flavour

/ˈfleɪvər//ˈfleɪvə/

معنی: مزه وبو، خوشبویی، معطر کردن، مزه دار کردن، خوش مزه کردن، چاشنی زدن به
معانی دیگر: رجوع شود به: flavor، طعم، چاشنی

بررسی کلمه

اسم و ( noun, verb )
• : تعریف: a spelling of

جمله های نمونه

1. It had a very mild flavour.
[ترجمه گوگل]طعم بسیار ملایمی داشت
[ترجمه ترگمان] طعم خیلی ملایمی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Adding salt to food improves the flavour.
[ترجمه گوگل]افزودن نمک به غذا باعث بهبود طعم می شود
[ترجمه ترگمان]افزودن نمک به غذا طعم آن را بهبود می بخشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. This salad has a sharp peppery flavour.
[ترجمه گوگل]این سالاد طعم فلفلی تند دارد
[ترجمه ترگمان] این سالاد طعم تندی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The grilled chicken had a wonderful flavour and succulence.
[ترجمه گوگل]مرغ کبابی طعم و طعم فوق العاده ای داشت
[ترجمه ترگمان]جوجه کبابی بوی خوبی می داد و آب داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The tomatoes give extra flavour to the sauce.
[ترجمه گوگل]گوجه فرنگی طعم بیشتری به سس می دهد
[ترجمه ترگمان]گوجه فرنگی ها طعم بیشتری به سس می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This wine has an almost plummy flavour.
[ترجمه گوگل]این شراب طعمی تقریباً آلویی دارد
[ترجمه ترگمان] این شراب تقریبا بوی plummy رو میده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Mombasa is a town with a beguiling Arabic flavour.
[ترجمه گوگل]مومباسا شهری با طعم عربی فریبنده است
[ترجمه ترگمان] Mombasa یه شهر با طعم beguiling
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Add a little salt to bring out the flavour of the herbs.
[ترجمه گوگل]کمی نمک به آن اضافه کنید تا عطر و طعم سبزی ها مشخص شود
[ترجمه ترگمان] یه مقدار نمک اضافه کن که طعم گیاهان رو از بین ببره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It is stronger in flavour than other traditional Dutch cheeses.
[ترجمه گوگل]از نظر طعم قوی تر از سایر پنیرهای سنتی هلندی است
[ترجمه ترگمان]این سبک از دیگر پنیرهای سنتی هلندی قوی تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Chick peas have a distinctive, delicious and nutty flavour.
[ترجمه گوگل]نخود فرنگی دارای طعمی متمایز، لذیذ و آجیلی است
[ترجمه ترگمان]تیکه تیکه تیکه های کوچیک، خوش مزه و flavour
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Nutmeg, parsley and cider all complement the flavour of these beans well.
[ترجمه گوگل]جوز هندی، جعفری و سیب به خوبی طعم این لوبیا را تکمیل می کنند
[ترجمه ترگمان]جعفری، جعفری و شراب سیب همه بوی این لوبیا را به خوبی تکمیل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This movie really catches the flavour of New York.
[ترجمه گوگل]این فیلم واقعاً طعم نیویورک را می گیرد
[ترجمه ترگمان]این فیلم واقعا رنگ نیویورک را می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The new flavour pleased his palate.
[ترجمه گوگل]طعم جدید کام او را خوشحال کرد
[ترجمه ترگمان]مزه جدید به مذاق او خوش می آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I have tried to convey something of the flavour of the argument.
[ترجمه گوگل]من سعی کردم چیزی از طعم بحث را منتقل کنم
[ترجمه ترگمان]من سعی کرده ام که طعم آن بحث را بدانم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Salt is a common flavour enhancer.
[ترجمه گوگل]نمک یک تقویت کننده طعم رایج است
[ترجمه ترگمان] نمک یه مقدار حس خوبی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مزه وبو (اسم)
flavour, flavor

خوشبویی (اسم)
aroma, scent, balm, flavour, flavor

معطر کردن (فعل)
perfume, flavour, aromatize, flavor

مزه دار کردن (فعل)
flavour, flavor

خوش مزه کردن (فعل)
taste, relish, flavour, flavor, sauce, zest

چاشنی زدن به (فعل)
garnish, flavour, flavor, sauce

انگلیسی به انگلیسی

• taste; particular or specific taste; something that adds taste, flavoring; characteristic taste; smell, aroma (also flavor)
give tast, add flavor to; spice, scent; give a particular shade or mood to (also flavor)
the flavour of a food or drink is its taste.
if you flavour food or drink, you add something to give it a particular taste.
you can refer to a special quality that something has as its flavour.
see also flavouring.

پیشنهاد کاربران

حال و هوا
تفاوت spicy و flaorful که هر دو در طبقه چاشنی یا ادویه غذا هستند چیه ؟خوب جواب اینجاست:
کلمه "spicy" معمولا برای غذاهایی استفاده می شود که حاوی ادویه های تند و فلفلی هستند و طعم حرارتی و تندی دارند. این واژه معمولاً برای توصیف غذاهایی مانند پیتزا، فسقولی، کاری و غذاهای مکزیکی استفاده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

از طرف دیگر، کلمه "flavorful" به معنای "دارای طعم خوب و خوشایند" است و معمولاً برای توصیف غذاهایی که طعم یا رایحه ویژه ای دارند و تجربه خوردن آن ها لذت بخش است، استفاده می شود.

Sweetness شیرینی
یکی از معانیش هم ( منظور ) هست
I got the flavour of his talk although his voice wasn't clear
شِمّه
flavour ( علوم و فنّاوری غذا )
واژه مصوب: عطروطعم
تعریف: ویژگی حسی مواد غذایی که به طورکلی تلفیقی از شیرینی و شوری و ترشی و تلخی و گسی و خوشایندی ( umami ) و بافت و مواد معطر است
● طعم و مزه
● چاشنی و افزودنی
● چاشنی زدن، طعم دار کردن
مزه
Flavour : عطر و بو
Taste : طعم و مزه
[مجازا] خصیصه، ویژگی، منش، طبع

بپرس