fixate on

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
وسواس داشتن روی. . . / گیر دادن به. . . / تمرکز افراطی روی. . .
در زبان محاوره ای:
گیر داده به فلان چیز، چسبیده بهش، ول کن نیست، تو فاز اون مونده
________________________________________
...
[مشاهده متن کامل]

🔸 تعریف ها:
1. ( روان شناختی – تحلیلی ) :
تمرکز شدید و مداوم روی یک فکر، احساس، یا موضوع خاص؛ گاهی به صورت **وسواس فکری یا گیر ذهنی**
مثال:
He tends to **fixate on** his mistakes and can’t move on.
عادت داره روی اشتباهاتش گیر بده و نمی تونه رها کنه.
2. ( فرهنگی – انتقادی ) :
برای توصیف جامعه یا فردی که **بیش ازحد به یک موضوع خاص چسبیده**؛ مثل ظاهر، موفقیت، یا ترندهای رسانه ای
مثال:
Social media makes people **fixate on** likes and validation.
شبکه های اجتماعی باعث می شن مردم روی لایک و تأیید اجتماعی گیر کنن.
3. ( رسانه ای – نمادین ) :
در روایت های رسانه ای یا داستانی، نماد **درجا زدن ذهنی یا احساسی روی یک نقطه ی خاص**
مثال:
The character **fixates on** revenge, losing sight of everything else.
شخصیت داستان فقط به انتقام فکر می کنه و همه چی دیگه رو فراموش کرده.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
obsess over – dwell on – be stuck on – be hung up on – ruminate on

چسبیدن ( به چیزی )
پیله کردن
تمرکز داشتن بر روی چیزی مثال:
Although you may be fixated on the triumph at the end of the line
اگرچه ممکن است تمرکز شما روی پیروزی در انتهای خط ( مسیر ) باشد. . . ( اگرچه ممکن است به مقصد نهایی فکر کنید )
Everyone keeps fixating on him
همه مدام بهش گیر میدن
They fixated on her
اونا بهش گیر دادن
Picking on sth
گیر دادن به چیزی _ متمرکز شدن روی چیزی