fluent

/ˈfluːənt//ˈfluːənt/

معنی: سلیس، روان
معانی دیگر: شیوا، فصیح، رسا، گویا، زبان آور

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: fluently (adv.), fluency (n.)
(1) تعریف: speaking or writing easily and smoothly.
مترادف: articulate
مشابه: eloquent, glib, silver-tongued, smooth-spoken, smooth-tongued

- She is fluent in several languages.
[ترجمه او به چند زبان مسلط است] او به چند زبان مسلط است
|
[ترجمه گوگل] او به چندین زبان مسلط است
[ترجمه ترگمان] او به چند زبان مسلط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: spoken or written easily and smoothly.
مترادف: articulate
متضاد: inarticulate
مشابه: cogent, eloquent, euphonious, facile, glib, liquid, mellifluous, smooth-spoken

- a fluent after-dinner speech
[ترجمه گوگل] سخنرانی روان بعد از شام
[ترجمه ترگمان] سخنرانی بعد از شام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: graceful and smooth, as curves.
مترادف: fluid, graceful
متضاد: jerky
مشابه: mellifluous, sinuous, undulant

(4) تعریف: flowing, as a liquid.
مترادف: flowing, fluid, liquid, streaming
متضاد: halting
مشابه: effusive

جمله های نمونه

1. the fluent style of sa'di
سبک شیوای سعدی

2. her poetry's fluent and youthful style
سبک روان و پرحرارت اشعار او

3. but he is not fluent in french
ولی در فرانسه روان نیست.

4. if you have a b. a. in english, people will assume that you are fluent in english
اگر لیسانسیه ی انگلیسی هستی مردم خواهند پنداشت که در انگلیسی روان هستی.

5. She studied eight foreign languages but is fluent in only six of them.
[ترجمه shika] او هشت زبان خارجی را مطالعه کرد، ولی فقط در شش تای آنها مسلط است.
|
[ترجمه گوگل]او هشت زبان خارجی خوانده اما تنها به شش زبان از آنها مسلط است
[ترجمه ترگمان]او هشت زبان خارجی را مطالعه کرد اما تنها در شش زبان انگلیسی مسلط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She is fluent in five languages.
[ترجمه گوگل]او به پنج زبان مسلط است
[ترجمه ترگمان]او به پنج زبان مسلط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. 'Can he speak German?' 'Yes, he's fluent. '
[ترجمه آیسانا] آیا او آلمانی بلد است ؟, , , , , , بله او به زبان آلمانی مسلط است
|
[ترجمه گوگل]آیا او می تواند آلمانی صحبت کند؟ بله، او مسلط است '
[ترجمه ترگمان]آلمانی بلد است؟ - بله، روان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She was fluent in English, French, and German.
[ترجمه گوگل]او به زبان های انگلیسی، فرانسوی و آلمانی مسلط بود
[ترجمه ترگمان]به انگلیسی، فرانسوی و آلمانی مسلط بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Our tour leaders are all fluent in English.
[ترجمه گوگل]تور لیدرهای ما همگی به زبان انگلیسی مسلط هستند
[ترجمه ترگمان]رهبران سفر ما به زبان انگلیسی مسلط هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She's fluent in French.
[ترجمه حسام] او به زبان فرانسه مسلط است
|
[ترجمه گوگل]او به زبان فرانسه مسلط است
[ترجمه ترگمان]به زبان فرانسه روان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She rose with the fluent movement of an athlete.
[ترجمه گوگل]او با حرکت روان یک ورزشکار برخاست
[ترجمه ترگمان]او با حرکت روان یک ورزش کار از جا برخاست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It happened/chanced that she spoke fluent Swahili.
[ترجمه گوگل]این اتفاق افتاد/احتمالاً او به زبان سواحیلی روان صحبت می کرد
[ترجمه ترگمان]اتفاقا بر حسب تصادف به زبان فرانسه حرف می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She happened/chanced to speak fluent Swahili.
[ترجمه گوگل]او اتفاقا / شانس داشت که به زبان سواحیلی روان صحبت کند
[ترجمه ترگمان]اتفاقا بر حسب اتفاق به زبان فرانسه حرف می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The successful candidate will be fluent in French and German.
[ترجمه گوگل]نامزد موفق به زبان فرانسه و آلمانی مسلط خواهد بود
[ترجمه ترگمان]کاندیدای موفق به زبان فرانسوی و آلمانی مسلط خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It takes constant effort to become fluent in a language.
[ترجمه گوگل]برای مسلط شدن به زبان نیاز به تلاش مداوم است
[ترجمه ترگمان]تلاش دائمی برای مسلط شدن به زبان نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She's fluent in French and English and has a working knowledge of Spanish.
[ترجمه گوگل]او به زبان های فرانسوی و انگلیسی مسلط است و به زبان اسپانیایی نیز آشنایی دارد
[ترجمه ترگمان]او به انگلیسی و انگلیسی مسلط است و دانش عملی اسپانیایی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سلیس (صفت)
eloquent, clear, evident, smooth, glib, fluent, pellucid, voluble

روان (صفت)
clear, handy, easy, spirit, current, versatile, fluid, liquid, smooth, glib, fluent, cursive, profluent, voluble

تخصصی

[زمین شناسی] رواناب اصطلاحی منسوخ که برای یک رود یا سایر جریان های آب استفاده می شود.
[ریاضیات] سیال، روان، سلیس، متغیر، شارنده

انگلیسی به انگلیسی

• articulate, eloquent, able to read and write with ease; graceful; fluid, flowing
someone who is fluent in a foreign language can speak or write it easily and correctly.
someone whose speech, reading, or writing is fluent speaks, reads, or writes easily and clearly.

پیشنهاد کاربران

۱. فصیح. سلیس. رسا . روان ۲. راحت
مثال:
a fluent speaker and writer on technical subjects
یک سخنران و نویسنده فصیح بر روی موضوعات فنی
روان - رسا - شمرده - بسیار راحت
روان و سلیس
روان _ ساده _ راحت
سیال
speaking or writing easily
مسلط بودن
زبردست
شمرده و قابل فهممم
مسلـــــط
روان
روان ، بسیار آسان، راحت
سخن ور، بلیغ
مسلط
شمرده
قابل فهم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس