اسم ( noun )
• (1) تعریف: the lowest surface in a room, on which one stands.
- The dog lay on the floor under the table.
[ترجمه ترجمه من] یک سگ بر روی زمین و در زیر میز دراز کشیده بود|
[ترجمه گوگل] سگ روی زمین زیر میز دراز کشید[ترجمه ترگمان] سگ روی زمین زیر میز دراز کشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the lowest supporting surface of any structure, such as a vehicle.
- Her coffee spilled all over the floor of the car.
[ترجمه گوگل] قهوه اش روی کف ماشین ریخت
[ترجمه ترگمان] قهوه اش روی کف ماشین ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] قهوه اش روی کف ماشین ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: the ground surface.
• مشابه: bottom, depth
• مشابه: bottom, depth
- The divers explored the ocean floor.
[ترجمه Mary] غواصان بستر اقیانوس را کاوش کردند.|
[ترجمه گوگل] غواصان کف اقیانوس را کاوش کردند[ترجمه ترگمان] غواصان زمین اقیانوس را کاوش کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The forest floor is home to many types of fungi.
[ترجمه گوگل] کف جنگل محل زندگی انواع قارچ ها است
[ترجمه ترگمان] زمین جنگل انواع مختلفی از قارچ ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] زمین جنگل انواع مختلفی از قارچ ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: a level of a building.
• مشابه: story
• مشابه: story
- My office is on the tenth floor.
[ترجمه گوگل] دفتر من در طبقه دهم است
[ترجمه ترگمان] دفتر من در طبقه دهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دفتر من در طبقه دهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: the right to speak to a group of people, as in a governmental assembly.
- Who has the floor?
[ترجمه Yalda🍻] چه کسی زمین دارد؟|
[ترجمه ....] جمله کلا اشتباه است و معنی نمی دهد|
[ترجمه Zohre] نوبت سخنرانی کیه؟|
[ترجمه حمیدرضا نظری] چه کسی مستحق سخنرانی است؟|
[ترجمه گوگل] چه کسی کف دارد؟[ترجمه ترگمان] چه کسی زمین دارد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: floors, flooring, floored
حالات: floors, flooring, floored
• (1) تعریف: to cover with or provide with a floor.
• (2) تعریف: to knock to the floor.
• مشابه: bowl over
• مشابه: bowl over
- The fighter was floored by a quick combination.
[ترجمه گوگل] جنگنده با یک ترکیب سریع کفپوش شد
[ترجمه ترگمان] این جنگنده با ترکیب سریع کنار کشیده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این جنگنده با ترکیب سریع کنار کشیده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to throw into great confusion or consternation.
• مشابه: rock
• مشابه: rock
- The news about her son floored me.
[ترجمه گوگل] اخبار مربوط به پسرش مرا تحت تأثیر قرار داد
[ترجمه ترگمان] اخبار مربوط به پسرش به من غلبه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اخبار مربوط به پسرش به من غلبه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to press (an automobile accelerator) to the floor.