flaky

/ˈfleɪki//ˈfleɪki/

معنی: پوسته پوسته، ورقه ورقه، برفکی، ورقه شونده، فلسی
معانی دیگر: لایه لایه، پوستک دار، دانه دانه (مثل دانه های برف یا شوره ی سر)، فلس فلس، دانه دانه شونده، پوسته پوسته شونده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: flakier, flakiest
مشتقات: flakily (adv.), flakiness (n.)
(1) تعریف: consisting of or like flakes.

- a flaky pie crust
[ترجمه گوگل] یک پوسته پای پوسته پوسته
[ترجمه ترگمان] یک تکه نان مربایی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: coming off in flakes.

(3) تعریف: eccentric or odd in behavior; screwy.
صفت ( adjective )
• : تعریف: (slang) eccentric; erratic; odd.

جمله های نمونه

1. Carrie's pretty flaky but she's fun to be with.
[ترجمه امیر] کری خل و چله ولی باهاش خوش میگذره
|
[ترجمه گوگل]کری خیلی پوسته پوسته است اما بودن با او لذت بخش است
[ترجمه ترگمان]کری حالش خوب است، اما خوش است با او باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. My second attempt at making flaky pastry was a bit more successful.
[ترجمه گوگل]دومین تلاش من برای تهیه شیرینی پولکی کمی موفقیت آمیزتر بود
[ترجمه ترگمان]دومین تلاش من در درست کردن شیرینی flaky کمی موفق تر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He plays a flaky tourist visiting Europe.
[ترجمه گوگل]او نقش یک توریست پوسته پوسته در حال بازدید از اروپا را بازی می کند
[ترجمه ترگمان]او یک توریست flaky را بازی می کند که از اروپا دیدن می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The central character of the play is a flaky neurotic.
[ترجمه گوگل]شخصیت اصلی نمایشنامه یک روان رنجور پوسته پوسته است
[ترجمه ترگمان]شخصیت مرکزی نمایش خیلی عصبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This will be my second attempt to make flaky pastry.
[ترجمه گوگل]این دومین تلاش من برای تهیه شیرینی پوسته پوسته خواهد بود
[ترجمه ترگمان]این دومین تلاش من خواهد بود که شیرینی flaky درست کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. If I told you she was a little flaky, you wouldn't be getting the half of it.
[ترجمه گوگل]اگر به شما می گفتم که او کمی پوسته پوسته شده است، نصف آن را نمی گیرید
[ترجمه ترگمان]اگه بهت می گفتم که اون یه کم flaky، تو نصف این کار رو نمی کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Yes, it's all a bit flaky at this stage.
[ترجمه گوگل]بله، در این مرحله همه چیز کمی پوسته پوسته است
[ترجمه ترگمان]بله، این در این مرحله کمی ورقه ورقه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The front-door was-covered with flaky green paint and there was no keyhole.
[ترجمه گوگل]جلوی در با رنگ سبز پوسته پوسته پوشانده شده بود و هیچ سوراخ کلیدی وجود نداشت
[ترجمه ترگمان]در جلویی با رنگ سبز رنگ پوشیده شده بود و هیچ سوراخ کلیدی نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He stared with wonder at the dozen flaky homemade biscuits poised on the bed of fresh crabmeat and fragrant sauce.
[ترجمه گوگل]او با تعجب به ده ها بیسکویت خانگی پوسته پوسته شده روی بستر گوشت خرچنگ تازه و سس معطر خیره شد
[ترجمه ترگمان]او با شگفتی به دوازده بیسکوییت خانگی که روی تخت خواب میوه تازه و سس معطر نشسته بود خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. My flaky judgments were modest by comparison-but numerous enough to keep me hopeful of regaining the dunce cap this year.
[ترجمه گوگل]در مقایسه، قضاوت‌های ضعیف من بسیار کم بود، اما به اندازه‌ای زیاد بود که من را امیدوار نگه می‌دارد که در سال جاری دوباره قدرت را به دست بیاورم
[ترجمه ترگمان]قضاوت flaky در مقایسه با آن ها نسبتا ساده بود، اما به اندازه ای زیاد بود که بتوانم آن کلاه dunce را در سال جاری به دست بیاورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It dries flaky in the cool air of the cab.
[ترجمه گوگل]در هوای خنک کابین پوسته پوسته می شود
[ترجمه ترگمان]در هوای سرد تاکسی خشک می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Nevertheless, in I978 on Wall Street it was flaky to think that home mortgages could be big business.
[ترجمه گوگل]با این وجود، در سال 1978 در وال استریت، تصور این که وام مسکن می‌تواند تجارت بزرگی باشد، غیرممکن بود
[ترجمه ترگمان]با این حال، در وال استریت در وال استریت it بود فکر کند که وام های مسکن می تواند کسب وکار بزرگی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. However, dry flaky skin on the scalp is often wrongly diagnosed as dandruff.
[ترجمه گوگل]با این حال، پوسته پوسته شدن خشک روی پوست سر اغلب به اشتباه به عنوان شوره سر تشخیص داده می شود
[ترجمه ترگمان]اما پوست flaky خشک روی پوست سر اغلب به اشتباه به عنوان شوره سر تشخیص داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. On a par with Mom's, the flaky pie goes down smoothly.
[ترجمه گوگل]به همان اندازه با مامان، پای پولکی به آرامی پایین می رود
[ترجمه ترگمان]در یک ردیف جلو مامان، پای دیگرش به نرمی پایین می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پوسته پوسته (صفت)
leprose, flaky, scabrous, shelly

