باشد.
فُتوا ؛
مرتبط با مفهوم کلیدواژه ی فطرت که اگر بخواهیم بر مبنای کلام این کلمه و کلمات مرتبط و دارای انشعاب با مصدر این کلمه یک تعریف داشته باشیم بدینصورت قابل تبیین می شود ؛
مفاد و اوامر و دستهورات و ایده هایی فطری که مفید به فایده و منتهی به آبادی و بودائی و دیبا شدن در مسائل زندگی از جانب مُفتی یا همان حاکم شرع می شود.
یعنی هر ایده و نظر و پیشنهاد که منتهی به اجرایی شدن کلام این کلمه نشود فلسفه ی وجودیِ معنا و مفهوم این کلمه صورت نگرفته است.
این کلمه دارای ریشه ی ثلاثی ( ف ت و ) می باشد که مصدر و بن واژه ی این ریشه دو حرف ( ف ت ) می باشد.
حرف ف در ساختمان این کلمه از طریق قانون قلب ها و منقلب شدن حروف به سمت حروف دیگر جهت ایجاد کلمات در موقعیت های کاربردی مختلف قابل تبدیل به حروفی مثل ( پ ب ) می باشد.
حرف ت در ساختمان این کلمه به دلیل نقطه و محل مشترک صدور آوا قابل تبدیل به حرف د می باشد.
از این مصدر با یک مفهوم مشترک کلمات بسیار زیادی با ساختمان های متفاوت با موقعیت های کاربردی مختلف ایجاد می شود.
روند تغییر ریخت آوایی و نگارشی این کلیدواژه در آبراه سیال حروف از طریق قانون و قواعد ایجاد کلمات عبارت است از ؛ فتوا ، فتفا ، فتپا ، فتبا.
نزدیک ترین کلمات به کلمه ی فتوا با یک موقعیت کاربردی دیگر ، کلمه ی فتوت و مفید و مفاد و فایده می باشد.
کلمه ی فتوا و فُتُوَّت و مفاد و مفید و فایده به لحاظ معنا و مفهوم نهفته در ساختمان این کلمه ، مرتبط است با کلماتی از قبیل ؛ آفتاب ، تابش ، تابیدن و تاباندن.
کلمات دیگری که از ساختمان این کلمه قابل مشاهده است عبارتند از آبادی آداب دیبا بودا
البته اگر برای کلمه ی فُتوا افزونه ی تعالی بخش حرف ( آ ) را به عنوان باب ورود به کلمه برای یافتن و مشاهده کلمه ی آفتاب در نظر بگیریم کلمه ی مشابه دیگری که در این مسیر قابل مشاهده می شود کلمه ی آفت است که نباید ما را در این مسیر برای رسیدن به منظور و مفهوم این کلمه به انحراف بکشاند.
چون مسیر ایجاد کلمه ی آفت منشعب شده از کلمه ی اُفت و افتادن و فُوْت می باشد.
و همچنین کلمات مشابه دیگری از قبیل ؛ فتنه ، فتانه ، مفتون

What is your Brain food?
ما طعام ذِهنکَ؟
Brain to serve Stomach
or stomach to serve the Brain?
المعدةُ تخدم العقلَ؛ أم العکس؟
الجوع العاطفی؟
I can't stomach
=لاأتَحَمّل. قالَ لا یَأْتیکُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُکُما بِتَأْویلِهِ قَبْلَ أَنْ یَأْتِیَکُما
...
[مشاهده متن کامل]

ذلِکُما مِمَّا عَلَّمَنی‏ رَبِّی إِنِّی تَرَکْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ37
. . .
لا تشتبه مع
foot
فَوت
فُوت
فُد

غذا
They ate a delicious meal of food.
خوراک ( غذای مخصوص یک مکان، یک گروه یا یک حیوان )
This is dog food.
غذای روح/فکر ( چیزی که باعث تقویت ذهن یا روح می شود )
Music is food for the soul.
✍ توضیح: Things people or animals eat to live 🍔
🔍 مترادف: Meal
✅ مثال: We should buy some healthy food at the store.
خوراکی، غذا، خوردنی
غذا
مثال: She cooked a delicious meal for her guests.
او برای مهمانانش یک وعده غذای خوشمزه پخت
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
belly furniture ( n. ) = [SE furniture; that with which something is stocked or filled; contents]
food
Eat shit
واژه food به معنای غذا
واژه food به معنای غذا به چیزهایی گفته می شود که انسان ها و سایر موجودات زنده برای زنده ماندن استفاده می کنند. واژه food در این مفهوم اسم غیرقابل شمارش محسوب می شود. مثلا:
food and drink ( خوردنی و نوشیدنی )
...
[مشاهده متن کامل]

واژه food به معنای نوع خاصی از غذا نیز می باشد که در این حالت هم می تواند قابل شمارش و هم غیر قابل شمارش باشد. مثلا:
thai food ( غذای تایلندی )
?do you like italian food ( آیا غذای ایتالیایی دوست داری؟ )
منبع: سایت بیاموز

غذا، خوراک، طعام
غذا، خوردنی
غذا
خوردنی
فود برگردانده کود فارسی است . کود در فارسی باستان به معنی غذا بوده است و منظور از کود دادن به درخت غذا دادن به آن بوده است کلمه کود در عربی قوت و در انگلیسی فود تلفظ می شود
food
واژه های کود و قوت به نمایان اَرَبی در عبارت : قوت ِ لایَموت = بخور و نمیر با food هم ریشه اَند.
( slang )
eats
غذا ، خوردنی
food :فود برگردانده کود فارسی است . کود در فارسی باستان به معنی غذا بوده است و منظور از کود دادن به درخت غذا دادن به آن بوده است کلمه کود در عربی قوت و در انگلیسی فود تلفظ می شود
غذا
food :فود برگردانده کود فارسی است . کود در فارسی باستان به معنی غذا بوده است و منظور از کود دادن به درخت غذا دادن به آن بوده است کلمه کود در عربی قوت و در انگلیسی فود تلفظ می شود .

غذا، خوراک
The food was so hot that we couldn’t eat it
غذا اونقدر گرم بود ک ما نتونستیم بخوریمش 🇺🇬🇺🇬
خوردنی پختنی
غذا، خوراکی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)