fleeting

/ˈfliːtɪŋ//ˈfliːtɪŋ/

معنی: عبور سریع
معانی دیگر: زودگذر، ناپایا، فانی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: fleetingly (adv.), fleetingness (n.)
• : تعریف: passing or disappearing quickly; transient; ephemeral.
مترادف: brief, ephemeral, evanescent, passing, transient
متضاد: enduring, lasting, long-lasting
مشابه: flitting, fugitive, impermanent, momentary, quick, short-lived, temporal, temporary, transitory, vanishing

- She gave him only a fleeting glance.
[ترجمه گوگل] فقط یک نگاه زودگذر به او انداخت
[ترجمه ترگمان] فقط نگاه کوتاهی به او انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Unfortunately, their success was fleeting.
[ترجمه گوگل] متاسفانه موفقیت آنها زودگذر بود
[ترجمه ترگمان] متاسفانه، موفقیت اونا زودگذر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I got only a fleeting glimpse of the bird before it flew off.
[ترجمه گوگل] من فقط یک نگاه گذرا از پرنده قبل از پرواز دیدم
[ترجمه ترگمان] قبل از این که پرواز کند من فقط یک نگاه گذرا به آن پرنده انداختم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. clouds fleeting across the sky
ابرهایی که با شتاب در آسمان حرکت می کنند.

2. those fleeting minutes of our youth
آن چند دم زودگذر جوانی ما

3. ah! the fleeting days of my youth!
آه ! ایام زودگذر جوانی من !

4. most fame is fleeting
شهرت غالبا زودگذر است.

5. Each moment in history is a fleeting time, precious and unique.
[ترجمه گوگل]هر لحظه در تاریخ، زمانی زودگذر، گرانبها و منحصر به فرد است
[ترجمه ترگمان]هر لحظه در تاریخ، یک زمان زودگذر، ارزشمند و منحصر به فرد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Life is short and time is fleeting.
[ترجمه گوگل]زندگی کوتاه است و زمان زودگذر
[ترجمه ترگمان]زندگی کوتاه و زمان گذرا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We only had a fleeting glimpse of the sun all day.
[ترجمه گوگل]تمام روز فقط یک نگاه گذرا به خورشید داشتیم
[ترجمه ترگمان]تمام روز فقط یک نگاه گذرا به خورشید داشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. For one fleeting moment, Paula allowed herself to forget her troubles.
[ترجمه گوگل]برای یک لحظه زودگذر، پائولا به خود اجازه داد تا مشکلات خود را فراموش کند
[ترجمه ترگمان]برای یک لحظه گذرا، پائولا به خودش اجازه داد که مشکلاتش را فراموش کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. For a fleeting moment I thought the car was going to crash.
[ترجمه گوگل]یک لحظه زودگذر فکر کردم ماشین در حال تصادف است
[ترجمه ترگمان]برای لحظه ای گذرا فکر کردم که اتومبیل دارد سقوط می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Passing is fleeting moment, miss is eternal.
[ترجمه گوگل]گذشت لحظه ای زودگذر است، دلتنگی جاودانه است
[ترجمه ترگمان]گذشت زمان، لحظات زودگذر است، خانم جاویدان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Is immortal, even for a moment is fleeting that we love.
[ترجمه گوگل]جاودانه است، حتی یک لحظه زودگذر است که دوستش داریم
[ترجمه ترگمان]این فناناپذیر است، حتی برای یک لحظه گذرا است که ما یکدیگر را دوست داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The girls caught only a fleeting glimpse of the driver.
[ترجمه گوگل]دخترها فقط نگاهی گذرا به راننده انداختند
[ترجمه ترگمان]دخترها فقط نگاهی گذرا به راننده انداختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Carol was paying a fleeting visit to Paris.
[ترجمه گوگل]کارول در حال بازدید زودگذر از پاریس بود
[ترجمه ترگمان]کارول \"داشت یه ملاقات زودگذر به\" پاریس \"می داد\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The clouds are fleeting before wind.
[ترجمه گوگل]ابرها قبل از باد زودگذر هستند
[ترجمه ترگمان]ابرها قبل از باد زودگذر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She wondered for a fleeting moment if he would put his arm around her.
[ترجمه گوگل]او برای یک لحظه گذرا به این فکر کرد که آیا او بازویش را دور او می گذارد
[ترجمه ترگمان]به این فکر افتاد که اگر دستش را دور او حلقه کند، یک لحظه گذرا به فکر فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I caught a fleeting glimpse of them as they drove past.
[ترجمه گوگل]وقتی از کنارشان رانندگی می کردند، نگاهی گذرا به آنها انداختم
[ترجمه ترگمان]همان طور که می گذشتند، یک نگاه گذرا به آن ها انداختم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. They fired at a fleeting enemy.
[ترجمه گوگل]آنها به سمت دشمن زودگذر شلیک کردند
[ترجمه ترگمان] اونا به یه دشمن زودگذر شلیک کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عبور سریع (اسم)
fleeting

انگلیسی به انگلیسی

• passing swiftly, transient, brief, temporary
fleeting is used to describe things which last for only a very short time.

پیشنهاد کاربران

I felt a **fleeting** gratitude that I wasn't just me he looked
at like that
یه حس قدرشناسی زودگذر بهم دست داد که من تنها کسی نبودم که او اینجوری بهش نگاه میکرده.
سریع السیر
ناپایدار
Time is fleeting زمان زود می گذرد
lasting for a very short time
زودگذر
فانی
فرّار
خلاصه

بپرس