• : تعریف: a substance that imparts a distinct flavor. • مشابه: flavor
- This cake recipe calls for almond flavoring.
[ترجمه گوگل] این دستور کیک نیاز به طعم دهنده بادام دارد [ترجمه ترگمان] این دستور پخت کیک خواستار طعم بادام است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. Butter flavoring is available for culinary uses.
[ترجمه گوگل]طعم دهنده کره برای مصارف آشپزی در دسترس است [ترجمه ترگمان]طعم کره برای مصارف آشپزی در دسترس است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. The garlic flavoring was compounded finally with allyl trisulfide, allyl tetrasulfide and other sulfur containing flavor compounds.
[ترجمه گوگل]طعم دهنده سیر در نهایت با آلیل تری سولفید، آلیل تترا سولفید و سایر ترکیبات طعم دهنده حاوی گوگرد ترکیب شد [ترجمه ترگمان]طعم سیر درنهایت با آلیل فنول trisulfide، آلیل فنول و دیگر گوگرد حاوی ترکیبات طعم، ترکیب شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Foodstuff:cocoa, coffee, milk powder, juice of granulate, flavoring and so on.
[ترجمه گوگل]مواد غذایی: کاکائو، قهوه، پودر شیر، آب گرانول، طعم دهنده و غیره [ترجمه ترگمان]foodstuff: کاکائو، قهوه، پودر شیر، چاشنی و غیره [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. This drink contains no artificial flavoring or coloring.
[ترجمه گوگل]این نوشیدنی فاقد طعم دهنده یا رنگ مصنوعی است [ترجمه ترگمان]این نوشیدنی حاوی هیچ طعم و رنگ مصنوعی نیست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The characteristics flavoring compositions in liquor were determined by capillary column gas chromatography FID detector simultaneously.
[ترجمه گوگل]ویژگیهای ترکیبات طعمدهنده در مشروب توسط آشکارساز FID کروماتوگرافی گازی ستون مویرگی به طور همزمان تعیین شد [ترجمه ترگمان]مشخصات مربوط به طعم در الکل به طور همزمان با کروماتوگرافی ستونی گاز کروماتوگرافی گازی تعیین شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. A dish consisting of milk, eggs, flavoring, and sometimes sugar, boiled or baked until set.
[ترجمه گوگل]ظرفی متشکل از شیر، تخم مرغ، طعم دهنده و گاهی شکر، آب پز یا پخته شده تا زمانی که سفت شود [ترجمه ترگمان]ظرفی که شامل شیر، تخم مرغ، طعم، و گاهی قند، آب پز یا پخته می شود تا زمانی که تنظیم شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Aspergillus niger and flavoring yeast were added into Aspergillus oryzae mash to co-ferment in order to study the effect of improving the quality of soy sauce.
[ترجمه گوگل]آسپرژیلوس نایجر و مخمر طعمدهنده به ماش آسپرژیلوس oryzae اضافه شد تا به منظور بررسی اثر بهبود کیفیت سس سویا تخمیر شود [ترجمه ترگمان]آسپرژیلوس niger و yeast به منظور مطالعه اثر بهبود کیفیت سس سویا به آسپرژیلوس oryzae اضافه شدند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Alcohol powder, classified as a flavoring, was sold in the United States three years ago.
[ترجمه گوگل]پودر الکل، طبقه بندی شده به عنوان طعم دهنده، سه سال پیش در ایالات متحده فروخته شد [ترجمه ترگمان]پودر الکل، به عنوان یک طعم، سه سال پیش در ایالات متحده فروخته شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The Wasabi paste is essential flavoring fish flake in japan.
[ترجمه گوگل]خمیر Wasabi طعم دهنده ضروری پوسته ماهی در ژاپن است [ترجمه ترگمان] خمیر Wasabi (نوعی چاشنی مخصوص چاشنی (نوعی چاشنی زدن در خون)(یک نوع چاشنی (نوعی چاشنی)برای رشد ماهی ها در ژاپن است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Investigation on processing technology of flavoring paste made from straw mushroom and garlic with nutritional and healthy functions was reported.
[ترجمه گوگل]بررسی فناوری فرآوری خمیر طعمدهنده تهیه شده از قارچ کاهی و سیر با عملکرد تغذیهای و سالم گزارش شد [ترجمه ترگمان]تحقیقات در زمینه فن آوری فرآوری شیرینی طعم دار از قارچ نی و سیر با عملکرد تغذیه ای و سلامتی گزارش شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. French food flavoring, condiments holbein attention.
[ترجمه گوگل]طعم دهنده غذای فرانسوی، چاشنی مورد توجه holbein [ترجمه ترگمان]طعم غذای فرانسوی، ادویه جات و ادویه جات را به خود جلب کرده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The key to making Chinese dishes consists in flavoring.
[ترجمه شان] کلید ( راز ) درست کردن غذا های چینی، مشتمل بر چاشنی ها است ( یعنی موادی که برای خوشمزه و معطر کردن غذا ها ، به کار می برند ) .
|
[ترجمه گوگل]کلید درست کردن غذاهای چینی در طعم دادن است [ترجمه ترگمان]کلید ساخت غذاهای چینی شامل طعم است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Add a spoonful of banana flavoring.
[ترجمه گوگل]یک قاشق طعم دهنده موز اضافه کنید [ترجمه ترگمان]یک قاشق از طعم موز اضافه کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Over the years, juniper berries have come to be considered the classic flavoring for game.
[ترجمه گوگل]در طول سال ها، توت های عرعر به عنوان طعم دهنده کلاسیک برای بازی در نظر گرفته شده اند [ترجمه ترگمان]در طول سال ها، انواع توت کوهی به سبک کلاسیک برای بازی در نظر گرفته می شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Diaz tells me he uses espresso in the latter for flavoring.
[ترجمه گوگل]دیاز به من می گوید که از اسپرسو برای طعم دادن استفاده می کند [ترجمه ترگمان]دیاز به من می گوید او از اسپرسو در طعم دل خواه خود برای طعم کردن استفاده می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید