صفت ( adjective )
حالات: flimsier, flimsiest
حالات: flimsier, flimsiest
• (1) تعریف: not solid or substantial; fragile; weak.
• مترادف: fragile, insubstantial, rickety, unsubstantial, weak
• متضاد: solid, sound, stout, strong, sturdy, substantial
• مشابه: delicate, diaphanous, filmy, frail, jerry-built, light, ramshackle, shabby, shaky, sheer, shoddy, sleazy, slight, tenuous, thin
• مترادف: fragile, insubstantial, rickety, unsubstantial, weak
• متضاد: solid, sound, stout, strong, sturdy, substantial
• مشابه: delicate, diaphanous, filmy, frail, jerry-built, light, ramshackle, shabby, shaky, sheer, shoddy, sleazy, slight, tenuous, thin
- The child was cold in her flimsy nightgown.
[ترجمه گوگل] کودک در لباس خواب شلخته اش سرد بود
[ترجمه ترگمان] بچه در پیراهن خوابش سرد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بچه در پیراهن خوابش سرد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- That flimsy chair won't hold your weight.
[ترجمه گوگل] آن صندلی سست وزن شما را تحمل نمی کند
[ترجمه ترگمان] اون صندلی سست وزن تو رو نگه نمی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون صندلی سست وزن تو رو نگه نمی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: lacking soundness or credibility; inadequate.
• مترادف: feeble, inadequate, weak
• متضاد: sound, strong
• مشابه: foolish, frail, idle, ineffective, paltry, poor, shaky, shallow, superficial, thin, trifling, trivial, unsubstantial, worthless
• مترادف: feeble, inadequate, weak
• متضاد: sound, strong
• مشابه: foolish, frail, idle, ineffective, paltry, poor, shaky, shallow, superficial, thin, trifling, trivial, unsubstantial, worthless
- The student's flimsy piece of reasoning failed to impress the professor.
[ترجمه محمد کاشی] دلایل غیرعقلانی دانشجو، استاد را تحت تاثیر قرار نداد.|
[ترجمه گوگل] استدلال ضعیف دانشجو نتوانست استاد را تحت تأثیر قرار دهد[ترجمه ترگمان] سخنان سست و سست دانشجو نتوانست استاد را تحت تاثیر قرار دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Do you expect me to believe that flimsy excuse?
[ترجمه گوگل] آیا توقع داری که من آن بهانه ی سخیف را باور کنم؟
[ترجمه ترگمان] انتظار داری باور کنم این بهونه الکی بود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] انتظار داری باور کنم این بهونه الکی بود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
حالات: flimsies
مشتقات: flimsily (adv.), flimsiness (n.)
حالات: flimsies
مشتقات: flimsily (adv.), flimsiness (n.)
• : تعریف: a very thin, light paper, used esp. for copies, or the copy printed on such paper.