ورقه ورقه (صفت)
laminate, flaky, sheeted

برفکی (صفت)
flaky

ورقه شونده (صفت)
flaky

فلسی (صفت)
squamous, flaky

تخصصی

[عمران و معماری] پولکی - فلسی

انگلیسی به انگلیسی

• resembling flakes; consisting of flakes; eccentric, odd, strange (about a person)
something that is flaky breaks easily into flakes or tends to come off in flakes.

پیشنهاد کاربران

flaky ( unreliable ) . He is too flaky to do the work.
نازک نارنجی ( ؟ )
سربه هوا
omeone who is unreliable, inconsistent, or prone to cancelling plans or not following through on commitments.
کسی که غیرقابل اعتماد، ناسازگار، یا مستعد لغو برنامه ها یا عدم انجام تعهدات است.
همچنین می تواند به چیزی اشاره کند که نامطمئن است یا به درستی کار نمی کند.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال؛
He’s so flaky, he always cancels at the last minute.
In a discussion about technology, someone might say, “The app is flaky, it crashes often and has a lot of bugs. ”
A person might describe a coworker as, “She’s flaky, you can never count on her to finish her work on time. ”

کسانی که سریال فرندز رو دیدن، برای درک بهتر , شخصیت فیبی مثال خوبی برای این کلمه هست
خل و چل
Lunetic, weirdo مشنگ، عجیب غریب، دمدمی مزاج
flaky ( علوم و فنّاوری غذا )
واژه مصوب: پَرکی
تعریف: ویژگی مادۀ غذایی ای که بافتی پرک مانند دارد
1 - پوسته پوسته ، لایه لایه ، ورقه ورقه
flaky skin
flaky pastry
2 - عجیب، خل و چل
flaky people
شخصی غیرعادی و حواس پرت و غیر قابل اتکا و. . .
که روابط عمومی ضعیف و عملکرد نه چندان خوبی
در اجتماع دارد.
غیرقابل اعتماد
غیر قابل اعتماد یا باور
اتکاء ناپذیر: در شاخه آزمون نرم افزار به آزمون هایی گفته می شود که روی یک کد و در پیکربندی یکسان می تواند اجرای موفق یا ناموفق داشته باشد؛ یعنی آزمون هایی که گاهی اجرای موفق و گاهی ناموفق دارند. چون رفتار این آزمون ها مستقیماً به کد مربوط نمی شود، اشکال زدایی آن ها نیز می تواند خیلی دشوار باشد.
an unreliable person
نامعقول
بی سروته
غیرمنطقی
عجیب وغریب
دیوانه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس