flabbergasted

/ˈflæbərˌɡæst//ˈflæbəɡɑːst/

معنی: مبهوت، متحیر
معانی دیگر: (verb transitive) مبهوت کردن، گیج کردن

جمله های نمونه

1. He was flabbergasted when we told him how cheap it was.
[ترجمه گوگل]وقتی به او گفتیم چقدر ارزان است، مات و مبهوت شد
[ترجمه ترگمان]وقتی به او گفتیم که چقدر ارزان است، هاج و واج مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He was flabbergasted when he heard that his friend had been accused of murder.
[ترجمه گوگل]وقتی شنید که دوستش متهم به قتل شده است، متحیر شد
[ترجمه ترگمان]وقتی شنید که دوستش به قتل متهم شده است، هاج و واج مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She was too flabbergasted to speak.
[ترجمه گوگل]او بیش از حد متحیر شده بود که نمی توانست صحبت کند
[ترجمه ترگمان]او بیش از اندازه متعجب بود که بتواند حرفی بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Everybody was flabbergasted when I announced I was going to emigrate to Australia.
[ترجمه گوگل]وقتی من اعلام کردم که قصد مهاجرت به استرالیا را دارم، همه مات و مبهوت شدند
[ترجمه ترگمان]وقتی اعلام کردم قصد دارم به استرالیا مهاجرت کنم همه گیج شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Friends were flabbergasted by the news that they'd split up.
[ترجمه گوگل]دوستان از خبر جدایی آنها متحیر شدند
[ترجمه ترگمان]با شنیدن خبری که از هم جدا کرده بودند، دوستان مات و مبهوت مانده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I am flabbergasted, having only seen deer as the shyest of animals.
[ترجمه گوگل]من حیرت زده ام، چون آهو را خجالتی ترین حیوان دیده ام
[ترجمه ترگمان]من مات و مبهوت شده بودم، فقط گوزن را دیده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Studio executives were flabbergasted at the film's extraordinary success.
[ترجمه گوگل]مدیران استودیو از موفقیت خارق‌العاده فیلم شگفت‌زده شدند
[ترجمه ترگمان]مدیران استودیو در اثر موفقیت فوق العاده این فیلم گیج شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I tell you I was flabbergasted and right terrified out of my wits.
[ترجمه گوگل]من به شما می گویم که من حیران و وحشت زده بودم
[ترجمه ترگمان]به تو می گویم که من مات و مبهوت مانده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was flabbergasted how it turned out.
[ترجمه گوگل]او حیرت زده بود که چطور شد
[ترجمه ترگمان]مات و مبهوت مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Doctors said they were flabbergasted at the decision to close the hospital.
[ترجمه گوگل]پزشکان گفتند که از تصمیم بسته شدن بیمارستان متحیر شده‌اند
[ترجمه ترگمان]پزشکان گفتند که آن ها در مورد این تصمیم که بیمارستان را تعطیل کنند، گیج شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Fourth Master Liu was even more flabbergasted.
[ترجمه گوگل]چهارمین استاد لیو حتی بیشتر مبهوت بود
[ترجمه ترگمان]چهارم، کاپیتان لیو بیشتر گیج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Koppel entered and was flabbergasted when his patient took his pineapple juice without a whimper.
[ترجمه گوگل]کاپل وارد شد و وقتی بیمارش آب آناناسش را بدون ناله‌ای گرفت، مات و مبهوت شد
[ترجمه ترگمان]کاپل وارد شد و وقتی بیمار آب آناناس خود را بدون ناله برداشت، مات و مبهوت مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Such simple unaffected trust flabbergasted me.
[ترجمه گوگل]چنین اعتماد بی‌تأثیر ساده‌ای مرا متحیر کرد
[ترجمه ترگمان]اعتماد به نفس ساده ای که مرا شگفت زده کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Well, he was rather flabbergasted! He sort of laughed, really.
[ترجمه گوگل]خوب، او نسبتاً متحیر بود! یه جورایی خندید، واقعا
[ترجمه ترگمان]خوب، خیلی تعجب کرده بود! او واقعا خندید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مبهوت (صفت)
confounded, aghast, staggered, rocked, astonished, surprised, flabbergasted, dumb-struck

متحیر (صفت)
astonished, surprised, amazed, flabbergasted

انگلیسی به انگلیسی

• amazed, astounded, dumbfounded
if you are flabbergasted, you are extremely surprised; an informal word.

پیشنهاد کاربران

Flabbergasting : شوکه کننده - بهت آور
Flabbergast : شوکه و حیرت زده کردن
Flabbergasted : شوکه - بهت زده
◀️ The head was flabbergasted for a min
چشمها چهار تا شدن
Adjective :
شوکه
Shocked
هنگ کردن
مبهوت
سرگردان، متعجب
مات و مبهوت، مات

بپرس