فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: flaps, flapping, flapped
حالات: flaps, flapping, flapped
• (1) تعریف: to move the arms, wings, or the like rapidly up and down.
• (2) تعریف: to wave or flutter, often noisily.
• مشابه: wave, whip
• مشابه: wave, whip
- a flag flapping in the wind
[ترجمه سينا] پرچمی که در باد تکان میخورد ،|
[ترجمه گوگل] پرچمی که در باد تکان می خورد[ترجمه ترگمان] پرچمی که در باد تکان می خورد،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• (1) تعریف: to move (the arms, wings, or the like) rapidly up and down.
• (2) تعریف: to cause (something) to wave or flutter, often noisily.
اسم ( noun )
• (1) تعریف: any piece that is attached only at one end, edge, or corner, esp. one that is thin, flat, or flexible.
• مشابه: tag, tongue
• مشابه: tag, tongue
- a tent flap
[ترجمه Sina] تکه ای از چادر می باشد که قسمت ورود به چادر را میپوشاند .|
[ترجمه گوگل] یک درپوش چادر[ترجمه ترگمان] یک دریچه چادر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- the flap of an envelope
[ترجمه Sina] لبه ی پاکت نامه که ما ان را مرطوب از اب دهن میکنیم و میزنیم بر روی پاکت که بچسبد|
[ترجمه گوگل] فلپ یک پاکت[ترجمه ترگمان] جعبه پاکتی که در دست داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a wing flap on an airplane
[ترجمه Mhca] بالچه های بال هواپیما|
[ترجمه گوگل] یک بال در هواپیما[ترجمه ترگمان] یک بال بال در هواپیما
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the act or an instance of flapping.
• مشابه: wave
• مشابه: wave
• (3) تعریف: the sound made by flapping.