fizzle

/ˈfɪzl̩//ˈfɪzl̩/

معنی: شکست، وزوز، کوشش مذبوحانه، زه زدن
معانی دیگر: (صدای آب جوشان که از روی چراغ برداشته شده و قلیان آن رو به فروکش است یا صدای فشفشه یا ترقه ای که دارد نیروی خود را از دست می دهد) فش فش، فس فس، فش فش کردن، پسی کردن، پلغیدن، فسی کردن، (عامیانه) ناموفق شدن (به ویژه پس از موفقیت اولیه)، شکست خوردن، ناکام شدن، زرزر، وزوز صدای هیزم تر هنگام سوختن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: fizzles, fizzling, fizzled
(1) تعریف: to hiss or sputter, esp. if the sound slowly fades.

(2) تعریف: (informal) to fail or end badly in spite of a good beginning.

- My plans to write a best seller fizzled.
[ترجمه گوگل] برنامه های من برای نوشتن یک کتاب پرفروش به هم ریخت
[ترجمه ترگمان] برنامه من برای نوشتن بهترین فروشنده به نتیجه رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a hiss or sputter, esp. one that slowly fades.

(2) تعریف: (informal) a failure; flop.
مشابه: bust

جمله های نمونه

1. Her parents are hoping that the relationship will fizzle out.
[ترجمه گوگل]والدین او امیدوارند که این رابطه از بین برود
[ترجمه ترگمان]والدین او امیدوارند که این رابطه بسوزد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Over billions of years it will slowly fizzle out to become a black dwarf.
[ترجمه گوگل]در طی میلیاردها سال به آرامی از بین می رود و به یک کوتوله سیاه تبدیل می شود
[ترجمه ترگمان]در طول میلیاردها سال به آرامی پیش می رود تا به یک کوتوله سیاه تبدیل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Partly he hoped her star would quickly fizzle out.
[ترجمه گوگل]تا حدی او امیدوار بود که ستاره او به سرعت خاموش شود
[ترجمه ترگمان]از طرف دیگر امیدوار بود که ستاره او به سرعت از بین برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. As smoking guns go, Rick Massey is a fizzle.
[ترجمه گوگل]همانطور که اسلحه دود می کند، ریک ماسی یک فضول است
[ترجمه ترگمان]همینطور که اسلحه دود می کنه، \"ریک مسی\" یه fizzle
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Or with weak those who fizzle out is Anacreontic and tonal build a joy, cordial atmosphere.
[ترجمه گوگل]یا با کسانی که ضعیف هستند، آناکرونتیک و تونیک هستند، فضایی شاد و صمیمی ایجاد می کنند
[ترجمه ترگمان]یا با افراد ضعیف که می سوزند Anacreontic و تن رنگ شادی، فضای صمیمی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Only to have that enthusiasm fizzle away, and all our best intentions come to nothing?
[ترجمه گوگل]فقط برای اینکه آن شور و شوق از بین برود و تمام نیت های ما به جایی نرسد؟
[ترجمه ترگمان]فقط برای این که آن شور و شوق از بین برود و بهترین نیت ما به هیچ چیز نمی رسد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Would their age - old traditions fizzle out?
[ترجمه گوگل]آیا سنت های قدیمی آنها از بین می رود؟
[ترجمه ترگمان]آیا سنن قدیمی آن ها می سوزند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. How to improve skin decline to fizzle out?
[ترجمه گوگل]چگونه می توان ریزش پوست را بهبود بخشید تا از بین برود؟
[ترجمه ترگمان]چگونه می توان کاهش پوست را افزایش داد تا بسوزد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But plenty of rallies fizzle into nothing.
[ترجمه گوگل]اما بسیاری از تجمعات به هیچ نتیجه ای تبدیل نمی شوند
[ترجمه ترگمان]اما تعداد زیادی از \"rallies\" به هیچ نتیجه ای نرسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. What could make it fizzle out this time?
[ترجمه گوگل]چه چیزی می تواند باعث شود این بار از بین برود؟
[ترجمه ترگمان]چی باعث شد که این دفعه منفجر بشه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. All our work is a fizzle.
[ترجمه گوگل]همه ی کار ما یک قلاب است
[ترجمه ترگمان]همه کار ما a
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Prevent hair extensive to fizzle out should prevent insolation and give or have a permanent wave: Many people think, the hair floats fizzling out is inherent, not changeable.
[ترجمه گوگل]جلوگیری از وز شدن موی زیاد باید از تابش تابش جلوگیری کند و موج دائمی داشته باشد: بسیاری از مردم فکر می‌کنند که وز کردن موها به صورت شناور امری ذاتی است و قابل تغییر نیست
[ترجمه ترگمان]جلوگیری از ریزش مو باعث می شود که بسوزد و یا موج دائمی داشته باشد: بسیاری از مردم فکر می کنند، مو شناور در آب شناور است، نه قابل تغییر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Ms. Fizzle and her class learn about colors and light inside a pinball machine.
[ترجمه گوگل]خانم فیزل و کلاسش در مورد رنگ ها و نور داخل یک ماشین پین بال یاد می گیرند
[ترجمه ترگمان]خانم \"fizzle\" و کلاسش درباره رنگ ها و نور تو یه ماشین pinball یاد میگیرن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. If the skin has a dot to slant, fizzle out how should be done?
[ترجمه گوگل]اگر پوست نقطه ای برای مایل شدن دارد، دریابید که چگونه باید این کار را انجام داد؟
[ترجمه ترگمان]اگر پوست یک نقطه برای انحراف دارد، بسوزد پس چگونه باید انجام شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Democratic attacks will fizzle, and farreaching reform bills will be watered down before they become law.
[ترجمه گوگل]حملات دموکرات ها خاموش خواهند شد و لایحه های اصلاحات گسترده قبل از تبدیل شدن به قانون کمرنگ خواهند شد
[ترجمه ترگمان]حملات دموکراتیک رخ خواهند داد و لوایح اصلاح farreaching قبل از اینکه به قانون تبدیل شوند، آبیاری خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شکست (اسم)
fracture, deflection, break, washout, failure, reverse, defeat, setback, losing, breakage, defeasance, defeature, refraction, flunk, fizzle, plumper, unsuccess

وزوز (اسم)
fizzle

کوشش مذبوحانه (اسم)
fizzle

زه زدن (فعل)
fizzle

انگلیسی به انگلیسی

• fizzling or sputtering which gradually fades into silence; failure, fiasco (slang)
make a hissing noise which gradually fades into silence; fail after starting well

if something fizzles out, it ends in a weak or disappointing way; an informal expression.

پیشنهاد کاربران

۱. فشی یا فسی کردن. فش فش کردن. ۲. {مایع گازدار} جوشیدن. کف کردن ۳. {عامیانه} فس {چیزی} در امدن. تق {چیزی} در امدن. شکست خوردن، ناکام شدن
مثال:
After a few weeks, I fizzle.
بعد از چند هفته شکست خوردم و تقم در اومد.
mainly US
to gradually end
عمدتاً انگلیسی بریتانیایی
به تدریج به پایان رساندن
Interest in the project fizzled after the funding was withdrawn.
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/fizzle
مثال:
But the trouble with that is that the fizzle and sparkle has gone already.
The Guardian ( 2015 )
It fizzled out after eight years.
The Guardian ( 2016 )
What might have been a brave and bravura ending is allowed to fizzle out.
...
[مشاهده متن کامل]

The Guardian ( 2016 )
An early rally in the oil price has fizzled out.
The Guardian ( 2016 )
This was a disappointing way for their year to fizzle out.
The Guardian ( 2018 )
But it was too soon for the family and things fizzled out.
The Sun ( 2016 )
We spent less time together and things fizzled out.
The Sun ( 2009 )
I did it for three nights and then the strike fizzled out and they came back.
Max Arthur Lost Voices of the Edwardians: 19011910 in the words of the Men & Women Who Were There ( 2006 )
It has just fizzled out.
The Sun ( 2010 )
Unlike tornados, though, they are not attached to any clouds and usually fizzle out fairly quickly.
Times, Sunday Times ( 2010 )

1. ایجاد صدای خش خش یا حباب
2. صدای خش خش یا حباب
3. شکست خوردن یا از بین رفتن، به ویژه پس از یک شروع امیدوارکننده
4. تلاشی که به شکست ختم می شود
5. شکست آشکار. شکست مفتضحانه
1 - فش فش کردن
2 - شکست خوردن ( اصطلاح عامیانه )
3 - کاری که به شکست منجر شود

بپرس