fluky


معنی: اتفاقی، شانسی
معانی دیگر: دایما در تغییر، دگرگون مند، الله بختی، بختی، نیکبخت، نیکبختانه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: flukier, flukiest
مشتقات: flukiness (n.)
(1) تعریف: (informal) resulting from chance; accidental or lucky.
متضاد: planned
مشابه: fortuitous, wild

- a fluky victory
[ترجمه گوگل] یک پیروزی بیهوده
[ترجمه ترگمان] یک پیروزی پی درپی،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: uncertain or shifting, as the wind.

جمله های نمونه

1. a fluky breeze
باد متغیر

2. Fluky psychology: After having sex first, large much generation is afraid of yield intense fear psychology.
[ترجمه گوگل]روانشناسی روان: بعد از شروع رابطه جنسی، نسل زیادی از روانشناسی ترس شدید می ترسند
[ترجمه ترگمان]روان شناسی Fluky: پس از داشتن رابطه جنسی، نسل بسیار بزرگ از روان شناسی ترس شدید دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. In addition, the defendant put fluky psychology.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، متهم روانشناسی روانی
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، متهم روانشناسی fluky را مطرح می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Jack hit the target by a fluky shot.
[ترجمه گوگل]جک با شلیک گلوله ای به هدف اصابت کرد
[ترجمه ترگمان] جک \"با یه گلوله\" fluky \"به هدف ضربه زد\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. But average person can add case, so very fluky also.
[ترجمه گوگل]اما یک فرد معمولی می تواند مورد اضافه کند، بنابراین بسیار بدسرپرست نیز هست
[ترجمه ترگمان]اما یک فرد به طور متوسط می تواند پرونده را به همین شکل نیز اضافه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Accordingly, it is fluky that sheet diagnoses uric road to affect by pyuria.
[ترجمه گوگل]بر این اساس، این که برگه تشخیص جاده اوریک به پیوری را نشان دهد، امری نامعقول است
[ترجمه ترگمان]بر این اساس، fluky است که جاده uric تشخیص داده توسط pyuria را تشخیص می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Individual will of people is put fluky, as if nothing happened or adopt precautionary measures.
[ترجمه گوگل]اراده ی فردی مردم بیهوده جلوه می کند، گویی هیچ اتفاقی نیفتاده یا اقدامات احتیاطی اتخاذ می کنند
[ترجمه ترگمان]اراده فردی افراد تحت فشار قرار می گیرد، گویی هیچ اتفاقی رخ نداده یا اقدامات احتیاطی اتخاذ نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Getting that job was definitely fluky.
[ترجمه گوگل]به دست آوردن آن شغل قطعاً سخت بود
[ترجمه ترگمان]گرفتن این شغل بدون شک fluky بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This is fluky psychology, also be pure belong to accidental.
[ترجمه گوگل]این روانشناسی نابهنجار است، همچنین به تصادف تعلق دارد
[ترجمه ترگمان]این همان روانشناسی fluky است که به طور خالص متعلق به تصادفی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Lake Saimaa is a fresh water lake and has flatter water and lighter, more fluky winds than on the open sea.
[ترجمه گوگل]دریاچه سایما یک دریاچه آب شیرین است و دارای آب صاف تر و بادهای سبک تر و روان تر از دریای آزاد است
[ترجمه ترگمان]دریاچه Saimaa یک دریاچه آب شیرین است و آب و سبک تر و more بیشتری نسبت به دریای آزاد دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. And this goes up in certain level, let furnisher have fluky mentality.
[ترجمه گوگل]و این در سطح خاصی بالا می رود، اجازه دهید مبله کننده ذهنیت بدی داشته باشد
[ترجمه ترگمان]و این در سطح خاصی بالا می رود، اجازه دهید furnisher ذهنیت fluky داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The result of preliminary application shows that the established system can promote the enterprise to reflect the fluky market rapidly.
[ترجمه گوگل]نتیجه کاربرد اولیه نشان می‌دهد که سیستم ایجاد شده می‌تواند شرکت را ارتقا دهد تا بازار روان را به سرعت منعکس کند
[ترجمه ترگمان]نتیجه کاربرد مقدماتی نشان می دهد که سیستم تثبیت می تواند شرکت را برای منعکس کردن سریع بازار fluky ارتقا دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Accordingly, from theoretic tell, not bright showing the product that implements this standard is fluky .
[ترجمه گوگل]بر این اساس، از نظر تئوری، نشان دادن روشن نبودن محصولی که این استاندارد را پیاده‌سازی می‌کند، نادرست است
[ترجمه ترگمان]بر این اساس، از دیدگاه تئوری، روشن نیست که محصولی که این استاندارد را اجرا می کند fluky است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. As for the common people their appraisals certainly are mistake-ridden and are not able to have the right direction in dealing with the fluky objection conditions.
[ترجمه گوگل]در مورد مردم عادی، ارزیابی آنها قطعاً اشتباه است و نمی توانند جهت گیری درستی در برخورد با شرایط اعتراض غیرمعمول داشته باشند
[ترجمه ترگمان]همانطور که برای افراد عادی ارزیابی آن ها قطعا اشتباه بوده و قادر به داشتن جهت درست در مقابله با شرایط اعتراضی fluky نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اتفاقی (صفت)
chance, accidental, casual, fortuitous, stochastic, haphazard, chanceful, chancy, chromatic, extrinsic, fluky

شانسی (صفت)
fortuitous, fluky

انگلیسی به انگلیسی

• chancy, uncertain; gained through luck and not skill (slang)

پیشنهاد کاربران

بپرس