fleshing

/fleʃɪŋ//fleʃɪŋ/

معنی: اشغال گوسفند در موقع پوست کنی، تنگ، کیپ و چسبنده
معانی دیگر: درجمع کیپ وچسبنده

مترادف ها

اشغال گوسفند در موقع پوست کنی (اسم)
fleshing

تنگ (صفت)
close, tight, narrow, thick-set, fleshing, scarce

کیپ و چسبنده (صفت)
fleshing

تخصصی

[نساجی] زدودن لایه چربی چرم - گوشت گیری - گوشت زدایی - گرفتن مواد اضافی از پوست در دباغی

انگلیسی به انگلیسی

• person dedicated to fleshly things

پیشنهاد کاربران

بپرس