flagging

/ˈflæɡɪŋ//ˈflæɡɪŋ/

معنی: سنگ فرش، افتاده، کاهنده، ضعیف، ول
معانی دیگر: سست، شل و آویزان، رو به ضعف، متزلزل

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: flaggingly (adv.)
• : تعریف: diminishing or drooping, as energy or spirits; weakening.
اسم ( noun )
• : تعریف: an area paved with flagstones, or the material used for the paving.

جمله های نمونه

1. flagging hopes
امیدهای رو به کاهش

2. By now the wine had lifted her flagging spirits.
[ترجمه گوگل]در حال حاضر شراب روحیه پرچمدار او را بالا برده بود
[ترجمه ترگمان]در این موقع شراب، روحیه اش را از دست داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. This movie is intended to revive her flagging career.
[ترجمه گوگل]این فیلم برای احیای حرفه پرچمدار او در نظر گرفته شده است
[ترجمه ترگمان]این فیلم قصد دارد حرفه flagging او را احیا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The police were flagging down all heavy goods vehicles.
[ترجمه گوگل]پلیس تمام خودروهای باری سنگین را با پرچم پایین می آورد
[ترجمه ترگمان]پلیس همه وسایل نقلیه سنگین را کاهش داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His enthusiasm was in no way flagging.
[ترجمه گوگل]شور و شوق او به هیچ وجه برجسته نبود
[ترجمه ترگمان]شور و شوق او به هیچ وجه کم نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Marlette was already out of the door, flagging down a taxi.
[ترجمه گوگل]مارلت قبلاً از در بیرون بود و یک تاکسی را پایین می آورد
[ترجمه ترگمان]Marlette از در بیرون رفته بود و به زحمت یک تاکسی را پیاده کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The party still hopes to revive its flagging electoral fortunes.
[ترجمه گوگل]این حزب همچنان امیدوار است که ثروت انتخاباتی خود را احیا کند
[ترجمه ترگمان]این حزب هنوز امیدوار است که ثروت flagging خود را احیا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Her flagging interest awoke.
[ترجمه گوگل]علاقه برجسته او بیدار شد
[ترجمه ترگمان]خستگی او از خواب بیدار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. From political correctness to the flagging tenure system, the right of unadulterated academic lip flapping seems increasingly embattled.
[ترجمه گوگل]از صحت سیاسی گرفته تا سیستم پرچمدار تصدی، به نظر می رسد حق تکان دادن لب های دانشگاهی بدون تقلب به طور فزاینده ای مورد مبارزه قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]از صحت سیاسی گرفته تا سیستم ضعیف حق تصدی، حق of (flapping)های لب (unadulterated)به طور فزاینده ای تحت فشار قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Uncertainties of planning, finance and building, along with flagging enthusiasm, have often proved too much for local initiatives.
[ترجمه گوگل]عدم قطعیت های برنامه ریزی، مالی و ساختمان، همراه با اشتیاق برجسته، اغلب برای ابتکارات محلی بیش از حد ثابت شده است
[ترجمه ترگمان]برنامه ریزی، تامین مالی و ساختمان، همراه با اشتیاق به کاهش اشتیاق، اغلب برای ابتکارات محلی بیش از حد به اثبات رسیده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The conversation was flagging.
[ترجمه گوگل]مکالمه در حال پرچم گذاری بود
[ترجمه ترگمان]گفتگو کم مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. With exports flagging, Thaksin wants to boost consumer confidence and spending.
[ترجمه گوگل]تاکسین می خواهد با افزایش صادرات، اعتماد مصرف کننده و هزینه ها را افزایش دهد
[ترجمه ترگمان]با کاهش صادرات، تاکسین به افزایش اعتماد مصرف کنندگان و خرج کردن نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Jenny taught for four hours straight without flagging.
[ترجمه گوگل]جنی چهار ساعت متوالی بدون پرچم تدریس کرد
[ترجمه ترگمان]جنی به مدت چهار ساعت بدون خستگی تدریس می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In an effort to boost flagging confidence, Nimslo loaned cameras to the Fleet street city press.
[ترجمه گوگل]در تلاش برای افزایش اعتماد به نفس، نیمسلو دوربین‌هایی را به مطبوعات شهر خیابانی فلیت قرض داد
[ترجمه ترگمان]Nimslo در تلاش برای افزایش اعتماد به نفس، به مطبوعات شهر فلیت پول قرض داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سنگ فرش (اسم)
flagging, flag, flagstone, cobble, paving, cobblestone, pavement, macadam, pediment

افتاده (صفت)
lowly, modest, meek, flagging, low, elliptic, fallen, unassuming

کاهنده (صفت)
subtractive, ablative, decreasing, regressive, decrescent, depreciatory, flagging

ضعیف (صفت)
light, lean, anemic, weak, faint, weakly, feeble, flagging, anile, asthenic, slack, atonic, infirm, fragile, pusillanimous, sappy, puny, feeblish, languid, shaky, rickety, languorous, weakish, wonky, powerless

ول (صفت)
flagging, loose, baggy, lax, irresoluble, licentious, loppy

انگلیسی به انگلیسی

• material used to pave a walkway, flagstones, paving stones; pavement
weak, exhausted; weakening, losing strength; losing energy or momentum

پیشنهاد کاربران

Flagging refers to losing strength or energy.
از دست دادن قدرت یا انرژی
***************************************************************************************************
مثال؛
“The team’s performance has been flagging in recent matches. ”
...
[مشاهده متن کامل]

In a discussion about productivity, someone might say, “I’ve been feeling flagging at work, struggling to stay focused. ”
A person might comment on their health, “I’ve been experiencing flagging energy levels lately, feeling tired all the time. ”

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-decrease/
flagging relationship
رابطه از هم پاشیده
تحلیل رونده، رو به نزول
دامپزشکی و علوم دامی
پرچم زدن دم مادیان به هنگام فحلی
کنار زدن دم سگ ماده در فاز فحلی
افت، کم اوردن، تنزل، دچار تزلزل و ضعف شدن. . . flagging sales دچار افت در فروش شدن

بپرس