flatter

/ˈflætər//ˈflætə/

معنی: چاپلوسی کردن، تملق گفتن از، خوشامد گویی کردن، خوشامد گفتن، تملق گفتن
معانی دیگر: تعریف بی جا کردن، زیادی تعریف کردن، گریسیدن، لوسیدن، مداهنه کردن، موس موس کردن، پلواس کردن، چرب زبانی کردن، بهتر (از واقعیت) نشان دادن، خرسند کردن، نوازش کردن، نوازیدن، امید واهی دادن به، (شخص یا دستگاه) صاف کن، تخت گر، مسطح کننده، دستگاه تسمه سازی (تسمه فلزی)

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: flatters, flattering, flattered
(1) تعریف: to please with compliments.
متضاد: abuse, insult

- You do flatter me when you say such nice things about my piano playing!
[ترجمه آذر پناهی] وقتی چنین چیزای خوبیو در مورد پیانو نواختن من میگی داری چاپلوسی میکنی
|
[ترجمه گوگل] وقتی در مورد نواختن پیانوی من چیزهای خوبی می گویید مرا چاپلوسی می کنید!
[ترجمه ترگمان] وقتی این چیزهای قشنگ را درباره پیانو زدن من می گویی به من تملق می گویی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to attempt to gratify the vanity of; praise insincerely or excessively.

- They all flattered the rich and influential tycoon, hoping he would take them into his circle of friends.
[ترجمه گوگل] همه آنها سرمایه دار ثروتمند و با نفوذ را چاپلوسی کردند، به این امید که او آنها را به حلقه دوستان خود ببرد
[ترجمه ترگمان] همه به این امید که او آن ها را به محفل دوستان خود ببرد، به خود می بالید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She was aware that he was only flattering her, but she didn't mind because she liked the attention.
[ترجمه گوگل] او می‌دانست که او فقط او را چاپلوسی می‌کند، اما بدش نمی‌آید چون از توجهش خوشش می‌آید
[ترجمه ترگمان] او می دانست که فقط او را تحسین می کند، اما به این دلیل که توجه او را دوست داشت ناراحت نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to represent favorably or show off to advantage.
مشابه: become

- That photograph really flatters him; it makes him look much younger.
[ترجمه گوگل] آن عکس واقعا او را متملق می کند او را بسیار جوان تر نشان می دهد
[ترجمه ترگمان] این عکس واقعا او را تملق آمیز می کند، و باعث می شود جوان تر به نظر برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- That color of clothing flatters her.
[ترجمه آذر پناهی] این رنگ لباس بهش میاد .
|
[ترجمه گوگل] آن رنگ لباس او را متملق می کند
[ترجمه ترگمان] این رنگ لباس او را تملق آمیز می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: flattering (adj.), flatteringly (adv.), flatterer (n.)
• : تعریف: to employ flattery.
اسم ( noun )
(1) تعریف: one that makes something flat.

(2) تعریف: a blacksmith's tool having a flat face, used in forging hot metal.

(3) تعریف: a die plate with a flat opening, used to form flat metal strips, esp. in watchmaking.

جمله های نمونه

1. flatter oneself
به خود دسته گل تقدیم کردن،خرسند شدن یا بودن،به خود بالیدن،امید واهی داشتن

