flown

/ˈfloʊn//fləʊn/

معنی: پر، لبریز، لبالب
معانی دیگر: اسم مفعول فعل: fly، (در ترکیب های هایفن دار) - پرواز، (بیش از ظرفیت) پر

بررسی کلمه

( verb )
• : تعریف: a past participle of fly

جمله های نمونه

1. have you ever flown in an airplane?
هرگز با هواپیما پرواز کرده اید؟

2. the bird has flown
تیر از کمان رها شده است،فرار کرد و رفت،دیگر دیر شده

3. when he died flags were flown half-mast
وقتی او مرد پرچم ها را نیمه افراشته کردند.

4. alas for the precious life that has flown by . . .
افسوس بر آن عمر گرانمایه که بگذشت . . .

5. Someone has flown off with my book.
[ترجمه گوگل]یک نفر با کتاب من پرواز کرده است
[ترجمه ترگمان] یه نفر با کتابم پرواز کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A rare bird has just flown by.
[ترجمه گوگل]یک پرنده کمیاب به تازگی پرواز کرده است
[ترجمه ترگمان] یه پرنده نادر با هواپیما پرواز کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I've never flown in an aeroplane.
[ترجمه گوگل]من هرگز با هواپیما پرواز نکرده ام
[ترجمه ترگمان]من هیچ وقت با هواپیما پرواز نکرده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A bird has just flown by.
[ترجمه گوگل]یک پرنده به تازگی پرواز کرده است
[ترجمه ترگمان]پرنده ای تازه پرواز کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Since then, Captain Fawcett has flown passengers to many unusual places.
[ترجمه گوگل]از آن زمان، کاپیتان فاوست مسافران را به بسیاری از مکان‌های غیرمعمول پرواز داده است
[ترجمه ترگمان]از آن زمان به بعد، کاپیتان فاوکت، مسافران را به بسیاری از مکان های غیر معمول پرواز داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Five thousand people were flown to Paris during the Easter weekend.
[ترجمه گوگل]پنج هزار نفر در تعطیلات آخر هفته عید پاک به پاریس منتقل شدند
[ترجمه ترگمان]در تعطیلات آخر هفته عید پاک پنج هزار نفر به پاریس پرواز کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The relief supplies are being flown from a warehouse in Pisa.
[ترجمه گوگل]تدارکات امدادی از انباری در پیزا منتقل می شود
[ترجمه ترگمان]تجهیزات امدادی از یک انبار در پیزا منتقل شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The young ones have flown the nest.
[ترجمه گوگل]جوان ها لانه را به پرواز در آورده اند
[ترجمه ترگمان]جوان ها به داخل لانه پرواز کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Food supplies are being flown out immediately.
[ترجمه گوگل]ذخایر مواد غذایی بلافاصله با هواپیما خارج می شود
[ترجمه ترگمان]منابع غذایی بلافاصله با هواپیما خارج می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The bird has flown away.
[ترجمه گوگل]پرنده پرواز کرده است
[ترجمه ترگمان]پرنده پرواز کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پر (صفت)
full, rounded, ample, loaded, laden, fraught, rife, flown, top-full, populous

لبریز (صفت)
replete, large, full, awash, brimful, overfilled, flown, profuse, top-full

لبالب (صفت)
flown, chock-full

انگلیسی به انگلیسی

• flown is the past participle of fly.

پیشنهاد کاربران

هرچی که هوایی باشد مثلا انتقال هوایی
Asghar flown to yazd hospital in critical condition
اصغر با شرایط بحرانی به بیمارستان یزد منتقل شد
خطاب به اقای جمشیدی کیا: اهتزاز پرچم درسته، احتزاز اشتباهه : ) . . . . احتضار هم به معنای فرا رسیدن مرگه.
به اهتزاز در امدن برای مثال به اهتزاز در امدن پرچم یک کشور

به احتزاز درآمد ( THE FIRST CONFEDERATE FLAG WAS FLOWN )
پرواز

بپرس