flippancy

/ˈflɪpənsi//ˈflɪpənsi/

معنی: گستاخی، سرسری، بی ملاحظگی، چرب زبانی، سبکی
معانی دیگر: لحن تمسخرآمیز، لودگی، لگام گسیختگی (در گفتار)، شوخ زبانی بیجا، تمسخر

جمله های نمونه

1. Not a fit time for flippancy.
[ترجمه گوگل]زمان مناسبی برای تلنگری نیست
[ترجمه ترگمان]وقت مناسبی برای flippancy نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His flippancy makes it difficult to have a decent conversation with him.
[ترجمه گوگل]نازک بودن او، گفتگوی شایسته با او را دشوار می کند
[ترجمه ترگمان]flippancy حرف زدن با او مشکل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His flippancy conceals a deep insecurity.
[ترجمه گوگل]ناامنی او یک ناامنی عمیق را پنهان می کند
[ترجمه ترگمان] flippancy، یه تزلزل عمیق رو مخفی می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They accused her of flippancy and subjectivity in her reporting of events in their country.
[ترجمه گوگل]آن‌ها او را به بی‌رویی و ذهنیت در گزارش‌هایش از رویدادهای کشورشان متهم کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها او را به flippancy و subjectivity در گزارش رویدادها در کشورشان متهم کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This is no time for flippancy.
[ترجمه گوگل]این زمان برای تلنگری نیست
[ترجمه ترگمان]الان وقت flippancy نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was disconsidered with his friends for his flippancy.
[ترجمه گوگل]او با دوستانش به خاطر بداخلاقی اش مورد بی توجهی قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]از دوستان خود به خاطر flippancy او disconsidered بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Gradually, I find my flippancy and it made me ashamed.
[ترجمه گوگل]بتدریج بدبختی ام را پیدا می کنم و باعث شرمندگی ام می شود
[ترجمه ترگمان]کم کم، را پیدا کردم و آن را شرمنده کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She must have thought that there was some flippancy in his tone, for she said, "Andrew, I wish you'd take this seriously".
[ترجمه گوگل]او باید فکر می کرد که در لحن او کمی تزلزل وجود دارد، زیرا گفت: "اندرو، ای کاش این موضوع را جدی می گرفتی"
[ترجمه ترگمان]فکر می کرد که در لحن صدایش نوعی گستاخی وجود دارد، چون گفت: اندرو، کاش این را جدی می گرفتی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There are times when it goes beyond the flippancy, the easy depression.
[ترجمه گوگل]مواقعی وجود دارد که فراتر از ناهنجاری، افسردگی آسان است
[ترجمه ترگمان]وقت هایی هست که از the فراتر می رود، افسردگی آسان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Clara wearied of his flippancy.
[ترجمه گوگل]کلارا از دستپاچگی او خسته شده بود
[ترجمه ترگمان]کلارا از flippancy خسته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. As some one bereaved through the disease, I felt angry and upset by the flippancy with which you dealt with this subject.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که شخصی از این بیماری رنج می برد، از بی حیایی که شما با این موضوع برخورد کردید، عصبانی و ناراحت شدم
[ترجمه ترگمان]در حالی که یکی از افراد داغ دیده در این بیماری اندوهگین بود، از سوی the که با این موضوع سروکار داشتی، احساس خشم و ناراحتی می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Fthe outside world, our custom may be interpreted as a singh of flippancy or lax discipline.
[ترجمه گوگل]در دنیای خارج، رسم ما ممکن است به عنوان یک انضباط بی‌هدف یا سهل‌انگیز تعبیر شود
[ترجمه ترگمان]در خارج از جهان، رسم ما می تواند به عنوان یک سینگ از مقررات flippancy یا بی قاعده تفسیر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گستاخی (اسم)
impertinence, arrogance, insolence, assurance, hubris, audacity, effrontery, presumption, impudence, cheekiness, petulance, gall, indecency, bronze, flippancy, cockiness, petulancy

سرسری (اسم)
frivolity, inadvertence, carelessness, negligence, neglect, levity, flippancy, inadvertency

بی ملاحظگی (اسم)
incaution, inadvertence, flippancy, inadvertency, indiscretion

چرب زبانی (اسم)
unction, flippancy, volubility

سبکی (اسم)
frivolity, legerity, levity, flippancy, lightness, portability, nimbleness

انگلیسی به انگلیسی

• careless attitude, disrespectfulness
flippancy means behaving or speaking in a flippant way.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : flippancy
صفت ( adjective ) : flippant
قید ( adverb ) : flippantly

بپرس