2. She likes to mix with people who flatter her ego.
[ترجمه شادی] او دوست دارد با کسانی معاشرت کند که چاپلوسی اورا میکنند
|
[ترجمه گوگل]او دوست دارد با افرادی که منیت او را چاپلوسی می کنند مخلوط شود
[ترجمه ترگمان]اون دوست داره با کسایی که خودشون رو ارضا میکنن قاطی کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. You can make your stomach look flatter instantly by improving your posture.
[ترجمه گوگل]می توانید با بهبود وضعیت بدن خود فوراً شکم خود را صاف تر نشان دهید
[ترجمه ترگمان]شما می توانید با بهبود وضعیت بدنی خود، شکم خود را صاف کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We flatter ourselves that we provide the best service in town.
[ترجمه گوگل]ما خودمان را خوشحال می کنیم که بهترین خدمات را در شهر ارائه می دهیم
[ترجمه ترگمان]ما به خود می بالم که بهترین خدمات را در شهر فراهم می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. If you flatter your mother a bit she might invite us all to dinner.
[ترجمه گوگل]اگر کمی برای مادرت چاپلوسی کنی ممکن است همه ما را به شام ​​دعوت کند
[ترجمه ترگمان]اگر به مادرت لطف کنی، ممکن است همه ما را به شام دعوت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Perry would always flatter Mrs. Mitchell by praising her cooking.
[ترجمه گوگل]پری همیشه خانم میچل را با تمجید از آشپزی او چاپلوسی می کرد
[ترجمه ترگمان]پری همیشه به خانم می چل تملق می گفت و از آشپزی او لذت می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Lewis's novel doesn't flatter Midwestern attitudes and morals.
[ترجمه گوگل]رمان لوئیس نگرش ها و اخلاقیات غرب میانه را تحسین نمی کند
[ترجمه ترگمان]رمان \"لوئیس\" نگرش و رفتار غرب را به خود جلب نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Clever tailoring can flatter your figure.
[ترجمه گوگل]خیاطی هوشمندانه می تواند چهره شما را برجسته کند
[ترجمه ترگمان] طراحی هوشمندانه میتونه شکل تو رو به خودش جلب کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Are you trying to flatter me?
[ترجمه گوگل]داری سعی میکنی من رو تملق کنی؟
[ترجمه ترگمان]داری سعی می کنی چاپلوسی من رو بکنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Orange and khaki flatter those with golden skin tones.
[ترجمه گوگل]رنگ های نارنجی و خاکی برای افرادی که رنگ پوست طلایی دارند، جذاب است
[ترجمه ترگمان]نارنجی و خاکی، those با تن رنگ طلایی داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I suspect these statistics flatter to deceive.
[ترجمه گوگل]من گمان می کنم این آمار برای فریب دادن است
[ترجمه ترگمان]من به این آمار شک دارم که بتوانم آن ها را فریب دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The picture certainly doesn't flatter her.
[ترجمه گوگل]عکس مطمئناً او را خوشایند نمی کند
[ترجمه ترگمان]این عکس اصلا از او خوشش نمی اید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Don't flatter yourself so much.
[ترجمه گوگل]انقدر خودتو تملق نکن
[ترجمه ترگمان]زیاد خودت را لوس نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Don't try and flatter her - she doesn't approve of creeps.
[ترجمه گوگل]سعی نکنید او را چاپلوسی کنید - او خزش را تأیید نمی کند
[ترجمه ترگمان]سعی نکن به او چاپلوسی کنی - او از مور مور خوشش نمی اید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I flatter myself that this campaign will put an end to the war.
[ترجمه گوگل]من خودم را تملق می گویم که این کارزار به جنگ پایان می دهد
[ترجمه ترگمان]به خودم می گویم که این اردو به جنگ پایان خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چاپلوسی کردن (فعل)
praise, adulate, flatter, blandish, butter, coax, collogue, sweet-talk, fraise, gloze, slaver, soft-soap, truckle, wheedle

تملق گفتن از (فعل)
flatter, bootlick

خوشامد گویی کردن (فعل)
praise, flatter, compliment, make up, chum, suck up, crouch

خوشامد گفتن (فعل)
flatter, compliment, welcome

تملق گفتن (فعل)
flatter, fawn, sweet-talk

انگلیسی به انگلیسی

• person or thing that flattens; blacksmith's hammer (used to flatten metal)
praise, compliment
if you flatter someone, you praise them in an exaggerated way, either to please them or to persuade them to do something.
if you flatter yourself that something is the case, you believe, perhaps wrongly, something good about yourself.
see also flattered, flattering.

