اسم ( noun )
• (1) تعریف: a group of animals or birds of one kind keeping or kept together, such as geese or sheep.
• مترادف: drove, herd
• مشابه: band, bevy, fold, mob, multitude, pack, swarm, throng
• مترادف: drove, herd
• مشابه: band, bevy, fold, mob, multitude, pack, swarm, throng
- A flock of sheep grazed on the hillside.
[ترجمه گوگل] یک گله گوسفند در دامنه تپه چرا می کردند
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a large group of people or things.
• مترادف: army, horde, host, mass, multitude, throng
• مشابه: band, bevy, crowd, crush, drove, gang, herd, legion, mob, multiplicity, press, swarm
• مترادف: army, horde, host, mass, multitude, throng
• مشابه: band, bevy, crowd, crush, drove, gang, herd, legion, mob, multiplicity, press, swarm
- A flock of reporters waited outside the courtroom.
[ترجمه گنج جو] بیرون صحن دادگاه گروهی از خبرنگاران منتظر ایستاده بودند.|
[ترجمه گوگل] گروهی از خبرنگاران بیرون از دادگاه منتظر بودند[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a group of followers or adherents, esp. of a religious leader.
• مترادف: fold, following
• مشابه: followers, sheep
• مترادف: fold, following
• مشابه: followers, sheep
- The priest worried that increasing members of his flock were leaving the church.
[ترجمه ferri] کشیش نگراناین بود که عده رو به رشدی از پیروانش در حال ترک کردن کلیسا بودند|
[ترجمه گوگل] کشیش نگران بود که اعضای فزاینده گله او کلیسا را ترک کنند[ترجمه ترگمان] کشیش نگران این بود که افزایش اعضای گله او کلیسا را ترک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: flocks, flocking, flocked
حالات: flocks, flocking, flocked
• : تعریف: to gather or travel in a crowd, group, or flock.
• مترادف: swarm, throng
• مشابه: band, crowd, gang, herd, mass, mill
• مترادف: swarm, throng
• مشابه: band, crowd, gang, herd, mass, mill
- Visitors flocked to the new museum.
[ترجمه گوگل] بازدیدکنندگان به موزه جدید هجوم آوردند
[ترجمه ترگمان] بازدید کنندگان به موزه جدید هجوم بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بازدید کنندگان به موزه جدید هجوم بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• (1) تعریف: a tuft, as of wool or other fiber.
- The flocks of wool are broken up by a process called carding.
[ترجمه گوگل] گله های پشم توسط فرآیندی به نام کاردینگ شکسته می شوند
[ترجمه ترگمان] گله های پشم با فرایندی به نام carding درهم شکسته می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] گله های پشم با فرایندی به نام carding درهم شکسته می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: waste wool, cotton, or rags used as a stuffing for mattresses or the like.
• (3) تعریف: powdered wool or felt cemented to a surface as decoration or padding.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: flocks, flocking, flocked
حالات: flocks, flocking, flocked
• (1) تعریف: to stuff with flock.
• (2) تعریف: to decorate or pad with powdered wool or felt.