• (4)تعریف: one with little initiative; one who imitates someone else. • متضاد: leader, maverick • مشابه: copycat, copyist, sheep
جمله های نمونه
1. cam follower
پیرو بادامک
2. leader and follower
پیشوا و پیرو
3. he was a follower of shaikh bahai
او از مریدان شیخ بهایی بود.
4. he has always been a follower rather than a leader
او همیشه دنباله رو بوده است نه پیشگام.
5. She is a pious follower of the faith, never missing her prayers.
[ترجمه محمدحسن آسایش] اوپیروافرادمومن است وهرگز نپازش ازدست نمی رود
|
[ترجمه گوگل]او از پیروان دین است و هرگز نمازش را ترک نمی کند [ترجمه ترگمان]او پیرو مذهبی ایمان است و هرگز prayers را از دست نمی دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Alexander is a pious follower of the faith.
[ترجمه گوگل]اسکندر پیرو ایمان است [ترجمه ترگمان]آلکساندر پیرو مذهبی ایمان است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Innovation distinguishes between a leader and a follower. Steve Jobs
[ترجمه گوگل]نوآوری وجه تمایز بین یک رهبر و یک پیرو است استیو جابز [ترجمه ترگمان]ابتکار بین رهبر و پیرو تمایز قایل می شود استیو جابز [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. She herself insists she is no slavish follower of fashion.
[ترجمه گوگل]او خودش اصرار دارد که پیرو بردگی مد نیست [ترجمه ترگمان]خودش اصرار دارد که این زن پیرو مد و slavish نیست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. He's a follower, not a leader.
[ترجمه گوگل]او یک پیرو است، نه یک رهبر [ترجمه ترگمان]او یک پیرو است، نه یک رهبر [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. A natural follower, looking for a natural leader.
[ترجمه گوگل]یک پیرو طبیعی، به دنبال یک رهبر طبیعی [ترجمه ترگمان]یک پیرو طبیعی که به دنبال یک رهبر طبیعی می گردد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Vaught freely admitted that he is a follower.
[ترجمه گوگل]وات آزادانه اعتراف کرد که یک پیرو است [ترجمه ترگمان]Vaught آزادانه اعتراف می کند که پیرو یک پیرو است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. But although Shadwell saw himself as a follower of Ben Jonson, he was writing in a different era.
[ترجمه گوگل]اما اگرچه شادول خود را پیرو بن جانسون میدانست، اما در دورهای متفاوت مینوشت [ترجمه ترگمان]اما گرچه Shadwell خود را پیرو بن جانسون می دید، در عصر دیگری مشغول نوشتن بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Whether neighbour, camp follower or convenient snack, the wolves changed little as their owners were transformed.
[ترجمه گوگل]گرگ ها چه همسایه، چه پیروان اردوگاه و چه میان وعده مناسب، با تغییر شکل صاحبانشان، اندکی تغییر کردند [ترجمه ترگمان]چه همسایه، پیرو اردوگاه و چه میان وعده مناسب، وقتی که their تغییر کردند، گرگ ها تغییر کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. A hunt follower with a terrier sends it in after others try to divert the water.
[ترجمه گوگل]دنبال کننده شکار با یک تریر آن را پس از اینکه دیگران سعی می کنند آب را منحرف کنند، می فرستد [ترجمه ترگمان]یک دنبال شکار با یک سگ terrier بعد از اینکه بقیه سعی می کنند آب را منحرف کنند، آن را به داخل می فرستد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. The relationship of cam with oscillating follower′s pressure angle and Basic dimensions were analyzed. an developing graphical design method precise soluting The cams basic dimensions was mentioned.
[ترجمه گوگل]رابطه بادامک با زاویه فشار پیرو نوسانی و ابعاد پایه مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت در حال توسعه روش طراحی گرافیکی حل دقیق ابعاد اصلی بادامک ذکر شد [ترجمه ترگمان]رابطه of با تغییر زاویه فشار follower's و ابعاد اولیه مورد بررسی قرار گرفت یک روش طراحی گرافیکی در حال توسعه دقیق ابعاد اصلی cams ذکر شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• admirer, supporter; student; one who follows the followers of a person or belief are the people who support the person or accept the belief.
پیشنهاد کاربران
ملازم، همراه
Business 🔷 واژه ی مصوب: دنبالگر
🔷 منبع: انجمن بازدیسان پارسی
follower: پیرو follow: پیروی کردن
to gather some followers
به نظر من بهترین معادل رو اینجا آقای ebi ارائه کردن. یعنی: پیگیر. و فرهنگستان زبان و ادب پارسی می تونه بابت یه سری از واژه ها خیلی راحت اینجوری نظرخواهی کنه از مردم. نه اینکه یه معادلی بسازه مثل : دنبال کننده.
follower پیشنهاد های دیگر : پِی رَوَنده ، پی رَفتگَر ، پِیروگَر
follower ( رایانه و فنّاوری اطلاعات ) واژه مصوب: دنبالگر تعریف: کاربری که برای دیدن مطالب ارائه شدة کاربر دیگر مشترک حساب کاربری او می شود
دنبالگر/دنبالنده.
follower پِیلافار پِیلافار : پِی - لاف - آر پِی = دنبال لاف = عشق :در لاف زدن ، اَلاف ، لیف ( همریشه با انگلیسی : love آلمانی : Liebe آر = پسوند : کُننده ( این پسوند در : ویراستار، پرستار. . . )