flare

/ˈfler//fleə/

معنی: نمایش، شعله، روشنایی خیرهکننده و نامنظم، زبانه کشی، شعله زنی، چراغ یا نشان دریایی، از جا در رفتن، باشعله نامنظم سوختن، زبانه کشیدن
معانی دیگر: (با نور درخشان) سوختن، گر زدن، فروزان شدن یا کردن، فروزش کردن، (بیشتر با: up یا out) از کوره در رفتن، ناگهان خشمگین شدن، آتشی شدن، (مانند دهانه ی شیپور به تدریج گشاد شدن) برون پرا شدن، (دامن) کلوش شدن، فون شدن (شلوار)، (ارتش) موشک منور، فروزه، فشفشه ی فروزگر، با فروزه آگاهی دادن، با فروزه روشن کردن، سوسو زدن، به طور نامنظم شعله زدن (مثل شمع در باد)، زبانه ی آتش، شعله(ی درخشان و زودگذر)، آتشپاره، ژابیژ، تابه، خشم ناگهانی و زودگذر، صدای بلند و کوتاه مدت، غلیان (احساسات)، طغیان (عواطف)، (در پالایشگاه و غیره) فضولات گازی را سوزاندن، (نجوم - نقاط درخشان روی خورشید که حاکی از فعالیت شدید است - افزایش ناگهانی و شدید درخشانی ستاره) شرار خورشید، استارتابه، چراه یانشان دریایی، خود نمایی

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: flares, flaring, flared
(1) تعریف: to blaze or burn brightly, esp. suddenly (often fol. by "up").
متضاد: gutter
مشابه: blaze

- He poured some gasoline over the fire and it flared.
[ترجمه کیا] او مقداری بنزین روی آتش ریخت و آتش زبانه کشید.
|
[ترجمه گوگل] مقداری بنزین روی آتش ریخت و شعله ور شد
[ترجمه ترگمان] مقداری بنزین روی آتش ریخت و شعله کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to develop or intensify suddenly (often fol. by "up").
مشابه: blaze

- The rebellion flared after the mass arrests.
[ترجمه گوگل] پس از دستگیری های دسته جمعی، شورش شعله ور شد
[ترجمه ترگمان] شورش پس از دستگیری های جمعی شعله ور شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His allergy symptoms really flare up during the spring.
[ترجمه گوگل] علائم آلرژی او در بهار واقعاً شعله ور می شود
[ترجمه ترگمان] علائم حساسیت او در بهار به جوش می اید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to widen gradually along a length.

- The sleeves flare at the wrist.
[ترجمه گوگل] آستین ها در مچ گشاد می شوند
[ترجمه ترگمان] آستین ها روی مچ زبانه می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to cause to flare.

- The article flared her interest in space travel.
[ترجمه گوگل] این مقاله علاقه او را به سفر فضایی برانگیخت
[ترجمه ترگمان] این مقاله علاقه خود را به سفره ای فضایی شعله ور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
عبارات: flare up
(1) تعریف: a bright light or blaze, esp. one that occurs suddenly.
مشابه: blaze, flash

(2) تعریف: a device used for signaling or illumination that produces a bright light, usu. by combustion.

- The police set up flares around the accident scene.
[ترجمه گوگل] پلیس در اطراف محل حادثه شعله های آتش نصب کرد
[ترجمه ترگمان] پلیس گلوله های نورانی اطراف صحنه تصادف را روشن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a gradual widening, as along a length.

- I don't like the flare of these pants.
[ترجمه نواب] من از این شلوارهای چین دار ( شلوار از بالا با فون تنگ می شود ) خوشم نمیاد. . .
|
[ترجمه گوگل] من شلوار این شلوار را دوست ندارم
[ترجمه ترگمان] از the این شلوار خوشم نمیاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a sudden eruption or intensification, as of an emotion or action.

