fixedly

/ˈfɪksɪdli//ˈfɪksɪdli/

بطورثابت یامعین، بطورمقطوع

جمله های نمونه

1. I stared fixedly at the statue.
[ترجمه گوگل]ثابت به مجسمه خیره شدم
[ترجمه ترگمان]به مجسمه خیره شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He stared fixedly at the woman in white.
[ترجمه گوگل]ثابت به زن سفیدپوش خیره شد
[ترجمه ترگمان]خیره به زن سفیدپوش نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Taylor was staring fixedly at her.
[ترجمه گوگل]تیلور به او خیره شده بود
[ترجمه ترگمان]تیلور به او خیره شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Ann stared fixedly at the screen.
[ترجمه گوگل]آن ثابت به صفحه نمایش خیره شد
[ترجمه ترگمان]ان آن به صفحه خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Finally, he could do nothing but stare fixedly into those ancient eyes.
[ترجمه گوگل]سرانجام، او نمی توانست کاری بکند جز خیره شدن ثابت به آن چشمان قدیمی
[ترجمه ترگمان]در آخر، او هیچ کاری نمی توانست بکند جز خیره شدن به چشم های باستانی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Isabel stared fixedly ahead of her, wondering if she had heard aright.
[ترجمه گوگل]ایزابل ثابت جلوتر از او خیره شد و متعجب بود که آیا درست شنیده است
[ترجمه ترگمان]ایزابل به او خیره شده بود، و از خود می پرسید که درست شنیده است یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The two men were now staring fixedly at each other.
[ترجمه گوگل]آن دو مرد اکنون ثابت به هم خیره شده بودند
[ترجمه ترگمان]اکنون دو مرد به یکدیگر خیره شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Nathan gazed fixedly at her for a moment with an expression she couldn't fathom, then disappeared again.
[ترجمه گوگل]ناتان برای لحظه‌ای با حالتی که نمی‌توانست درک کند به او خیره شد، سپس دوباره ناپدید شد
[ترجمه ترگمان]نیتان لحظه ای به او خیره شد، لحظه ای با حالتی که نمی توانست درک کند، سپس دوباره ناپدید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He compromised by gazing fixedly into the middle distance, where moorland and forest drifted by and could be contemplated almost casually.
[ترجمه گوگل]او با خیره شدن ثابت به فاصله‌ی میانی، جایی که دشت و جنگل در آن منحرف می‌شدند و تقریباً به‌طور تصادفی می‌توان به آن فکر کرد، مصالحه کرد
[ترجمه ترگمان]او با خیره شدن به فاصله میانه، جایی که خلنگ زار و جنگل در آن پراکنده بودند و تقریبا با حالتی عادی به آن خیره شده بودند، به خطر افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Rachel stared fixedly at his tanned throat where the white shirt was unbuttoned.
[ترجمه گوگل]راشل ثابت به گلوی برنزه‌اش خیره شد، جایی که دکمه‌های پیراهن سفید باز شده بود
[ترجمه ترگمان]را شل به همان جایی که پیراهن سفیدش باز بود خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She stared fixedly at she straight hard stretch of highway.
[ترجمه گوگل]او ثابت به بخش سخت مستقیم بزرگراه خیره شد
[ترجمه ترگمان]خیره خیره به سمت راست جاده خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Abie peered fixedly at the way ahead.
[ترجمه گوگل]ابی ثابت به راه جلو نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]در حالی که به جلو خیره شده بود به جلو خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Lorton was staring fixedly at him.
[ترجمه گوگل]لورتون ثابت به او خیره شده بود
[ترجمه ترگمان]Lorton به او خیره شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. As he talked, he was staring fixedly at her.
[ترجمه گوگل]همانطور که صحبت می کرد، ثابت به او خیره شده بود
[ترجمه ترگمان]همچنان که حرف می زد، خیره خیره به او می نگریست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• in a fixed manner; steadily, attentively, watchfully
if you stare fixedly at someone or something, you look at them steadily and continuously.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : fix / fixate
✅️ اسم ( noun ) : fix / fixation / fixative / fixer / fixings / fixity / fixture / fixedness
✅️ صفت ( adjective ) : fixed / fixated
✅️ قید ( adverb ) : fixedly
بدون اینکه حواس به جای دیگه پرت بشه
Ann stared fixedly at the screen
به طور گسترده ای

بپرس