following

/ˈfɒloʊɪŋ//ˈfɒləʊɪŋ/

معنی: متابعت، تعقیب، ذیل، پیروی، زیرین، متعاقب، شرح ذیل، پیرو، متوالی
معانی دیگر: بعد، بعدی، دیگر، (نامبرده در) زیر، (به قرار) ذیل، بدین قرار، (دارای مسیری مشابه مسیر کشتی) هم سو، هم مسیر، همراه، هواداران، هواخواهان، پیروان، طرفداران، مریدان، پس از، بعد از

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a group of followers, supporters, or adherents.
مترادف: adherents, fans, supporters
مشابه: claque, devotees, entourage, flock, partisans, retinue, train

(2) تعریف: admirers or patrons considered as a group.
مترادف: audience
مشابه: clientele, patronage, public

- Rock-and-roll music has a large following.
[ترجمه pouya] سبک موسیقی راک اند رول طرفداران بسیاری دارد
|
[ترجمه sahel] موسیقی راک و رول طرفداران بسیاری دارد
|
[ترجمه گوگل] موسیقی راک اند رول طرفداران زیادی دارد
[ترجمه ترگمان] موسیقی راک و رول یک قسمت بزرگ دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: something that comes next, as in a text (prec. by "the").
متضاد: above
مشابه: below

- The following is a list of doctors in your area.
[ترجمه Ahmad] در زیر لیستی از دکتر ها در منطقه شما است
|
[ترجمه گوگل] در زیر لیستی از پزشکان در منطقه شما آمده است
[ترجمه ترگمان] در زیر لیستی از پزشکان در منطقه شما آورده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
(1) تعریف: occurring next or after.
مترادف: next, subsequent, succeeding
متضاد: above, foregoing, preceding, previous
مشابه: consequent, ulterior

- This chapter is a bit confusing, but the following chapters are very clear.
[ترجمه گوگل] این فصل کمی گیج کننده است، اما فصل های بعدی بسیار واضح هستند
[ترجمه ترگمان] این بخش کمی گیج کننده است، اما فصل های زیر بسیار روشن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: pertaining to a group that is to be identified or itemized.
مترادف: subsequent
مشابه: identified

- The following students will report to the principal's office.
[ترجمه دختر ‌خوب] دانش آموزان پایین به دفتر مدیر مراجعه میکنند
|
[ترجمه گوگل] دانش آموزان زیر به دفتر مدیر گزارش خواهند داد
[ترجمه ترگمان] دانش آموزان زیر به دفتر مدیر گزارش خواهند داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. following dinner we went home
پس از شام به منزل رفتیم.

2. following its lively youth, the city fell into hard times
پس از طی دوران پررونق نوپایی،اوضاع آن شهر بد شد.

3. a following tide
جریان دریایی هم سو

4. a following wind
باد مساعد

5. the following people were present at the meeting. . . .
اشخاص زیر در جلسه حاضر بودند. . . . .

6. the following year
سال بعد (از آن)

7. the following
1- (اشخاص یا چیزهای) زیر،ذیل 2- آنچه در زیر می آید

8. a projectile following a point-blank trajectory
پرتابه ای با مسیر مستقیم

9. in the following years, reza's fortunes improved considerably
در سال های بعد بهروزی رضا به طور قابل ملاحظه ای فزونی یافت.

10. motorcyclists were following his car
موتورسیکلت سواران ماشین او را مشایعت می کردند.

11. whereas the following incidents have occurred. . .
نظر به این که حوادث زیر رخ داده اند. . .

12. according to the following order
طبق ترتیب زیر

13. apropos of insurance, the following information is vital . . .
در مورد بیمه اطلاعات ذیل حیاتی است . . .

14. famine is the rule following war
بعد از جنگ قحطی غیر منتظره نیست.

15. this illness is not following its usual pattern
این بیماری از روال همیشگی خودش پیروی نمی کند.

16. the interval between lightning and the following thunder
وقفه ی میان آذرخش و تندر پس از آن

17. this television show has a large following
این نمایش تلویزیونی بسیار خواهان دارد.

18. Detectives are liaising with Derbyshire police following the bomb explosion early today.
[ترجمه گوگل]پس از انفجار بمب در اوایل امروز، کارآگاهان با پلیس دربی شایر در ارتباط هستند
[ترجمه ترگمان]کارآگاهان در پی انفجار بمب در اوایل امروز با پلیس در دربی شر هم کاری می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. He decided to postpone the expedition until the following day.
[ترجمه دختر‌خوب] او تصمیم گرفته. سفر را یک روز عقب بیندازد
|
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفت که اکسپدیشن را به روز بعد موکول کند
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفت سفر را تا روز بعد به تعویق بیندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. They enjoy a cult following in the UK.
[ترجمه گوگل]آنها از پیروان فرقه در بریتانیا لذت می برند
[ترجمه ترگمان]آن ها از یک سنت پیروی می کنند که در انگلستان دنبال می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. He was discharged from the army following his injury.
[ترجمه گوگل]وی در پی مجروحیت از ارتش مرخص شد
[ترجمه ترگمان]وی پس از آسیب دیدگی از ارتش مرخص شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. I suddenly realized that there was someone following me.
[ترجمه گوگل]ناگهان متوجه شدم که یک نفر دنبالم است
[ترجمه ترگمان]ناگهان متوجه شدم که کسی مرا تعقیب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Whereas the following incidents have occurred.
[ترجمه گوگل]در حالی که حوادث زیر رخ داده است
[ترجمه ترگمان]در حالی که حوادث زیر رخ داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. He was ordered to appear the following day, but absconded.
[ترجمه گوگل]به او دستور داده شد روز بعد حاضر شود، اما فرار کرد
[ترجمه ترگمان]به او دستور داده شد که فردای آن روز ظاهر شود، اما فرار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. I'm following up a few things that might dovetail.
[ترجمه گوگل]من چند چیز را دنبال می کنم که ممکن است به هم بخورد
[ترجمه ترگمان]من دارم یه چیزایی رو دنبال می کنم که ممکنه \"dovetail\" باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متابعت (اسم)
accordance, following, conformance, conformity, obedience

تعقیب (اسم)
following, action, chase, pursuit, tailing, continuation

ذیل (اسم)
appendix, addendum, following

پیروی (اسم)
following, conformance, conformity, discipleship, subjection

زیرین (صفت)
next, following, under, underneath, downward

متعاقب (صفت)
subsequent, following, pursuant, succedent

شرح ذیل (صفت)
following

پیرو (صفت)
following, succedent, sequacious, sequent

متوالی (صفت)
adjacent, following, consecutive, successive, continuous, sequential, long, uninterrupted, succedent

تخصصی

[ریاضیات] زیر، متعاقب، ذیل

انگلیسی به انگلیسی

• admiring public, supporters; something which comes next, something which follows after
next, subsequent (often preceded by "the")
later than; behind; concerning
the following day, week, or year is the day, week, or year after the one you have just mentioned.
following a particular event means after that event, and often as a result of it.
you can refer to the things that you are about to mention as the following things.
a person or organization that has a following has a group of people who support their beliefs or actions.
if something such as a boat or an aeroplane, or someone such as an athlete has a following wind, the wind is moving in the same direction as that vehicle or that person.
see also follow.

پیشنهاد کاربران

پیرو. . . . برای مثال پیرو بحث پیشین
واژه ی following به معانی" زیر"، "موارد زیر" نیز می باشد.
مثلا می گوییم:
Which of the following statements about cellulose is incorrect
معنی: کدام یک از جملات زیر درباره سلولز نادرست است؟
یا مثالی دیگر:
...
[مشاهده متن کامل]

Which of the following is a monosaccharide
a. Lactose
b. Maltose
c. Sucrose
d. Glucose
معنی: کدام یک از موارد زیر یک مونوساکارید است؟ الف، لاکتوز. ب، مالتوز. ج، ساکاروز. د، گلوکز.

دنباله ی
مثال: The following chapters will discuss different theories.
در فصل های دنباله ای، نظریات مختلف مورد بحث قرار خواهند گرفت.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
تفاوت following و next:
next همونطور ک میدونین به معنای "بعدی" هست مثلا در یک لیست خرید اگه عدس بعد از ماست بیاد میشه next
اما
following به تمام آیتم هایی میگن که در لیست بعد از ماست اومده از عدس بگیر تا آخر لیست.
پس next رو میتونیم "بلافاصله بعدی" و following رو "بعدی" ترجمه کنیم.
به دنبال، در پی
پشتیبانی
ذکر شده در قسمت پایین
مطرح شده در زیر
در ادامۀ همین مطلب
بعد از
👆👆👆👆👆👆👆👆👆
❌بر اساس
✅پیرو. . .
I had founded a school following the educational ideals of the rishis.
من مدرسه ای❌ براساس✅پیرو آرمانهای آموزشی ریشیها تاسیس کردم
ensuing
پشتیبانی
حمایت
همراهی
دنبال کردن. زیر. ذیل
پیرو نظر
بر اساس نظر
Following Saussure
به عقیده سوسوری
براساس نظر سوسوری
⁦✔️⁩ذیل،
زیر
Operations must be carried out according to the specific instructions. In general, take care to the🔑 following🔑 points
. . . نکات ذیل
بعدِ
بعدی، بعد از
مثال:
following cycle
سیکل بعدی
پس از
متعاقب
در نتیجه
بعد
زیر
بعدی
هم سو ( باد با جهت کشتی و. . . )
هم جهت
گروه هواداران
طرفداران
درمورد سال، متمادی، پیشِ رو
ترتیب ، زیر ، به دنباله
under, blow
مطابق ، براساس
پیرو - متعاقب
following our conversation/meeting
پیرو گفتگو یا جلسه ای که. . . .
مطیعانه
زیر
ترتیب . زیر . به دنبال
do like someone else
پیگیری

به تَبَعِ
تعقیب کردن
زیر امده
1. به عنوان اسم: پیرو ( مثل فالوور های اینستاگرام )
2. به عنوان صفت: بعدی، بعدش
مثل on the following day روز بعدش
3. به عنوان حرف اضافه: به دنبال
مثلا following the sudden spreading of pest
به دنبال گسترش ناگهانی آفت
در ادامه
پیشِ رو ( مشابه معنی "بعد" )
مثال:
in following chapter
در فصل پیش رو ( در فصل بعد )
تعقیب
( Following 1 ( adj
۱. بعد ۲. زیر، ذیل ۳. ( باد ) مساعد، موافق.
( Following 2 ( prep
به دنبال، در نتیجهٔ، متعاقب.
( Following 3 ( n
۱. طرفداران، پیروان، هواداران، هواخواهان ۲. آنچه در زیر می آید.
پایین آمده. به دنبال این آمده
در پیِ
به دنبال
بعدی. دیگر . زیری .
The following of: تبعیت از کسی یا چیزی
بر اساس
I had founded a school following the educational ideals of the rishis.
من مدرسه ای براساس آرمانهای آموزشی ریشیها تاسیس کردم

ناشی از
دنبال کننده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٣)

بپرس