• : تعریف: a flat-bottomed boat used for transporting goods on shallow waters.
جمله های نمونه
1. The flatboat was dripping with blood.
[ترجمه گوگل]از قایق مسطح خون می چکید [ترجمه ترگمان]خون از خون می چکید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Huck was sitting on the gunwale of a flatboat, listlessly dangling his feet in the water and looking very melancholy.
[ترجمه گوگل]هاک روی گلوله یک قایق تخت نشسته بود و بی حال پاهایش را در آب آویزان کرده بود و بسیار غمگین به نظر می رسید [ترجمه ترگمان]هاک روی لبه قایق نشسته بود و با بی حالی پاهایش را در آب تکان می داد و بسیار افسرده به نظر می رسید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. They were all set to poling now, and it was hard work navigating the flatboat upstream.
[ترجمه گوگل]اکنون همه آنها آماده قطبگیری بودند، و حرکت در قایق مسطح در بالادست کار سختی بود [ترجمه ترگمان]همه آن ها در حال حاضر در حال حرکت بودند و کار دشواری در مسیر بالادست رودخانه وجود داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Finnan knew the harbour master well, and found a berth for the flatboat.
[ترجمه گوگل]فینان استاد بندر را به خوبی می شناخت و اسکله ای برای قایق تخت پیدا کرد [ترجمه ترگمان]Finnan صاحب لنگرگاه را خوب می شناخت و یک تخت برای the پیدا کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The first is historical fiction called By Wagon and Flatboat.
[ترجمه گوگل]اولی داستانی تاریخی به نام By Wagon and Flatboat است [ترجمه ترگمان]اولی داستانی تاریخی است که به وسیله واگن و flatboat نام گذاری شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید