fixation

/fɪkˈseɪʃn̩//fɪkˈseɪʃn̩/

معنی: ثابت کردن، تثبیت، تحکیم، تعیین، تعلق خاطر، دلبستگی زیاد، عشق زیاد، خیره شدگی
معانی دیگر: تمرکز روی چیزی (به ویژه با چشمان)، خیرگی، چشم دوزی، (عامیانه) وسواس، وسوسه، (روانکاوی) پای بندی، واگری، (شیمی) رجوع شود به: nitrogen fixation

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or procedure of making fast or stabilizing.
مترادف: stabilization
مشابه: attachment

(2) تعریف: an obsession, esp. one that interferes with normal functioning.
مترادف: id�e fixe, monomania, obsession
مشابه: complex, compulsion, fetish, hang-up, possession

- He has a fixation with outdoing his brother that is really unhealthy.
[ترجمه گوگل] او علاقه ای به سبقت گرفتن از برادرش دارد که واقعاً ناسالم است
[ترجمه ترگمان] او علاقه شدیدی به سبقت گرفتن از برادرش دارد که واقعا ناسالم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the arrest of psychological development at some stage before maturity, esp. in early childhood.
مشابه: arrest, check, stunt

جمله های نمونه

1. He has a fixation about her.
[ترجمه گوگل]او به او تعصب دارد
[ترجمه ترگمان]او به او علاقه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Such a fixation with money can't be healthy.
[ترجمه S.M] اینطور تعلق خاطری به پول نمی تواند سالم باشد.
|
[ترجمه گوگل]چنین تثبیت با پول نمی تواند سالم باشد
[ترجمه ترگمان]چنین a با پول نمی تواند سالم باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The country's fixation on the war may delay a serious examination of domestic needs.
[ترجمه S.M] تحکیم کشور بر جنگ می تواند ( ممکن است ) بررسی اساسی را از نیاز های بومی به تاخیر بیندازد.
|
[ترجمه گوگل]توجه کشور به جنگ ممکن است بررسی جدی نیازهای داخلی را به تاخیر بیندازد
[ترجمه ترگمان]تثبیت کشور بر جنگ ممکن است یک بررسی جدی از نیازهای داخلی را به تاخیر بیاندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He's got this fixation with cleanliness.
[ترجمه گوگل]او این تثبیت با نظافت را دارد
[ترجمه ترگمان]این دلبستگی به پاکیزگی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Carlo has an absolute fixation with the royal family.
[ترجمه گوگل]کارلو علاقه ای مطلق به خانواده سلطنتی دارد
[ترجمه ترگمان]کارلو یک تثبیت مطلق با خانواده سلطنتی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Despite his later fixation with relationships, Gedge's first song on record did not deal with the subject.
[ترجمه گوگل]علیرغم تثبیت بعدی او با روابط، اولین آهنگ ضبط شده گج به این موضوع نمی پردازد
[ترجمه ترگمان]با وجود تثبیت وضعیتش در روابط، اولین آهنگ Gedge با موضوع همخوانی نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The fixation with aprons spilled over into her business life too as she insisted that her shops should always stock aprons.
[ترجمه گوگل]تثبیت پیش بند به زندگی تجاری او نیز سرایت کرد زیرا اصرار داشت که مغازه هایش همیشه پیش بند داشته باشند
[ترجمه ترگمان]عشق با aprons در زندگی کاری او به وجود آمده بود، همان طور که او اصرار می کرد مغازه ها همیشه مال aprons
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In doing so he is confusing carbon fixation with the fate of phytoplankton.
[ترجمه گوگل]او با این کار تثبیت کربن را با سرنوشت فیتوپلانکتون اشتباه می گیرد
[ترجمه ترگمان]در انجام این کار او تثبیت کربن با سرنوشت of را گیج کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Fixation at this stage may result if toilet training is too harsh and demanding or is begun too early or too late.
[ترجمه گوگل]اگر آموزش توالت بیش از حد سخت و طاقت فرسا باشد یا خیلی زود یا خیلی دیر شروع شود ممکن است در این مرحله رفع شود
[ترجمه ترگمان]Fixation در این مرحله ممکن است منجر به این شود که آموزش توالت بسیار خشن و طاقت فرسا باشد و یا خیلی زود شروع شود و یا خیلی دیر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Prolonged fixation often lead to irreversible damage as muscles atrophied.
[ترجمه گوگل]تثبیت طولانی مدت اغلب منجر به آسیب غیر قابل برگشت به دلیل آتروفی شدن عضلات می شود
[ترجمه ترگمان]تثبیت طولانی مدت اغلب منجر به آسیب برگشت ناپذیر به عنوان ماهیچه ها می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Consequently, this fixation on the earliest, nurturing and nutritive superego-precursor seems increasingly to express itself in the form of drug-addiction.
[ترجمه گوگل]در نتیجه، به نظر می‌رسد که این تثبیت بر اولین پیش‌ساز، پرورش‌دهنده و مغذی، به شکل فزاینده‌ای خود را در قالب اعتیاد به مواد مخدر نشان می‌دهد
[ترجمه ترگمان]در نتیجه، این تثبیت در اولین، پرورش و سوپر ضمیر، به طور فزاینده ای به نظر می رسد که خود را به شکل اعتیاد به مواد مخدر نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Skill learning falls into three phases: cognitive, fixation and autonomous.
[ترجمه گوگل]مهارت آموزی به سه مرحله تقسیم می شود: شناختی، تثبیت و خودمختار
[ترجمه ترگمان]یادگیری مهارت به سه مرحله تقسیم می شود: شناختی، تثبیت و خودمختار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Little Red Cap, who has outgrown her oral fixation, no longer has any destructive oral desires.
[ترجمه گوگل]کلاه قرمزی کوچولو که از تثبیت دهانی خود بیشتر شده است، دیگر هیچ آرزوی دهانی مخربی ندارد
[ترجمه ترگمان]کاپیتان کوچک قرمز، که به تثبیت دهانی او توجه ندارد، دیگر هیچ گونه تمایلات مخرب شفاهی ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. What are the prospects for nitrogen fixation in plants?
[ترجمه گوگل]چشم انداز تثبیت نیتروژن در گیاهان چیست؟
[ترجمه ترگمان]چشم انداز تثبیت نیتروژن در گیاهان چه هستند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She wondered if her fixation with Ace was because in her mind the two of them were inextricably linked.
[ترجمه گوگل]او فکر می کرد که آیا دلبستگی او به آس به این دلیل است که در ذهن او این دو به طور جدایی ناپذیری به هم مرتبط بودند
[ترجمه ترگمان]از خود می پرسید که آیا دلبستگی او به Ace، به خاطر این است که در ذهنش دو تن با هم پیوند داشتند یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ثابت کردن (اسم)
proving, fixation

