foil

/ˌfɔɪl//foɪl/

معنی: ورق، تراشه، ته چک، زرورق، فلز ورق شده، سیماب پشت اینه، فلز را ورقه کردن، بی اثر کردن، خنثی کردن، دفع کردن
معانی دیگر: عقیم گذاشتن، نقش برآب کردن، چوب لای چرخ گذاشتن، (کار یا نقشه های کسی را) خنثی کردن، بیهوده کردن، بی هنایش کردن، (در شکار با سگ تازی) رد گم کردن، بوی انسان یا حیوان مورد تعقیب را نیافتن یا گم کردن، (قدیمی) ردپا (ی شکار)، بوی شکار (که تعقیب کنندگان را راهنمایی می کند)، (قدیمی) رد گم کنی، خنثی سازی، عاطل و باطل سازی، عقیم سازی، ورقه ی نازک (فلزی)، کاغذ (آلومینیم)، زرک، (شخص یا چیزی که برای بهتر جلوه دادن شخص یا چیز دیگر به کار می رود) وجه تقابل، بهنما، جلوه گر ساز، آشکار ساز، جلوه نما، صفحه یا لایه ی فلزی پشت آینه، پشت بند آینه، (معماری گوتیک) فضا یا تزیین برگ مانند میان دو پنجره، (ورقه ی براق فلز که زیر جواهر بدلی می گذارند تا براق بنمایند) زیربند، (با ورقه ی فلزی یا زرورق) پوشاندن، (با صفحه ی فلزی) پشت بند زدن به، شمشیر ویژه ی شمشیربازی (شمشیر باریک و دراز که نوک تیز آن را با دکمه فلزی پوشانده اند تا بی آسیب باشد)، جای نگین، سوش، عقیم گذاردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: foils, foiling, foiled
مشتقات: foilable (adj.)
• : تعریف: to prevent (a person, plan, enterprise, effort, or the like) from succeeding.
متضاد: assist
مشابه: cross, defeat, frustrate, preclude, prohibit, thwart, undercut

- Severe storms foiled their attempt to sail across the ocean in record time.
[ترجمه گوگل] طوفان های شدید تلاش آنها را برای عبور از اقیانوس در زمان بی سابقه ناکام گذاشت
[ترجمه ترگمان] طوفان های شدید تلاش خود برای عبور از اقیانوس در زمان رکورد را خنثی کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a very thin flexible sheet of metal such as aluminum.
مشابه: leaf

(2) تعریف: someone or something that, by contrast, makes the distinctive characteristics of another more noticeable.

- The obedient sister served as a foil for her rebellious brother.
[ترجمه گوگل] خواهر مطیع به عنوان فویل برای برادر سرکش خود عمل کرد
[ترجمه ترگمان] خواهر مطیع به عنوان یک سپر برای برادر سرکش خود خدمت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the metal backing that transforms a piece of glass into a mirror.

(4) تعریف: a thin layer of shiny metal set under a gem to increase its brilliance.

(5) تعریف: a hydrofoil or airfoil.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: foils, foiling, foiled
(1) تعریف: to cover or back with foil.

(2) تعریف: to make more noticeable by contrast.
اسم ( noun )
(1) تعریف: a narrow lightweight sword with a flexible blade, a flat handguard, and a blunt point, used in fencing.

(2) تعریف: (often pl.) the art or sport of fencing with foils.

جمله های نمونه

1. the foil (wrapped) around a chocolate bar
زرورق دور یک قطعه شکلات

2. to foil somebody's effort
کوشش کسی را بی اثر کردن

3. leartes is a foil for hamlet
لیرتیز شخصیت هملت را آشکارتر می کند.

4. her brown swimsuit was a perfect foil for her bronzed skin
لباس شنای قهوه ای او،پوست برونزه ی او را بهتر جلوه می داد.

5. she wrapped the meat in aluminium foil
گوشت را در کاغذ آلومینیم پیچید.

