flaring

/ˈflerɪŋ//ˈfleərɪŋ/

معنی: شعله ور، خیره کننده
معانی دیگر: زننده (به خاطر نور شدید یا رنگ های جلف)، نمایش جلف، (برای مدت کمی با شعله ی لرزان یا نامنظم سوختن) زبانه کشیدن، سو زدن، (با نور زیاد) خیره کردن، فروزاندن، سوزان

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: flaringly (adv.)
(1) تعریف: of a flame, increasing suddenly and briefly in intensity.

(2) تعریف: expanding or spreading outward.

- flaring nostrils
[ترجمه گوگل] شعله ور شدن سوراخ های بینی
[ترجمه ترگمان] سوراخ های بینی اش،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a flaring resort hotel
هتل توریستی پر زرق و برق

2. She felt all her old resentment flaring up.
[ترجمه گوگل]او احساس کرد که تمام کینه قدیمی اش شعله ور شده است
[ترجمه ترگمان]احساس می کرد که همه خشمش زبانه می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I turned to Jacky, my nostrils flaring in disgust.
[ترجمه گوگل]به سمت جکی چرخیدم، سوراخ های بینی ام از شدت انزجار بالا می رفت
[ترجمه ترگمان]به طرف جکی برگشتم، سوراخ های بینی ام از نفرت می درخشیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A vulgar flaring paper adorned the walls.
[ترجمه گوگل]یک کاغذ شعله ور مبتذل دیوارها را تزئین کرده بود
[ترجمه ترگمان]یک کاغذ flaring معمولی دیوارها را زینت داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Mind that gun,it's flaring back.
[ترجمه گوگل]حواسش به تفنگ باشه، داره برمیگرده
[ترجمه ترگمان]به اون اسلحه فکر کن، دوباره عود کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In the light of the flaring sconce the girl could see the scar quite clearly.
[ترجمه گوگل]در نور دیوار شعله ور، دختر می توانست جای زخم را کاملاً واضح ببیند
[ترجمه ترگمان]در پرتو نور خیره کننده، این دختر جای زخم را کاملا واضح می دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Resler was on the stick, flaring toward the top of a grassy hill.
[ترجمه گوگل]رسلر روی چوب بود و به سمت بالای تپه‌ای پوشیده از علف می‌سوخت
[ترجمه ترگمان]Resler روی چوب بود و از بالای یک تپه پوشیده از چمن می درخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The singer, her darker side flaring up, demanded that Ruth give up her other clients and become her personal manager.
[ترجمه گوگل]خواننده که سمت تاریک ترش در حال شعله ور شدن بود، از روت خواست که دیگر مشتریانش را رها کند و مدیر شخصی او شود
[ترجمه ترگمان]این خواننده که طرف تیره تر او برافروخته بود، تقاضا کرد که روت دیگر مشتریان خود را رها کند و به مدیر خصوصی خودش تبدیل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They had lit a torch which was flaring and smoking in an iron bracket.
[ترجمه گوگل]مشعلی روشن کرده بودند که در یک براکت آهنی شعله ور بود و دود می کرد
[ترجمه ترگمان]مشعلی را که شعله ور بود و دود می کرد، روشن کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Dad was flaring his nostrils and giving him a wild stare.
[ترجمه گوگل]بابا سوراخ های بینی اش را باز می کرد و به او خیره می شد
[ترجمه ترگمان]پدر بینی اش را شعله ور کرد و به او خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Then a flaring swish as its propellant ignited, accelerating it helter-skelter accumulating redoubtable kinetic energy.
[ترجمه گوگل]سپس یک چرخش شعله ور در حالی که پیشرانش مشتعل شد، آن را شتاب داد و انرژی جنبشی غیرقابل شک انباشته کرد
[ترجمه ترگمان]سپس یک دم شعله ور که سوخت شعله ور شد، آن را به سرعت در نوردید و انرژی جنبشی سهمگین را جمع و جور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A nose wrinkle, with nostrils flaring backwards: betrays annoyance or disgust.
[ترجمه گوگل]چین و چروک بینی، با سوراخ های بینی که به سمت عقب باز می شوند: نشان دهنده آزار یا انزجار است
[ترجمه ترگمان]یک چین بینی، با پره های بینی، از عقب، نفرت یا بیزاری را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He hit the flaring log such a hefty thwack that it broke in two.
[ترجمه گوگل]او چنان ضربه سنگینی به چوب شعله ور زد که به دو نیم شد
[ترجمه ترگمان]او به تنه درخت flaring چنان ضربه محکمی زد که دو نفر از هم جدا شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The tenement reared up, a coaly silhouette flaring red, from the steep bank below them.
[ترجمه گوگل]خانه نشینی، از ساحل شیب دار زیر آنها، با یک شبح زغالی که به رنگ قرمز روشن بود، رشد کرد
[ترجمه ترگمان]پیکر tenement از ساحل شیب دار پایین آمد و از ساحل شیب دار پایین آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شعله ور (صفت)
alight, afire, flaring, garish, aflame, inflammable

خیره کننده (صفت)
flaring, blinding, dazzling

تخصصی

[سینما] اثر نوری زننده
[نفت] سوزاندن گاز

انگلیسی به انگلیسی

• burning, blazing, flaming; slowly curving outward

پیشنهاد کاربران

شیپوری کردن سر لوله، شیپوری کردن
سوزاندن گازهای زائد در مشعل های گازی پالایشگاه، میادین نفتی، کارخانجات شیمیایی. در گل میشه مشعل سوزی
پرش
[پالایشگاه و نفت و گاز]
گازسوزی ، گازسوزانی

بپرس