flagellated

/ˈflædʒəˌlet//ˈflædʒəleɪt/

تاژکدار، شلاق زدن، تازیانه زدن، تاژک دار شدن

جمله های نمونه

1. mourners flagellated themselves
عزاداران به خود تازیانه می زدند.

2. the papers flagellated his conduct
روزنامه ها از رفتارش انتقاد کردند.

انگلیسی به انگلیسی

• having flagella (biology)

پیشنهاد کاربران