تثبیت (اسم)
consolidation, confirmation, stabilization, fixation, fixing, fixity

تحکیم (اسم)
consolidation, stabilization, fixation, ruggedization

تعیین (اسم)
signification, nomination, specification, designation, determination, definition, fixation

تعلق خاطر (اسم)
fixation

دلبستگی زیاد (اسم)
fixation

عشق زیاد (اسم)
fixation

خیره شدگی (اسم)
fixation

تخصصی

[عمران و معماری] ثابت کردن
[زمین شناسی] ثابت کردن
[نساجی] تثبیت - تثبیت کالای نساجی - ثابت نمودن - تثبیت کردن
[خاک شناسی] تثبیت
[روانپزشکی] تثبیت. به طور کلی، فرآیندی که به وسیله آن چیزی سفت و محکم و انعطاف نا پذیر می گردد.
[آب و خاک] تثبیت

انگلیسی به انگلیسی

• act of fixating; stabilizing; focusing on; fixing in place; arrest of emotional development; obsession
a fixation is an extreme or obsessive interest in something.

پیشنهاد کاربران

طلسم
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : fix / fixate
✅️ اسم ( noun ) : fix / fixation / fixative / fixer / fixings / fixity / fixture / fixedness
✅️ صفت ( adjective ) : fixed / fixated
✅️ قید ( adverb ) : fixedly
[پزشکی] تثبیت: بستن و یا نگه داشتن یک ساختار در یک محل ثابت
عادت کردن ، کرم چیزی داشتن ،
Some republicans reportedly think Trump's fixation with election fraud could cost them in election
برخی جمهوری خواهان بر این باورند که عادت کردن ترامپ در دغل بازی در انتخابات می تونه برای اونهادر انتخابات هزینه یا تبعات بدی همراه داشته باشه
وابستگی
گیردادن ِ وسواس گونه به چیزی یا کسی
fixation ( علوم پایۀ پزشکی )
واژه مصوب: پایدارسازی 1
تعریف: استفاده از پایدارساز برای نگهداری بافت
تثبیت
تحکیم ، تعلق به عشق، تثبیت عاطفی پیدا کردن
Mr. above my head , my love
آقای بالاسرمی، عشقم
تحکیم دلبستگی زیاد، عشق زیاد، تعلق خاطر ، تثبیت

بپرس