focal point


1- نکته ی اصلی، مطلب مهم 2- نقطه ی کانونی، علوم هوایى : کانون

جمله های نمونه

1. The swimming pool is the focal point of the hotel.
[ترجمه گوگل]استخر نقطه کانونی هتل است
[ترجمه ترگمان]استخر شنا نقطه کانونی هتل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The school provides a focal point for the local community.
[ترجمه جلیل] مدرسه یک نقطه کانونی برای جامعه محلی فراهم می کند
|
[ترجمه گوگل]مدرسه یک نقطه کانونی برای جامعه محلی فراهم می کند
[ترجمه ترگمان]این مدرسه یک نقطه کانونی برای جامعه محلی فراهم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He quickly became the focal point for those who disagreed with government policy.
[ترجمه گوگل]او به سرعت به کانون کسانی تبدیل شد که با سیاست دولت مخالف بودند
[ترجمه ترگمان]او به سرعت نقطه کانونی کسانی شد که با سیاست دولت مخالف بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Television has now become the focal point of family life in many countries in the world.
[ترجمه گوگل]تلویزیون اکنون به کانون زندگی خانوادگی در بسیاری از کشورهای جهان تبدیل شده است
[ترجمه ترگمان]تلویزیون در حال حاضر نقطه کانونی زندگی خانوادگی در بسیاری از کشورها در جهان شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Reducing unemploymentis the focal point of the government's plans.
[ترجمه کتابدار] کاهش نرخ بیکاری، محور برنامه های دولت است.
|
[ترجمه گوگل]کاهش بیکاری محور برنامه های دولت است
[ترجمه ترگمان]کاهش unemploymentis نقطه کانونی برنامه های دولت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In rural areas, the school is often the focal point for the local community.
[ترجمه گوگل]در مناطق روستایی، مدرسه اغلب نقطه کانونی برای جامعه محلی است
[ترجمه ترگمان]در مناطق روستایی، مدرسه اغلب نقطه کانونی جامعه محلی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The brochure described the library as the focal point of learning on the campus.
[ترجمه گوگل]این بروشور کتابخانه را به عنوان نقطه کانونی یادگیری در محوطه دانشگاه توصیف کرد
[ترجمه ترگمان]بروشور، کتابخانه را به عنوان نقطه کانونی یادگیری در محوطه توصیف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The castle forms the focal point of the city.
[ترجمه گوگل]قلعه نقطه کانونی شهر را تشکیل می دهد
[ترجمه ترگمان]این قلعه نقطه مرکزی شهر را تشکیل می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The television is usually the focal point of the living room.
[ترجمه گوگل]تلویزیون معمولاً نقطه کانونی اتاق نشیمن است
[ترجمه ترگمان]این تلویزیون معمولا نقطه کانونی اتاق نشیمن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The new tax has been the focal point for much discussion.
[ترجمه گوگل]مالیات جدید نقطه کانونی بسیاری از بحث ها بوده است
[ترجمه ترگمان]مالیات جدید نقطه کانونی بسیاری برای بحث بیشتر بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The local mission became the focal point of the deaf community which it served.
[ترجمه گوگل]مأموریت محلی به نقطه کانونی جامعه ناشنوایان تبدیل شد که به آن خدمت می کرد
[ترجمه ترگمان]ماموریت محلی به کانون اصلی جامعه ناشنوا تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. More importantly, it becomes the focal point in the player's mind.
[ترجمه گوگل]مهمتر از آن این است که به نقطه کانونی در ذهن بازیکن تبدیل می شود
[ترجمه ترگمان]از همه مهم تر، این به نقطه کانونی ذهن بازیکن تبدیل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The state-sponsored agro-industrial cooperatives are the focal point for this discussion of the creation of an industrial proletariat.
[ترجمه گوگل]تعاونی های کشاورزی-صنعتی تحت حمایت دولت نقطه کانونی این بحث از ایجاد پرولتاریای صنعتی هستند
[ترجمه ترگمان]تعاونی کشاورزی - کشاورزی با حمایت دولت نقطه کانونی این بحث پیرامون ایجاد یک پرولتاریا صنعتی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The dockside coal depot will be the focal point of a demonstration against imports and pit closures tomorrow.
[ترجمه گوگل]انبار زغال سنگ در کنار اسکله نقطه کانونی تظاهرات علیه واردات و بسته شدن گودال فردا خواهد بود
[ترجمه ترگمان]ایستگاه زغال سنگ dockside نقطه کانونی تظاهرات علیه واردات و بسته شدن pit فردا خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[برق و الکترونیک] نقطه کانون
[ریاضیات] نقطه ی کانونی

انگلیسی به انگلیسی

• central focus, most important part, main point
the focal point of people's interest or activity is the thing they concentrate on or the place they are most active.

پیشنهاد کاربران

نماینده
کانون توجه
قطب
مرکز
کانون
مرکز توجه
مرکز ثقل
نقطۀ توجه، مرکز توجه
( فیزیک ) کانون
( مجازی ) نقطه مرکزی، مرکز، هسته اصلی
مرکز توجه/نقطه ی توجه

بپرس