6. Milk bottle tops are made of tin foil.
[ترجمه گوگل]رویه بطری شیر از فویل قلع ساخته شده است
[ترجمه ترگمان]شیره ای بطری شیر از فویل حلبی ساخته می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The birds learn to peck holes in the foil milk bottle tops.
[ترجمه گوگل]پرندگان یاد می گیرند که سوراخ های روی بطری های فویل شیر را نوک بزنند
[ترجمه ترگمان]پرندگان نوک بطری شیر را نوک می زنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Cover the chicken with silver foil and bake.
[ترجمه گوگل]روی مرغ را با فویل نقره بپوشانید و بپزید
[ترجمه ترگمان]مرغ را با فویل نقره ای بپوشانید و بپزد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Her sparkling jewellery served as the perfect foil for her fine complexion.
[ترجمه گوگل]جواهرات درخشان او به عنوان فویل عالی برای پوست زیبای او عمل می کرد
[ترجمه ترگمان]جواهرات درخشان او به عنوان the عالی برای چهره زیبایش سرو کار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Pour cider around the meat and cover with foil.
[ترجمه گوگل]دور گوشت را سیر بریزید و با فویل بپوشانید
[ترجمه ترگمان]شراب سیب را در اطراف گوشت بریزید و فویل را بپوشانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I wrapped the sandwiches in kitchen foil.
[ترجمه گوگل]ساندویچ ها را در فویل آشپزخانه پیچیدم
[ترجمه ترگمان] من ساندویچ ها رو توی فویل آشپزخانه پیچیده کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He put silver foil around the fire to increase heat reflection.
[ترجمه گوگل]او فویل نقره ای را دور آتش قرار داد تا بازتاب حرارت را افزایش دهد
[ترجمه ترگمان]او فویل نقره ای را دور آتش گذاشت تا بازتاب گرما را افزایش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The pale walls provide a perfect foil for the brightly coloured furniture.
[ترجمه گوگل]دیوارهای رنگ پریده فویل مناسبی برای مبلمان با رنگ روشن ایجاد می کنند
[ترجمه ترگمان]دیواره ای رنگ پریده یک ورقه نازک برای مبلمان براق فراهم می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There's a new roll of silver foil in there.
[ترجمه گوگل]یک رول جدید از فویل نقره در آن وجود دارد
[ترجمه ترگمان]یک چرخش جدید از یک ورقه نقره در آن وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Wrap the cake in a double thickness of foil.
[ترجمه گوگل]کیک را در فویل دو برابر ضخامت بپیچید
[ترجمه ترگمان]کیک را در ضخامت دوبل فویل پیچ دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Wrap the chicken in foil and cook it for two hours.
[ترجمه گوگل]مرغ را در فویل بپیچید و به مدت دو ساعت بپزید
[ترجمه ترگمان]مرغ را ورق بزنید و برای دو ساعت بپزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He thought of her serenity as a foil for his intemperance.
[ترجمه گوگل]او آرامش او را به مثابه ورقه‌ای برای بی‌خودی‌اش می‌پنداشت
[ترجمه ترگمان]به آرامش خاطر خود، به عنوان یک فویل، به خاطر افراط در intemperance، اندیشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ورق (اسم)
foil, sheet, leaf, card

تراشه (اسم)
shaving, sliver, foil, ribbon, chip, splinter, splint, excelsior, swarf, flinders, paring

ته چک (اسم)
stub, foil, counterfoil

زرورق (اسم)
foil

فلز ورق شده (اسم)
foil

سیماب پشت اینه (اسم)
foil

فلز را ورقه کردن (فعل)
foil

بی اثر کردن (فعل)
nullify, undo, void, counteract, foil, deactivate, enervate

خنثی کردن (فعل)
negative, annul, nullify, cancel, undo, stultify, neuter, thwart, neutralize, negate, frustrate, counteract, foil, offset, counterbalance, countervail, discomfit

دفع کردن (فعل)
countercheck, raise, dispel, ward off, avert, foil, quench, fend, exorcise, stave off, repel, repulse, eject, perspire, excrete, extrude, exorcize, stand off, detrude, forfend

تخصصی

[عمران و معماری] ورق فلزی - کاغذ فلزی
[برق و الکترونیک] ورقه ؛ فویل 1. ورقه ای مسی که روی سطح اپوکسی فایبر - گلاس، فنول (GFE)، فنول کاغذی، یا سایر مواد تخته - مدارها قرار می گیرد . سپس به کمک روشهای شیمیایی یا مکانیکی، مسیرهای رسانا و بالشتکهای اتصال از ورقه ی مسی روی تخته مدار تشکیل می شود. 2. ورقه آلومینیمی خالص و زدوده شده کهبه عنوان جوشن در خازن الکترولیتی به کار می رود .3. ورقه ی تانتالیمی در خازنهای تانتالیمی تر .
[نساجی] جای نگین - ته چک - ورق - طاقچه - طبقه - لایه

انگلیسی به انگلیسی

• light sword; thin metal sheets (i.e. aluminum foil); person or thing which serves as a contrast to another; small arc in a window (architecture)
frustrate, balk; prevent someone from succeeding; act as a contrast for; cover or coat with a thin sheet of metal
foil is metal in the form of a thin sheet.
if you foil someone's plan or attempt at something, you prevent it from being successful.
something that is a good foil for something else contrasts with it and makes its good qualities more noticeable.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To prevent something from being successful 🚫
🔍 مترادف: Thwart
✅ مثال: The hero managed to foil the villain's plan at the last minute, saving the day.
مثال:
The attack on October 7th foiled the carefully designed plan of the enemy.
حمله ۷ اکتبر نقشه به دقت طراحی شده دشمن را بی اثر و خنثی کرد.
ترجمه ی دوستان درست بود. توضیح ها عالی بودند همه را بخوانید چون foil واژه ای انعطاف پذیر در جمله است که معانی گسترده ای دارد. در میدیا استفاده زیاد می شود بعنوان فعل.
اما اگر گیج شدید فقط این مطلب را ، برای میدیا یاد بگیرید :
...
[مشاهده متن کامل]

