fixate

/ˈfɪkˌset//fɪkˈseɪt/

معنی: تثبیت کردن، متمرکز کردن، محکم کردن
معانی دیگر: روی چیزی متمرکز شدن یا کردن، چشم به چیزی دوختن، (به چیزی) خیره شدن، (روانکاوی) تثبیت شدن، واگر شدن، پس ایست شدن (دچار توقف رشد عاطفی شدن)، پایبند شدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: fixates, fixating, fixated
(1) تعریف: to make stable or stationary; fix.

(2) تعریف: to focus or concentrate on.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to become fixed or stuck.

(2) تعریف: to develop and persist in an immature psychological attachment, or to suffer arrested emotional development.

(3) تعریف: to become focused or concentrated.

جمله های نمونه

1. It's not suspicious that I'm fixating. It's consistent with my personality.
[ترجمه گوگل]اینکه دارم فیکس می کنم مشکوک نیست با شخصیت من همخوانی داره
[ترجمه ترگمان]این که من متمرکز هستم مشکوک نیست این با شخصیت من سازگار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Back in London, he became fixated with his best friend's daughter.
[ترجمه گوگل]در بازگشت به لندن، او با دختر بهترین دوستش دلبسته شد
[ترجمه ترگمان]در بازگشت به لندن، او با دختر بهترین دوستش ثابت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He never used to be so fixated on losing weight.
[ترجمه گوگل]او هرگز اینقدر به کاهش وزن علاقه نداشت
[ترجمه ترگمان]او هرگز چنان در وزن از دست دادن وزن ثابت نشده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He is fixated on things that remind him of his childhood.
[ترجمه گوگل]او روی چیزهایی متمرکز است که او را به یاد دوران کودکی اش می اندازد
[ترجمه ترگمان]او روی چیزهایی متمرکز می شود که او را به یاد دوران کودکی می اندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He became fixated on the piano at age after seeing one at a preschool.
[ترجمه گوگل]او با دیدن پیانو در یک پیش دبستانی در سنین بالا به پیانو علاقه مند شد
[ترجمه ترگمان]او بعد از دیدن یکی از پیش دبستانی بر روی پیانو تمرکز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Nor are women so fixated by visual cues, so obsessed with physical rivalry.
[ترجمه گوگل]همچنین زنان آنقدر با نشانه‌های بصری تثبیت نشده‌اند و در رقابت فیزیکی وسواس زیادی ندارند
[ترجمه ترگمان]زنان نیز تحت تاثیر نشانه های بصری قرار دارند، بنابراین درگیر رقابت فیزیکی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Increasingly he seemed fixated on the danger that it would escalate into a world war.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید او به طور فزاینده ای بر خطر تبدیل شدن آن به یک جنگ جهانی متمرکز بود
[ترجمه ترگمان]اما به نظر می رسید از خطری که در جنگ جهانی ایجاد می شود تمرکز کرده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She becomes fixated on pursuing justice at all costs.
[ترجمه گوگل]او به دنبال عدالت به هر قیمتی شده است
[ترجمه ترگمان]او در پی گیری عدالت در تمام هزینه ها ثابت شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Beware of becoming so fixated on this one position that you acquire a mental block against progressing further.
[ترجمه گوگل]مراقب باشید آنقدر روی این یک موقعیت متمرکز شوید که مانعی ذهنی در برابر پیشرفت بیشتر به دست آورید
[ترجمه ترگمان]مراقب باشید که بیش از حد بر این موضع تمرکز داشته باشید که یک مانع روانی برای پیشرفت بیشتر به دست می آورید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It becomes increasingly fixated on rituals and formalities, and ever more fearful of ultimate results.
[ترجمه گوگل]به طور فزاینده‌ای بر تشریفات و تشریفات متمرکز می‌شود و از نتایج نهایی بیمناک‌تر می‌شود
[ترجمه ترگمان]این امر به طور فزاینده ای بر آداب و رسوم و تشریفات، و از قبل از نتایج نهایی شدیدتر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He becomes fixated on his own physical limitations and begins worshipping the male members of others.
[ترجمه گوگل]او بر محدودیت های فیزیکی خود متمرکز می شود و شروع به پرستش اعضای مذکر دیگران می کند
[ترجمه ترگمان]او در محدودیت های فیزیکی خودش تمرکز کرده و شروع به ستایش از اعضای مذکر دیگران می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Individuals with BDD fixate on an imagined flaw in their appearance or a slight physical abnormality.
[ترجمه گوگل]افراد مبتلا به BDD یک نقص تصوری در ظاهر خود یا یک ناهنجاری فیزیکی جزئی را تثبیت می کنند
[ترجمه ترگمان]افراد با BDD ۲۰۰۷ به عیب فرضی در ظاهر خود و یا یک ناهنجاری فیزیکی جزیی واکنش نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Lateral mass screws are traditionally used to fixate the subaxial cervical spine, while pedicle screws are used in the thoracic spine.
[ترجمه گوگل]پیچ های توده جانبی به طور سنتی برای تثبیت ستون فقرات گردنی زیر محوری استفاده می شود، در حالی که پیچ های پدیکول در ستون فقرات سینه ای استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]لایه های فیزیکی جانبی به طور سنتی از ستون فقرات گردنی subaxial استفاده می کنند، در حالی که پیچ های pedicle در ستون فقرات مورد استفاده قرار می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Functions of fixate point source and model of highway - surface were provided.
[ترجمه گوگل]توابع منبع نقطه ثابت و مدل بزرگراه - سطح ارائه شد
[ترجمه ترگمان]وظایف منبع نقطه ای fixate و مدل سطح بزرگراه ارائه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تثبیت کردن (فعل)
avouch, stabilize, reinstate, confirm, fixate

متمرکز کردن (فعل)
epitomize, focus, fixate, centralize, concentrate, localize

محکم کردن (فعل)
firm, fix, consolidate, reinforce, strengthen, stake, clinch, fasten, fixate, tighten, girth, chock, solidify, rivet

انگلیسی به انگلیسی

• set firmly in place, stabilize, make steady; focus on (especially in an obsessive manner); experience arrested emotional development

پیشنهاد کاربران

دوستان بهترین ترجمه برای این کلمه ( قفل کردن هستش روی چیزی با on (
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : fix / fixate
✅️ اسم ( noun ) : fix / fixation / fixative / fixer / fixings / fixity / fixture / fixedness
✅️ صفت ( adjective ) : fixed / fixated
✅️ قید ( adverb ) : fixedly
عادت کردن
Keep fixated on
گیر دادن
گیردادن، گیر کردن روی چیزی
fixate on= کلید کردن روی چیزی

بپرس