flaccidity

/flækˈsɪdɪti//flækˈsɪdɪti/

معنی: سستی، شلی، اویختگی
معانی دیگر: سستی، شلی، اویختگی

جمله های نمونه

1. Flaccidity - syndrome ( FS ) is a commonly - seen dis - ease in clinical practice, especially that of acupuncture - moxibustion department.
[ترجمه گوگل]سندرم شلی (FS) یک بیماری شایع در عمل بالینی، به ویژه در بخش طب سوزنی - موکسی‌بشن است
[ترجمه ترگمان]flaccidity - سندرم flaccidity (FS)معمولا در تمرین های بالینی به ویژه بخش طب سوزنی شکل می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Westerners believe that flaccidity is sheepish.
[ترجمه گوگل]غربی ها بر این باورند که شلی یک گوسفند است
[ترجمه ترگمان]غربی ها معتقدند که flaccidity خجالتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Chinese believe that flaccidity is tolerance.
[ترجمه گوگل]چینی ها بر این باورند که شلی، تحمل است
[ترجمه ترگمان]چینی ها بر این باورند که flaccidity تحمل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He had a left hemiplegia, and was flaccid at first, although the flaccidity soon started changing to spasticity.
[ترجمه گوگل]او همی پلژی چپ داشت و در ابتدا شل بود، اگرچه شلی به زودی به اسپاستیسیتی تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]او یکی از hemiplegia چپش را داشت و در ابتدا شل وول به نظر می رسید، هرچند که طولی نکشید که تغییر شکل داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. In the hot tub, she always said to herself, that she had been using all her flaccidity to fight against Thomas in her whole life.
[ترجمه گوگل]در جکوزی همیشه با خود می گفت که در تمام عمرش از تمام ضعف خود برای مبارزه با توماس استفاده کرده است
[ترجمه ترگمان]همیشه به خودش می گفت که در آن وان داغ به خودش می گفت که تمام عمر خود را برای مبارزه با توماس در تمام طول عمر به کار برده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Unless they are taken in doses high enough to cause flaccidity, anti-spasticity drugs usually do not prevent spasms.
[ترجمه گوگل]داروهای ضد اسپاسم معمولاً از اسپاسم جلوگیری نمی کنند، مگر اینکه در دوزهای آنقدر زیاد مصرف شوند که باعث شلی شوند
[ترجمه ترگمان]مواد ضد spasticity معمولا از spasms جلوگیری نمی کنند مگر اینکه به مقدار کافی به مقدار کافی بالا برده شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Obama has been more cautious about how he deploys the military, but his caution has prompted his would-be Republican challengers to denounce him for flaccidity in standing up for American values.
[ترجمه گوگل]اوباما در مورد نحوه استقرار ارتش محتاط تر بوده است، اما احتیاط او رقبای احتمالی جمهوری خواه او را بر آن داشته تا او را به دلیل سستی در دفاع از ارزش های آمریکایی محکوم کنند
[ترجمه ترگمان]اوباما در مورد این که چگونه ارتش را مستقر می کند محتاط تر عمل کرده است، اما این احتیاط او را وادار کرده است که رقبای جمهوری خواه خود را برای محکوم کردن وی برای ایستادگی در برابر ارزش های آمریکایی محکوم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The major pathogenesis of osteoporosis is "deficiency of kidney essence, reduction of marrow and flaccidity of bones".
[ترجمه گوگل]پاتوژنز اصلی پوکی استخوان «کمبود جوهر کلیه، کاهش مغز استخوان و شلی استخوان» است
[ترجمه ترگمان]بیماری عمده بیماری پوکی استخوان، \"کمبود عصاره کلیه، کاهش مغز و استخوان استخوان ها\" است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. By consulting the previous literature, the origin and development of lung flaccidity and lung distention in"Synopsis of Prescription of Golden Chamber"were investigated.
[ترجمه گوگل]با مراجعه به ادبیات قبلی، منشأ و ایجاد شلی ریه و اتساع ریه در "خلاصه نسخه اتاق طلایی" بررسی شد
[ترجمه ترگمان]با مشاوره با متون قبلی، منشا و توسعه of ریه و distention ریه در \"خلاصه تجویز اتاق طلایی\" مورد بررسی قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This condition is affecting your Spleen, causing your muscle atrophy and flaccidity .
[ترجمه گوگل]این وضعیت طحال شما را تحت تاثیر قرار می دهد و باعث آتروفی عضلانی و شلی شما می شود
[ترجمه ترگمان]این وضعیت به مادربزرگ شما تاثیر می گذارد و باعث ضعیف شدن عضلات شما می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Anger, as well as sorriness, is a kind of flaccidity .
[ترجمه گوگل]خشم و همچنین اندوه، نوعی سستی است
[ترجمه ترگمان]خشم، همچنین as، نوعی of است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There were not the records of myasthenia gravis in TCM documents. According to its primary symptom, myasthenia gravis is belonged to scope of flaccidity syndrome usually.
[ترجمه گوگل]سوابق میاستنی گراویس در اسناد TCM وجود نداشت میاستنی گراویس با توجه به علامت اولیه آن معمولاً در محدوده سندرم شلی قرار می گیرد
[ترجمه ترگمان]اسناد of gravis در اسناد و TCM وجود نداشت طبق علائم اولیه آن، myasthenia gravis معمولا به دامنه سندرم flaccidity تعلق دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Scope of application: pui Bushen million Huoxue Tongluo, strong gluten Zhuanggu, Shengji Flaccidity vibration, longevity.
[ترجمه گوگل]دامنه کاربرد: pui Bushen میلیون Huoxue Tongluo، گلوتن قوی Zhuanggu، لرزش Shengji شل، طول عمر
[ترجمه ترگمان]محدوده کاربرد: pui Bushen میلیون Huoxue Tongluo، Zhuanggu قوی گلوتن، ارتعاش flaccidity flaccidity، طول عمر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. While anti-spasticity drugs reduce spasticity, they also weaken muscles and may cause flaccidity and muscle atrophy.
[ترجمه گوگل]در حالی که داروهای ضد اسپاستیسیتی باعث کاهش اسپاستیسیتی می شوند، ماهیچه ها را نیز ضعیف می کنند و ممکن است باعث شلی و آتروفی عضلانی شوند
[ترجمه ترگمان]در حالی که داروهای ضد spasticity spasticity را کاهش می دهند، آن ها نیز ماهیچه ها را ضعیف می کنند و ممکن است موجب ضعف عضلانی و انقباض عضلانی شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سستی (اسم)
abulia, weakness, laxity, indolence, frailty, asthenia, acedia, lassitude, laxation, relaxation, debility, impuissance, atony, inactivity, droop, feeble-mindedness, flaccidity, phlegm, sloth, limpness, slothfulness

شلی (اسم)
laxity, slack, flaccidity, limping, slackness, lameness

اویختگی (اسم)
pendency, flaccidity, lobation

انگلیسی به انگلیسی

• limpness, flabbiness, softness

پیشنهاد کاربران

منبسط شدن عضله ( در علوم فیزیولوژی و نوروفیزیولوژی )
شل شدن
حالت مخالف با انقباض عضلانی

بپرس