floored

/ˈflɔːr//flɔː/

کف، اشکوب، طبقه کف اطاق، کف زمین، بستر (دره وغیره)، بزمین زدن، شکست دادن، کف سازی کردن

جمله های نمونه

1. he floored his opponent with one blow
با یک ضربه حریف خود را برزمین افکند.

2. he floored the accelerator
او گاز را تا ته فشار داد.

3. her answer floored me completely
پاسخ او مرا کاملا گیج کرد.

4. The aisle was floored with ancient bricks.
[ترجمه گوگل]راهرو با آجرهای قدیمی پوشیده شده بود
[ترجمه ترگمان]راهرو با آجرهای کهنه فرش شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This thorny problem on the environmental protection floored the new mayor.
[ترجمه گوگل]این مشکل خاردار در حفاظت از محیط زیست، شهردار جدید را زیر سوال برد
[ترجمه ترگمان]این مشکل ناراحت کننده در حفاظت از محیط زیست، شهردار جدید را تحت تاثیر قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I was floored by his argument and had to admit defeat.
[ترجمه گوگل]من با استدلال او مخالفت کردم و مجبور شدم شکست را قبول کنم
[ترجمه ترگمان]از این بحث خسته شدم و مجبور شدم شکستت را قبول کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The boxer was floored by a punishing left jab.
[ترجمه گوگل]بوکسور با ضربه تنبیهی به سمت چپ زمین خورد
[ترجمه ترگمان]مشت زن از فشاری که به طرف چپ پیچید، متعجب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was floored in the first round of the fight.
[ترجمه گوگل]او در راند اول مبارزه زمین خورد
[ترجمه ترگمان]او در مرحله اول جنگ شکست خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was completely floored by two of the questions in the exam.
[ترجمه گوگل]او به طور کامل با دو تا از سوالات در امتحان کف شد
[ترجمه ترگمان]او از دو سوال در این امتحان کاملا متعجب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He seemed floored by a string of scandals.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که او در معرض یک رشته رسوایی قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که از رسوایی و رسوایی خسته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A couple of the questions completely floored me.
[ترجمه گوگل]یکی دو تا از سوال ها کاملا مرا تحت تاثیر قرار داد
[ترجمه ترگمان]چند تا سوال کاملا روی من اثر گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I floored him with a blow.
[ترجمه گوگل]با ضربه ای کف زمینش کردم
[ترجمه ترگمان]با ضربه ای سنگین بر او غلبه کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was floored with a single punch to the head.
[ترجمه گوگل]با یک مشت به سرش کف پوش شد
[ترجمه ترگمان]با یک مشت به سرش ضربه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He was floored by the first punch.
[ترجمه گوگل]با اولین ضربه مشت کف پوش شد
[ترجمه ترگمان]با اولین مشت از کوره در رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He was floored by the announcement.
[ترجمه گوگل]او با این اعلامیه مخالفت کرد
[ترجمه ترگمان]با این خبر از کوره در رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• knocked down; shocked; defeated

پیشنهاد کاربران

۱ - به زمین زدن
to knock ( someone ) to the floor or ground.
Can you believe that scrawny kid floored the bully with just one punch?
۲ - شدیدا" شوکه یا متعجب کردن, flabbergasted )
To be emotionally stunned, overwhelmed
...
[مشاهده متن کامل]

to be surprised, shocked or amazed very much
He was floored for being introduced as a fellow untouchable. He hadn't expected that term to be applied to him.
۳ - مست ( slang; drunk )
Do you remember last night at the bar at all? You were really floored!
Metaphorically similar to being held down to the floor by a force great enough that it takes a good deal of time to escape.
"I was completely floored all day after speaking to my doctor. "
"After I broke up with Jenny I felt floored for weeks. "
"I'm completely floored right now, I have no idea what I'm going to do. "

وقتی مثلاً بگن floored me یا floored someone به معنی شوکه و متعجب شدن ـه

بپرس