- She was frightened by the flare of her father's anger.
[ترجمه نواب] او را از آتش خشم پدرش، ترسانده بودند. . . یک مشت احمق دور هم جمع
|
[ترجمه گوگل] از شعله ور شدن خشم پدرش ترسیده بود
[ترجمه ترگمان] از خشم خشم پدرش می ترسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the sudden flare of torches in the darkness
شعله ی ناگهانی مشعل ها در تاریکی

2. I saw the sudden flare of a flashlight in the darkness.
[ترجمه گوگل]شعله ناگهانی چراغ قوه را در تاریکی دیدم
[ترجمه ترگمان]نور ناگهانی چراغ قوه را در تاریکی دیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. There was a sudden flare as a fuel tank exploded.
[ترجمه گوگل]با انفجار یک مخزن سوخت ناگهان شعله ور شد
[ترجمه ترگمان]زمانی که یک تانک سوخت منفجر شد، یک flare ناگهانی رخ داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A gust of wind made the candles flare.
[ترجمه گوگل]وزش باد باعث شعله ور شدن شمع ها شد
[ترجمه ترگمان]یک تندباد، شمع ها را منور می ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The flare overshot its target and set light to a hotel.
[ترجمه گوگل]شعله از هدف خود فراتر رفت و نور هتل را روشن کرد
[ترجمه ترگمان]منور هدف خود را از دست داد و به هتل رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A flare lit up the sky.
[ترجمه گوگل]شعله ای آسمان را روشن کرد
[ترجمه ترگمان]یک گلوله نورانی آسمان را روشن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The match gave a last flare.
[ترجمه گوگل]مسابقه آخرین شعله ور شد
[ترجمه ترگمان]این مسابقه آخرین بار برگزار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. If they did not see a green flare in ten minutes, they were to launch the attack.
[ترجمه گوگل]اگر در ده دقیقه شراره سبز نمی دیدند، باید حمله می کردند
[ترجمه ترگمان]اگر آن ها در عرض ده دقیقه یک گلوله سبز دیده نمی شدند مجبور بودند که حمله را شروع کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The ship's crew sent up a distress flare.
[ترجمه گوگل]خدمه کشتی یک شعله اضطراری فرستادند
[ترجمه ترگمان]خدمه کشتی یک منور را بالا فرستادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This skirt has a definite flare.
[ترجمه گوگل]این دامن گشاد مشخصی دارد
[ترجمه ترگمان] این دامن یه منور قطعی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There was a sudden flare when she threw the petrol onto the fire.
[ترجمه گوگل]هنگامی که او بنزین را روی آتش انداخت، ناگهان شعله ور شد
[ترجمه ترگمان]ناگهان هنگامی که بنزین را بر روی آتش پرت کرد، ناگهان برق زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The sleeves are tight to the elbow, then flare out.
[ترجمه گوگل]آستین ها تا آرنج تنگ شده، سپس بیرون می زند
[ترجمه ترگمان]آستین ها به آرنج چسبیده اند و بعد شعله ور می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The dispute could flare up into a major crisis.
[ترجمه گوگل]این اختلاف می تواند به یک بحران بزرگ تبدیل شود
[ترجمه ترگمان]این اختلاف می تواند منجر به یک بحران بزرگ شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The flare to mark the start of the attack went up at 0440.
[ترجمه گوگل]شعله آتش به نشانه شروع حمله در ساعت 0440 بالا رفت
[ترجمه ترگمان]شعله ور شدن آغاز حمله در ۰۴۴۰ آغاز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We set off a flare to help guide our rescuers.
[ترجمه گوگل]ما یک شعله آتش را برای کمک به هدایت امدادگران خود به راه انداختیم
[ترجمه ترگمان]ما برای کمک به نجات دهندگان خود یک منور آماده کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نمایش (اسم)
amusement, performance, play, display, show, appearance, demonstration, ostentation, histrionics, representation, presentation, exhibition, portrayal, parade, presentment, staging, showing, exposure, drama, flare, spectacle

