flip through

انگلیسی به انگلیسی

• skim, glance over, scan

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
ورق زدن / سریع نگاه انداختن / مرور سطحی
در زبان محاوره ای:
یه نگاهی انداخت، سرسری ورق زد، فقط رد شد ازش، یه دور زد رو مطالب
________________________________________
...
[مشاهده متن کامل]

🔸 تعریف ها:
1. ** ( فیزیکی – بصری ) :**
ورق زدن سریع صفحات کتاب، مجله یا دفترچه بدون تمرکز زیاد روی جزئیات
مثال: He flipped through the magazine while waiting.
در حال انتظار، مجله رو سرسری ورق زد.
2. ** ( استعاری – ذهنی یا احساسی ) :**
مرور سطحی خاطرات، اطلاعات یا احساسات بدون تأمل عمیق
مثال: She flipped through old memories in her mind.
خاطرات قدیمی رو تو ذهنش مرور کرد، بدون اینکه عمیق بشه.
3. ** ( دیجیتال – رسانه ای ) :**
مرور سریع کانال های تلویزیون، صفحات وب یا عکس ها در گوشی
مثال: I flipped through the channels but nothing caught my eye.
کانال ها رو بالا پایین کردم ولی چیزی جذبم نکرد.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
browse – skim – glance at – leaf through – scan – scroll

1. Flip through = To quickly browse or skim ( a book, magazine, etc. )
EN: "She flipped through the magazine while waiting at the doctor’s office. "
FA: "او در مطب دکتر، سریع مجله را ورق زد. "
...
[مشاهده متن کامل]

EN: "I flipped through the textbook but couldn’t find the answer. "
FA: "کتاب درسی را ورق زدم اما جواب را پیدا نکردم. "
Collocations:
- flip through a book/magazine/newspaper
- FA: "کتاب/مجله/روزنامه را ورق زدن"
- flip through pages
- FA: "صفحات را سریع مرور کردن"
- - -
2. Flip through = To change TV channels quickly
EN: "He kept flipping through the channels, unable to decide what to watch. "
FA: "او مدام کانالها را عوض میکرد و نمیتوانست تصمیم بگیرد چه چیزی تماشا کند. "
Collocations:
- flip through channels
- FA: "کانالها را بالا و پایین کردن"
- - -
3. Flip through = To quickly review digital content ( photos, slides, etc. )
EN: "We flipped through the vacation photos on her phone. "
FA: "عکسهای مسافرتی را در گوشی او سریع مرور کردیم. "
EN: "The teacher flipped through the presentation slides. "
FA: "معلم اسلایدهای ارائه را سریع مرور کرد. "
Collocations:
- flip through photos
- FA: "عکسها را سریع نگاه کردن"
- flip through a slideshow
- FA: "اسلایدها را سریع رد کردن"
- - -
4. Flip through = To shuffle through papers/cards carelessly
EN: "The lawyer flipped through the documents before the meeting. "
FA: "وکیل قبل از جلسه، مدارک را سریع مرور کرد. "
EN: "She flipped through her notes, searching for the right formula. "
FA: "او یادداشتهایش را ورق زد تا فرمول درست را پیدا کند. "
Collocations:
- flip through notes/papers
- FA: "یادداشتها/کاغذها را سریع چک کردن"
| flip through a book | کتاب را ورق زدن |
| flip through channels | کانالها را عوض کردن |
| flip through photos | عکسها را سریع نگاه کردن |
| flip through notes | یادداشتها را مرور کردن |
deepseek

عوض کردن ( کانال های تلویزیون )
مثال:
He phips through the channels frequently.
او مرتب کانال ها رو عوض می کنه.
تند تند ورق زدن ، ورق زدن ،
to look quickly at the pages of a book, magazine, Tv program etc
to look quickly at the pages of a magazine, book, etc
برانداز کردن
چرخ زدن در کانال ها
ورق زدن کتاب یا مجله با نیت جستجوی یه مطلب یا . . .
ورق زدن
نگاه گذرا