اسم ( noun )
• (1) تعریف: the quality perceived by the sense of taste.
• مترادف: savor
• مشابه: tang
• مترادف: savor
• مشابه: tang
- Adding sausage and herbs to the sauce gives it more flavor.
[ترجمه Kosar] افزودن سوسیس و گیاهان به سس طعم بیشتری به آن می بخشد.|
[ترجمه گوگل] افزودن سوسیس و سبزیجات به سس طعم بیشتری به آن می دهد[ترجمه ترگمان] اضافه کردن سوسیس و گیاهان به سس به آن طعم بیشتری می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- These imported candies have interesting flavors.
[ترجمه M.B.R] این آبنبات های وارد شده طعم های جدید دارند. 😊|
[ترجمه Kosar] این آب نبات های وارداتی طعم های جالبی دارند.|
[ترجمه گوگل] این نبات های وارداتی طعم های جالبی دارند[ترجمه ترگمان] این آب نبات ها که وارد شده، طعم های جالبی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The flavor of tofu by itself is quite bland, so it is rarely eaten plain.
[ترجمه گوگل] طعم توفو به خودی خود کاملاً ملایم است، بنابراین به ندرت به صورت ساده خورده می شود
[ترجمه ترگمان] طعم پنیر سویا به خودی خود کاملا مطلوب است، بنابراین به ندرت ساده خورده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] طعم پنیر سویا به خودی خود کاملا مطلوب است، بنابراین به ندرت ساده خورده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a substance, such as a spice or essence, that imparts a distinctive taste.
• مترادف: flavoring
• مشابه: condiment, essence, seasoning, spice, tang
• مترادف: flavoring
• مشابه: condiment, essence, seasoning, spice, tang
- Vanilla, peppermint, and cherry are popular flavors.
[ترجمه خانم معلم] وانیلی نعنایی و گیلاسی طعم هایی محبوب هستند|
[ترجمه گوگل] وانیل، نعناع فلفلی و گیلاس طعم های محبوبی هستند[ترجمه ترگمان] وانیل، نعناع و یک گیلاس دیگر طعم های محبوب هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a distinctive quality characteristic of or noticeable in a thing.
• مترادف: essence, savor, spirit
• مشابه: ambiance, aroma, character, nature, odor, soul, style, tang, tenor, tone
• مترادف: essence, savor, spirit
• مشابه: ambiance, aroma, character, nature, odor, soul, style, tang, tenor, tone
- The aristocratic flavor of his writing doesn't appeal to me.
[ترجمه گوگل] طعم اشرافی نوشته او برای من جذابیتی ندارد
[ترجمه ترگمان] طعم aristocratic نوشته او برای من جالب نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] طعم aristocratic نوشته او برای من جالب نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The new fall designs have some of the flavor of India.
[ترجمه تلیل] طرح های جدید پاییزی مقداری از حال و هوای هند را دارند|
[ترجمه گوگل] طرح های جدید پاییزی طعم هند را دارند[ترجمه ترگمان] طرح های جدید پاییز مقداری از طعم هند را دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: flavors, flavoring, flavored
مشتقات: flavorless (adj.)
حالات: flavors, flavoring, flavored
مشتقات: flavorless (adj.)
• : تعریف: to impart a flavor to.
• مترادف: season, spice
• مشابه: accent, imbue, lace, lard, relish, savor
• مترادف: season, spice
• مشابه: accent, imbue, lace, lard, relish, savor
- He flavored the meat with garlic and thyme.
[ترجمه النا] او گوشت را با سیر و آویشن مزه مزه می کرد|
[ترجمه محمد] او گوشت را با سیر و اویشن مزه دار کرد|
[ترجمه گوگل] گوشت را با سیر و آویشن مزه دار کرد[ترجمه ترگمان] با سیر و آویشن گوشت را مزه مزه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید