اسم ( noun )
• (1) تعریف: a short chain, strap, or ribbon usu. connected to a pocket watch, or a small ornament or medallion attached to the chain, strap, or ribbon.
• (2) تعریف: a small pocket used esp. for carrying a pocket watch.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: fobs, fobbing, fobbed
حالات: fobs, fobbing, fobbed
• (1) تعریف: to dispose of (an item or items) in a deceitful way (usu. fol. by off).
- He fobbed off the rusty used car on an unwitting buyer.
[ترجمه گوگل] او ماشین فرسوده زنگ زده را به روی یک خریدار ناخواسته زد
[ترجمه ترگمان] از ماشین زنگ زده و زنگ زده بیرون آمده و به یک خریدار دیگر اشاره کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] از ماشین زنگ زده و زنگ زده بیرون آمده و به یک خریدار دیگر اشاره کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to put (someone) off in an evasive or deceitful way (usu. fol. by off).
- She wanted thoughtful answers to her questions but was fobbed off with empty phrases.
[ترجمه گوگل] او پاسخهای متفکرانهای برای سؤالاتش میخواست، اما با عبارات توخالی محو میشد
[ترجمه ترگمان] دلش می خواست به سوال های او جواب بدهد، اما با عبارات پوچ و پوچ حرف می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دلش می خواست به سوال های او جواب بدهد، اما با عبارات پوچ و پوچ حرف می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید