flattery

/ˈflætəri//ˈflætəri/

معنی: چاپلوسی، خوش ایند، خود ستایی، خوشامد، خوش آمد، تملق
معانی دیگر: تعریف زیادی، مداهنه، لاوه، شفرا، آشمال، پلواس، موس موس

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: flatteries
(1) تعریف: the act or practice of flattering.
مترادف: adulation, commendation, praise
متضاد: abuse
مشابه: blandishment, glorification, laudation, salute

(2) تعریف: compliments given insincerely; excessive praise.
مترادف: fawning, sycophancy, toadyism
مشابه: blandishment, blandishments, blarney, compliment, panegyric, praise, snow job, soft soap

جمله های نمونه

1. flattery is insincere praise
چاپلوسی تعریف غیرصادقانه است.

2. silken flattery
تملق خوشایند

3. the servants' flattery made him expand
تملق نوکران او را سرحال آورد.

4. he is accessible to flattery
چاپلوسی در او اثر می کند.

5. i am sick of flattery
از چاپلوسی بیزارم.

6. i was not gammoned by his flattery
چاپلوسی او مرا فریب نداد.

7. imitation is the sincerest form of flattery
تقلید مخلصانه ترین نوع چاپلوسی است.

8. she is incapable of lying and flattery
او قادر به دروغ گفتن و تملق نیست.

9. a politician who tries to woo the public with flattery
سیاستمداری که می کوشد با چاپلوسی عامه را جلب کند

10. Beauty, find thyself in love, not in the flattery of thy mirror.
[ترجمه گوگل]زیبایی، خودت را در عشق بیاب، نه در چاپلوسی آینه ات
[ترجمه ترگمان]زیبایی، خودت را در عشق خود پیدا کن، نه در چاپلوسی mirror
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. With a little flattery I might persuade him to do the job.
[ترجمه گوگل]با کمی تملق شاید او را متقاعد کنم که این کار را انجام دهد
[ترجمه ترگمان]با کمی تملق ممکن است او را قانع کنم که کار را انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. James was extremely susceptible to flattery.
[ترجمه گوگل]جیمز به شدت مستعد چاپلوسی بود
[ترجمه ترگمان]جیمز خیلی مستعد چاپلوسی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Expert flattery may purchase an honest man.
[ترجمه گوگل]چاپلوسی متخصص ممکن است یک مرد صادق را بخرد
[ترجمه ترگمان]او می تواند یک مرد شرافتمند را خریداری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He thinks he can get his way through flattery.
[ترجمه گوگل]او فکر می کند که می تواند از طریق چاپلوسی راهش را طی کند
[ترجمه ترگمان]اون فکر می کنه که می تونه از این تعریف و تمجید خوشش بیاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I was disgusted by her fulsome flattery.
[ترجمه گوگل]من از چاپلوسی شدید او منزجر شدم
[ترجمه ترگمان]از چاپلوسی her بیزار شده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The minister is averse to/from flattery.
[ترجمه گوگل]وزیر از تملق و چاپلوسی بیزار است
[ترجمه ترگمان]وزیر از تملق و تملق مخالف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چاپلوسی (اسم)
praise, adulation, flattery, lip service, subservience, sycophancy, blarney, grease, cajolement, cajolery, toadyism, subserviency, soft soap, fraise, wagtail

خوشایند (اسم)
flattery, affability, amiability, compliment

خود ستایی (اسم)
flattery, gas, swank, gasconade, self-praise, swagger, braggadocio, buck, gassing, fanfaronade, splurge, flash, rodomontade, jactation, ostent, self-importance, self-applause, self-glorification, self-glory, vainglory

خوشامد (اسم)
flattery, compliment, greeting, welcome

خوش آمد (اسم)
flattery, compliment, greeting, welcome

تملق (اسم)
flattery, lip service, subservience, sycophancy, toadyism, subserviency, soft soap

انگلیسی به انگلیسی

• insincere compliments; excessive praise
flattery is flattering words or behaviour.

پیشنهاد کاربران

چاپلوسی، تملق، مدح کردن، تعریف غیر صادقانه از کسی
معنی جمله He has a pendant for flattery
oiling ( n. )
flattery
لاس زدن

Flattery = apple polisher = to butter sb up
۱. چاپلوسی، تملق، چرب زبانی، مجیز گویی ۲. تعریف و تمجید بیخود از کسی برای نفع شخصی، پاچه خاری

بپرس