fixing

/ˈfɪksɪŋ//ˈfɪksɪŋ/

معنی: لوازم، حاشیه، تثبیت، ثبوت
معانی دیگر: درعکاسی ثبوت، بصورت جمع حاشیه، ریشه، فروع، اثاثه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: (pl., informal) that which habitually accompanies something, esp. food; trimmings.

- Peking duck with all the fixings.
[ترجمه F.A.T.E.M.E] اردک پکنی با همه لوازم و مخلفات
|
[ترجمه Kosar] اردک پکن با همه تعمیرکاران
|
[ترجمه گوگل] اردک پکنی با تمام لوازم
[ترجمه ترگمان] پکن هم با همه مخلفات!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the act done by someone or something that fixes.
مشابه: repair

جمله های نمونه

1. i'm fixing to go hunting
خیال دارم به شکار بروم.

2. she is fixing her hair
او دارد موی خود را مرتب می کند.

3. He's outside fixing the brakes on the car.
[ترجمه گوگل]او بیرون است و ترمزهای ماشین را درست می کند
[ترجمه ترگمان]او بیرون است و ترمزها را روی ماشین تعمیر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Someone has landed me with the job of fixing hotel rooms for the visitors.
[ترجمه گوگل]یک نفر مرا با کار تعمیر اتاق های هتل برای بازدیدکنندگان استخدام کرده است
[ترجمه ترگمان]یک نفر مرا با کار تعمیر اتاق های هتل برای بازدید کنندگان پیاده کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He disconnected the television set before fixing it.
[ترجمه گوگل]قبل از تعمیر دستگاه تلویزیون را جدا کرد
[ترجمه ترگمان]او تلویزیون را قبل از تعمیر آن قطع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Though she had spent hours fixing the computer he belittled her efforts.
[ترجمه گوگل]اگرچه او ساعت‌ها صرف تعمیر کامپیوتر کرده بود، اما تلاش‌های او را کوچک جلوه داد
[ترجمه ترگمان]با وجودی که ساعت ها صرف تعمیر کامپیوتر با او کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It's difficult to pin her down to fixing a date for a meeting.
[ترجمه گوگل]سخت است که او را برای تعیین تاریخ ملاقات تعیین کنید
[ترجمه ترگمان]تعیین تاریخ برای جلسه دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Mother is fixing supper for the whole family.
[ترجمه گوگل]مادر در حال درست کردن شام برای تمام خانواده است
[ترجمه ترگمان]مادر برای همه خانواده شام درست می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Mike made short work of fixing the engine.
[ترجمه گوگل]مایک کار کوتاهی برای تعمیر موتور انجام داد
[ترجمه ترگمان]مایک کاره ای کوتاهی برای تعمیر موتور انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Instead of fixing my computer, he's botched it up completely.
[ترجمه گوگل]به جای تعمیر کامپیوتر من، او آن را به طور کامل خراب کرده است
[ترجمه ترگمان]به جای درست کردن کامپیوترم، آن را کاملا خراب کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I bored a hole so that the fixing bolt would pass through.
[ترجمه گوگل]من یک سوراخ ایجاد کردم تا پیچ ثابت از آن عبور کند
[ترجمه ترگمان]من یک سوراخ را خسته کردم تا گلوله از آن عبور کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. While we talked, Bill busied himself fixing lunch.
[ترجمه گوگل]در حالی که ما صحبت می کردیم، بیل خودش را مشغول درست کردن ناهار کرد
[ترجمه ترگمان]در حالی که ما حرف می زدیم، بیل خودش را مشغول صرف ناهار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Every time we ask the landlord about fixing the roof, he gives us the runaround.
[ترجمه گوگل]هر بار که از صاحبخانه در مورد تعمیر سقف می پرسیم، او به ما فرار می دهد
[ترجمه ترگمان]هر بار که از کاروانسرا دار سوال می کنیم که سقف را درست کنند به ما the می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Fixing the TV was a fiddly job .
[ترجمه گوگل]تعمیر تلویزیون کار مزخرفی بود
[ترجمه ترگمان]تعمیر این تلویزیون کار پرزحمت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لوازم (اسم)
accessories, gear, apparatus, fitment, service, fitting, munition, paraphernalia, rig, fixing

حاشیه (اسم)
border, margin, brink, gloss, braid, fringe, verge, margent, listel, purl, brim, fixing, outskirt, marge, rand, selvage, selvedge

تثبیت (اسم)
consolidation, confirmation, stabilization, fixation, fixing, fixity

ثبوت (اسم)
fixing, fixity

تخصصی

[سینما] ثبوت
[عمران و معماری] گیرداری
[زمین شناسی] تثبیت، تثبیت کننده
[نساجی] ثابت کردن رنگ در پارچه ( بوسیله مواد تعاونی و یا شستشو و بخار دادن پارچه رنگ شده )

انگلیسی به انگلیسی

• setting in place, installing; repairing; stabilizing

پیشنهاد کاربران

معنی تعمیر کردن میده
We're fixing the fence
ما داریم نرده تعمییر می کنیم
تتثبیت کردن اما در کتاب انگلیسی به معنای تعمیر کردن
N - Fixing: گونه هایی که "تثبیت کننده" نیتروژن هستند.
در حال تعمیر کردن
میشه تعمیر کرده وسایل و. . .
ثابت نگه داشتن
میشه تعمیر کردن . اما بعضیا repairرو تعمیر کردن میدونن اما تعمیر کردن ب انگلیش میشهfixingمن ت کتاب نگا کردم
میشه تعمیر کردن
معنی = تعمیر کردن ماشین و وسایل دیگر
تعمیر معنا میده به عنوان مثال در: fixing the car یعنی تعمیر ماشین
اسم
قید، بستی که به چیزی بسته می شود تا آن را بی حرکت کند
فعل
۱ - تعمیر ، روبه راه کردن، مرتب کردن ۲ - تثبیت ۳ - تعریف، تخصیص مقدار ۴ - [غیررسمی] ( غذا ) درست کردن، آمیختن یا فرآوری ( مثلاً گرم کردن ) برای آماده کردن غذا ۵ - [غیررسمی] انتقام ( That’ll fix him good ) ۶ - تعیین، مشخص کردن وقت، ۷ - عقیم سازی، عقیم کردن حیوانات ۸ - ( بافت شناسی ) تثبیت، محافظت و سخت کردن نمونه ی بافتی به طوری که تا حد ممکن روابطی مشابه آن چه را در بدن زنده داشتند حفظ کنند. ۹ - وصل کردن ( Let’s fix the picture to the frame ) ۱۰ - [غیررسمی] تقلب ( fix a race ) ۱۱ - مهیا شدن ( I was fixing to leave town after I paid the hotel bill ) ۱۲ - معالجه ۱۳ - مرتب کردن ۱۴ - رسیده گی
...
[مشاهده متن کامل]


تبانی. تقلب
مخلفات کنار غذا
تعمیر، درست کردن، ترمیم کردن، روبه راه کردن، مرتب کردن
{عمران و معماری} اتصالات
فیکسینگ دو معنی دارد که هرکدام در یک جا به کار میروند .
معنی اول: تعمیرکردن
معنی دوم:تعمیر
باتشکر 👌amir👌
کار کردن
اتصالات، نگه دارنده
اصلاحات
تعمیر کردن
تعمیر کردن ماشین یا برخی از دیگر وسایل ها

تعمیر کردن وسایل
نهایی کردن
تعمیر کردن

تعمیر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس