فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: flatters, flattering, flattered
حالات: flatters, flattering, flattered
• (1) تعریف: to please with compliments.
• متضاد: abuse, insult
• متضاد: abuse, insult
- You do flatter me when you say such nice things about my piano playing!
[ترجمه آذر پناهی] وقتی چنین چیزای خوبیو در مورد پیانو نواختن من میگی داری چاپلوسی میکنی|
[ترجمه گوگل] وقتی در مورد نواختن پیانوی من چیزهای خوبی می گویید مرا چاپلوسی می کنید![ترجمه ترگمان] وقتی این چیزهای قشنگ را درباره پیانو زدن من می گویی به من تملق می گویی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to attempt to gratify the vanity of; praise insincerely or excessively.
- They all flattered the rich and influential tycoon, hoping he would take them into his circle of friends.
[ترجمه گوگل] همه آنها سرمایه دار ثروتمند و با نفوذ را چاپلوسی کردند، به این امید که او آنها را به حلقه دوستان خود ببرد
[ترجمه ترگمان] همه به این امید که او آن ها را به محفل دوستان خود ببرد، به خود می بالید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] همه به این امید که او آن ها را به محفل دوستان خود ببرد، به خود می بالید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She was aware that he was only flattering her, but she didn't mind because she liked the attention.
[ترجمه گوگل] او میدانست که او فقط او را چاپلوسی میکند، اما بدش نمیآید چون از توجهش خوشش میآید
[ترجمه ترگمان] او می دانست که فقط او را تحسین می کند، اما به این دلیل که توجه او را دوست داشت ناراحت نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او می دانست که فقط او را تحسین می کند، اما به این دلیل که توجه او را دوست داشت ناراحت نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to represent favorably or show off to advantage.
• مشابه: become
• مشابه: become
- That photograph really flatters him; it makes him look much younger.
[ترجمه گوگل] آن عکس واقعا او را متملق می کند او را بسیار جوان تر نشان می دهد
[ترجمه ترگمان] این عکس واقعا او را تملق آمیز می کند، و باعث می شود جوان تر به نظر برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این عکس واقعا او را تملق آمیز می کند، و باعث می شود جوان تر به نظر برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- That color of clothing flatters her.
[ترجمه آذر پناهی] این رنگ لباس بهش میاد .|
[ترجمه گوگل] آن رنگ لباس او را متملق می کند[ترجمه ترگمان] این رنگ لباس او را تملق آمیز می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: flattering (adj.), flatteringly (adv.), flatterer (n.)
مشتقات: flattering (adj.), flatteringly (adv.), flatterer (n.)
• : تعریف: to employ flattery.
اسم ( noun )
• (1) تعریف: one that makes something flat.
• (2) تعریف: a blacksmith's tool having a flat face, used in forging hot metal.
• (3) تعریف: a die plate with a flat opening, used to form flat metal strips, esp. in watchmaking.