پیشنهاد کاربران

ناز دادن
لطف داشتن.
مثال:
You flatter me.
شما لطف دارین
به معنای دسته بالا گرفتن /بالا فرض کردن / تاقچه بالا گذاشتن / زیادی بها دادن به کسی
مثال:
Don't flatter yourself
داری خیلی خودت و دست بالا میگیری ها
( ینی طرف خیلی خودشو مهم فرض کرده . اگر در مورد زیبایی باشه ینی فک میکنه که خیلی خوشگله. )
تخت تر ، افقی تر
باعث جذابتر به نظر رسیدن کسی شدن
خود را تحویل گرفتن
تعریف و تمجید کردن از کسی ( معمولا زیاده از حد یا غیر واقعی )
همانطور که دوستان گفتند بیشتر به معنای چاپلوسی هست، ولی معنی دیگری هم دارد:
*پهن *اندازه یک سطح
bounadry layer profile are flatter than in laminar flow
پروفایل های مرزی نسبت به جریان آرام پهن ترند
* mechanical engineering
thank you for your attention❤
با flutter به معنی لرزیدن اشتباه نکنیند
to make someone look more attractive than usual: ( فعل )
That new hairstyle really flatters her.
not interesting or not viewed better over a period of time
اگه خواستین بگین شرمندم میکنی میتونین از این عبارت استفاده کنین
I'm flattered, Thanks.
Iam flattered به معنی من بخود می بالم ، یا بزبان عامیانه من حال می کنم .
در عکس، خوب افتادن
This picture does not flatter you
تو این عکس خوب نیفتادی.
نوشابه باز کردن، هندونه زیر بغل کسی گذاشتن
از کسی یا چیزی خوش آمدن.
sweet - talk
تملق گفتن
چاپلوسی کردن
به نظر میرسه در فارسی لغتی که دقیقا بیانگر بار معنایی این کمله باشه رو نداریم فقط می تونیم اینطوری توضیحش بدیم: بالا گذاشتن برای کسی، بالا بردن کسی و از بالا بالا برای کسی آب ریختن، طوری که طرف احساس مهم بودن بکنه، و گاهی اوقات هم این کار تملق و چاپلوسی هست
...
[مشاهده متن کامل]

یک معنای دیگه این لغت: با حال کردن، رو کسی آوردن ( بهتر از اونی که هست نشونش بده )
That new hairstyle really flatters her.
Short skirts don't flatter me at all.

بخوام جوری بگم که یادتون نره میشه این:
خنجری : به به چه خانمی چه حجابی چه نجابتی ماشالله ایشالله ماشالله ایشالله باریکلا حجاب چه قدر بهش میاد حجاب قشنگ بهت مستولی شده ها.
این چیزی که بالا دیدید اسمش falttering هست.
...
[مشاهده متن کامل]

برگرفته از سریال شاهگوش : ) )
بهترین مترادف هم میشه fawn
Flattering میشه چاپلوسانه
متردادفش courtly یا fawning یا حتی flattery یا fulsome
ولی fulsome یعنی چاپلوسی خیلی حال بهمزن و از حد رد شده

اغراق کردن
خود را دست بالا گرفتن
خود را به دروغ، بهتر جلوه دادن
گول زدن و بهتر از واقعیت نشان دادن
معانی رایج flatter :
1 - پاچه خواری ، چاپلوسی و یا تعریف بیش از حد از دیگران برای رسیدن به هدف خاص :
. I knew he was only flattering me because he wanted to borrow some money
2 - توهم زدن درباره خود flatter yourself ( خود را الکی دست بالا گرفتن )
Steve flatters himself that he's an excellent speaker
3 - چیزی مناسب شخص باشد ، اصطلاحا به او بیاید . مترادف Suit
That new hairstyle really flatters her.
4 - ( بسیار کابردی ) :بعضی مواقع به معنی "شرمنده شدن" ، "نظر لطفتان است" در جواب تعریف یا محبت دیگران
"I'm flattered"; in short, it means the same as "I appreciate it" or "It's nice of you to say"

راکد - یکدست - ساده
کیفور شدن، خوش خوشان شدن، لای ابرها رفتن
‘‘Don't flatter yourself! I wasn't doing it for your benefit!’’

به به و چه چه گفتن، پاچه خواری کردن، چرب زبانی کردن
صاف تر - مسطح تر - صفت تفصیلی Flat
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس