foaming

جمله های نمونه

1. he was foaming at the mouth with anger
از شدت خشم دهانش کف کرده بود.

2. a glass of foaming beer
یک لیوان آبجو پرکف

تخصصی

[نساجی] کف کردن

پیشنهاد کاربران

کف کننده؛ کف زای
مثال از دیکشنری آکسفورد: She looked down at the foaming white water

بپرس