flinty

/ˈflɪnti//ˈflɪnti/

معنی: سخت
معانی دیگر: ساخته شده از سنگ آتشزنه، چخماقی، مرودار، چخماق مانند، سنگ چخماقی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: flintier, flintiest
مشتقات: flintily (adv.), flintiness (n.)
(1) تعریف: made of or containing flint.
مشابه: stony

- flinty soil
[ترجمه گوگل] خاک چخماق
[ترجمه ترگمان] خاک از سنگ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: hard and inflexible; stern; unyielding.

جمله های نمونه

1. a flinty hill
تپه ی پوشیده از سنگ چخماق

2. zahak's flinty heart
دل سنگ ضحاک

3. The wine has a flinty taste.
[ترجمه گوگل]شراب مزه چخماق دارد
[ترجمه ترگمان]شراب طعم flinty دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Duvall gave him a flinty stare.
[ترجمه گوگل]دووال به او خیره شد
[ترجمه ترگمان]Duvall به او زل زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The head teacher has a rather flinty manner.
[ترجمه گوگل]معلم رفتار نسبتاً چخماقانه ای دارد
[ترجمه ترگمان]معلم سر تا حدودی رفتاری خشن دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He walked on across the flinty turf, with the mare's nose at his shoulder, and the hound running ahead.
[ترجمه گوگل]او روی چمن چخماق راه می‌رفت، در حالی که بینی مادیان روی شانه‌اش بود و سگ شکاری جلوتر می‌دوید
[ترجمه ترگمان]از وسط چمن ناهموار به راه افتاد، با دماغ مادیان که به شانه او بود، و آن تازی هم جلو دوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The flinty look in Pargeter's face told Dexter that Blanche had struck home in some way.
[ترجمه گوگل]نگاه چخماق در صورت پارگیتر به دکستر گفت که بلانچ به نحوی به خانه رسیده است
[ترجمه ترگمان]چهره خشن و خشن من به اقای دکستر گفته بود که بل انش به طریقی به خانه برگشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In photos from this period, the flinty gaze is not yet apparent.
[ترجمه گوگل]در عکس های این دوره هنوز نگاه چخماق نمایان نیست
[ترجمه ترگمان]در عکس های این دوره، نگاه flinty هنوز مشخص نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. And there is clearly a less flinty side to him.
[ترجمه گوگل]و واضح است که او جنبه کمتر چخماقانه ای دارد
[ترجمه ترگمان]و واضح است که به طور واضح نسبت به او کم تر از یک صخره وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. But Avon folks possessed a flinty independence and pride.
[ترجمه گوگل]اما مردم آون دارای استقلال و غرور بسیار بالایی بودند
[ترجمه ترگمان]اما آ ون آ دل از شدت هیجان و غرور از سنگ پوشیده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. If needs to take off, uses the flinty carton to insert slowly first guarantees gobe's caking place, delimits the pine along the fours nearby, then the even effort then takes down.
[ترجمه گوگل]در صورت نیاز به بلند شدن، از کارتن چخماق برای وارد کردن آهسته استفاده می‌کند، ابتدا محل کیک شدن گوب را تضمین می‌کند، کاج را در امتداد چهار طرف نزدیک مشخص می‌کند، سپس تلاش یکنواخت را کاهش می‌دهد
[ترجمه ترگمان]اگر نیاز به استراحت داشته باشد، از کارتن flinty استفاده می کند تا به آرامی به محل اتصال پایدار برسد و چوب کاج را در چهار دست و چهار دست و پا نگه دارد و سپس حتی تلاش نیز متوقف می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Has Mr. Eastwood, famously flinty and cold-eyed, at long last gone squishy?
[ترجمه گوگل]آیا آقای ایستوود که معروف است چخماق و چشم سرد است، بالاخره از بین رفته است؟
[ترجمه ترگمان]آقای \"Eastwood\"، \"flinty\" و با چشمانی سرد و با چشمانی سرد، تا آخرین لحظه پیچ وتاب می خورد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. EXAMPLE : The flinty old accountant in our company never smiles.
[ترجمه گوگل]مثال: حسابدار قدیمی چخماق در شرکت ما هرگز لبخند نمی‌زند
[ترجمه ترگمان]همان حسابدار قدیمی که در شرکت ما بود، هرگز لبخند نزد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. One was gaunt, with flinty eyes a long white beard a face a winter frost.
[ترجمه گوگل]یکی لاغر بود، با چشمان چخماق، ریش سفید بلند، صورت در یخبندان زمستانی
[ترجمه ترگمان]یکی از آن ها لاغر و نحیف بود و در حالی که ریش بلندی داشت، چهره ای رنگ پریده و رنگ پریده داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Courage and insight, action, motion are flinty, arrogant, sharp, fight.
[ترجمه گوگل]شجاعت و بصیرت، عمل، حرکت، چخماق، متکبر، تیز، مبارزه است
[ترجمه ترگمان]شجاعت و بینش، عمل، حرکت، خشن، گستاخ، تیز، مبارزه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سخت (صفت)
firm, hard, rigid, serious, solid, difficult, stringent, laborious, dogged, adamantine, tough, strict, strong, sticky, troublesome, exquisite, chronic, heavy, formidable, grim, demanding, arduous, ironclad, indomitable, austere, exacting, severe, stout, rugged, grave, intense, violent, callous, inexorable, trenchant, tense, crusty, difficile, trying, dour, intolerable, flinty, stony, petrous, hard-shell, irresistible, insupportable, inflexible, insufferable, labored, steely, rigorous, rocky, unsparing

انگلیسی به انگلیسی

• hard as flint, hard as stone, unyielding; cruel, brutal; containing flint
a flinty expression or flinty eyes look uncaring, hard, and cold.
a flinty building or piece of land is made of flints or contains flints.

پیشنهاد کاربران

سرسخت، خشن و بی احساس
Harsh and cruel with no emotion
A girl of flinty heart

بپرس