شعله (اسم)
flame, ingle, flare

روشنایی خیره کننده و نامنظم (اسم)
flare

زبانه کشی (اسم)
flare

شعله زنی (اسم)
flare

چراغ یا نشان دریایی (اسم)
flare

از جا در رفتن (فعل)
transport, outrage, flare

باشعله نامنظم سوختن (فعل)
flare

زبانه کشیدن (فعل)
fire, flame, lick, flare

تخصصی

[سینما] نور ناخواسته - سوختگی
[عمران و معماری] بیرون آمدگی - ماهیچه - شیپوری
[مهندسی گاز] شعله گاه، مشعل ایمنی، جای شعله
[ریاضیات] گشاد، شیپوره
[نفت] مشعل - سوزاندن

انگلیسی به انگلیسی

• wavering flame or light; sudden burst of light; outburst of anger or emotion; bright signal light; outwardly spreading curve
burn unsteadily; suddenly burst into flame, ignite; suddenly burst into anger; signal using a bright light; slowly curve outward
a flare is a small device that produces a bright flame. flares are used as signals.
if a fire flares, the flames suddenly become larger.
if something such as violence, conflict, or anger flares, it starts or becomes worse.
see also flared.
something that flares out spreads outwards at one end to form a wide shape.
if fire or a flame flares up, it suddenly burns very fiercely and brightly.
if something such as violence, a conflict, or an emotion flares up, it suddenly becomes very intense or serious.

پیشنهاد کاربران

گُر گرفتن
1. شلعه ور شدن. شعله کشیدن. مشتعل شدن. گر گرفتن. زبانه کشیدن 2. از کوره در رفتن. اتشی شدن. عصبانی شدن 3. در گرفتن. بالا گرفتن. بروز دادن. شدت یافتن. حاد تر شدن. از نو شروع شدن. طغیان کردن 4. ( بیماری )
...
[مشاهده متن کامل]
عود کردن // 1. شعله. زبانه آتش 2. نور. روشنایی. درخشش. برق 3. ( نظامی ) منور // 1. ( دامن ) کلوش شدن. فون شدن 2. گشاد شدن 3. ( دم ) چتری شدن 4. فون. کلوش

مشعل
به زبان پارکور کار ها اسم یک حرکته
کشیدن لاینهای ترمزدرپاراگلایدربه منظورکاستن از سرعت در زمان لندینگ
1. گشاد شدن، آزاد شدن
2. شدیدتر شدن، تشدید یافتن
3. خشمگینانه گفتن، با عصبانیت چیزی گفتن
4. شعله ور شدن، سوختن
5. منور
پزشکی:new damage
شراره ( نجوم )
عودبیماری
بالا دادن دماغه هواپیما برای کاهش سرعت در هنگام landing
( تا چرخ ها سطح باند را به آرامی لمس کنند )
منور
نوعی از مواد آتشکاری است که نور روشن یا گرمای شدیدی را بدون انفجار تولید می کند
verb: flare up
وقتی یک لامپ روشن است، به هاله نور دور لامپ flare گفته میشود.
flare
در پزشکی: شعله وری ( در مورد بیمار ی ) یا عود ناگهانی بیماری مزمن
● زبانه کشیدن ( آتش )
● گشاد شدن، عریض شدن
● بدتر شدن ( درد، خشم، . . . )
در صنعت نفت، گاز فلر به معنی گازهای مشعل هستند که در کشور ما معمولا تکنولوژی گدرینگ آنها وجود ندارد و میسوزند . . .
در پزشکی: قرمزی اطراف کهیر
[جنگ هوایی]
شراره گمراه کننده ، منور گمراه کننده ، جرقه گمراه کننده
در پزشکی: ناحیه ملتهب
flare ( حمل‏ونقل درون شهری - جاده ای )
واژه مصوب: برون خَم
تعریف: فضای تعدیل پذیری در اطراف مانع که می توان آن را در مواقع ضروری تغییر داد
if a piece of clothing flares out, it becomes wider at one end
شلوار های پاچه گشاد
مشعل امداد
Tensions flare at peace rally
تنش ها در راهپیمایی صلح شعله ور می شود.
fire
flame
پاشنه نشینی ( عملیات هواپیما )
در علم مهندسی مکانیک به معنی مهره ای هم معنی میشه
Pressure connection type: Flare
از کوره در رفتن
شراره خورشیدی ( در نجوم )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)

بپرس