آلومینیوم فویل را که می دانید چی هست ، دور چیزی میپیچیم تا ولو نشود ، محدود شود ، تماس با چیزی نگیرد ، به عبارتی ایزوله شود ،
خوب وقتی در میدیا می خوانیم مثلا
Anti racism demonstration foied far right.
یعنی تظاهرات ضد نژاد پرستی ، گروه های راست افراطی ( که نژاد پرست هستند ) را ، ناکام کرد ، از تک و تا انداخت ،
ایزوله و تنهایشان کرد ، خیط کرد ، بی اهمیتشان کرد. متوقف شان کرد و از اعتبار انداخت.
در میدیا زیاد استفاده میشود چون احزاب ، ادیان ، و عقاید الان خیلی باهم conflict دارند و مرتب می خواهند همدیگر را خیط، و بی اعتبار و محدود کنند و از تک وتا بیاندازند.

To foil someone is to sabotage their plans or efforts, preventing them from achieving their desired outcome.
خرابکاری در برنامه ها یا تلاش های کسی و مانع شدن از دستیابی او به نتیجه دلخواهش
مثال؛
...
[مشاهده متن کامل]

The spy managed to foil the enemy’s plot.
In a discussion about competition, someone might say, “I won’t let anyone foil my chances of success. ”
A person might advise, “Be prepared for unexpected obstacles that could foil your plans. ”

foil = to prevent someone or something from being successful
foil = مانع شدن، جلوگیری کردن
گاهی در معانی زیر به کار می ره:
راهنما
راهبر
مرجع
شاخص
1 -
FOIL
the Freedom of Information Law ( FOIL )
قانون آزادی دسترسی به اطلاعات
This law allows members of the public to request records from New York State or local government agencies
2 -
...
[مشاهده متن کامل]

A foil is a character in a literary work or a movie who contrasts with another character, usually the protagonist, in order to highlight certain qualities of that character. A foil can be a friend, a sibling, a love interest, or even an enemy.
شخصیتی در یک اثر ادبی یا یک فیلم است که با شخصیت دیگری، معمولاً قهرمان داستان، در تضاد است تا ویژگی های خاصی از آن شخصیت را برجسته کند. یک فویل می تواند یک دوست، یک خواهر یا برادر، یک علاقه عشقی یا حتی یک دشمن باشد.

منابع• https://en.wikipedia.org/wiki/Freedom_of_information_in_the_United_States
کاغذ کادو
foil ( ورزش ) ==واژه بیگانه: foilواژه مصوب: شمشیر بَرتنتعریف: شمشیری سبک با تیغة کند و انعطاف پذیر و دکمه ای در نوک آن و ورزشکار برای کسب امتیاز باید ضربه ای با فشاری دست کم معادل 500 گرم به تنة حریف وارد کند==foil ( ورزش ) ==واژه بیگانه: foilواژه مصوب: شمشیر بَرتنتعریف: شمشیری سبک با تیغة کند و انعطاف پذیر و دکمه ای در نوک آن و ورزشکار برای کسب امتیاز باید ضربه ای با فشاری دست کم معادل 500 گرم به تنة حریف وارد کند==foil ( ورزش )
...
[مشاهده متن کامل]

واژه مصوب: شمشیر بَرتن
تعریف: شمشیری سبک با تیغة کند و انعطاف پذیر و دکمه ای در نوک آن و ورزشکار برای کسب امتیاز باید ضربه ای با فشاری دست کم معادل 500 گرم به تنة حریف وارد کند

یک روش در ریاضی برای ضرب 2 جمله ای ها
سپر
ناکام گذاشتن
عقیم گذاشتن، بی نتیجه باقی گذاشتن،
نقش برآب کردن، خنثی کردن، بی اثر کردن،
چوب لای چرخ گذاشتن، و. . . . . .
همچنین: frustrate
بر هم زدن، به هم خوردن ( برنامه، نقشه ) توسط شخص دیگری به صورت عمدی، نقش بر آب کردن
Scotch
Sabotage
Thwart
Hinder
Stem
Throw a ( monkey ) wrench into
To foil someone's plans
به عنوان فعل= بی اثر کردن= nullify
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس