• (1)تعریف: to improve the appearance or condition of (a house or room) through repairs, cleaning, decoration, and the like.
- You need to fix up the house before it goes on the market.
[ترجمه عرشیت] شما باید خانه را تعمیر کنید قبل از اینکه به بازار بروید
|
[ترجمه سید محمد هاشمی] قبل از اینکه به بازار برید بایستی خونه رو حسابی مرتب کنید.
|
[ترجمه ژیلا] قبل از اینکه خانه را برای فروش بگذارید ، باید آن را تعمیر کنید
|
[ترجمه گوگل] شما باید خانه را قبل از اینکه وارد بازار شود تعمیر کنید [ترجمه ترگمان] باید قبل از رفتن به بازار خانه را تعمیر کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We are fixing up the master bathroom with the extra money.
[ترجمه گوگل] ما در حال تعمیر حمام اصلی با پول اضافی هستیم [ترجمه ترگمان] ما داریم با پول اضافی حموم رو درست می کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: to act so as to effect a romantic relationship between.
- I think my aunt invited you because she's trying to fix us up.
[ترجمه امیر] فکر کنم خاله/عمه ام دعوتت کرده چونکه سعی داره رابطه مون رو سر و سامون بده.
|
[ترجمه گوگل] فکر می کنم عمه من شما را دعوت کرده است، زیرا او سعی می کند ما را درست کند [ترجمه ترگمان] فکر کنم خاله ام تو رو دعوت کرده چون داره سعی می کنه ما رو درست کنه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. I'd like to fix up a meeting with you next week sometime.
[ترجمه گوگل]من می خواهم هفته آینده یک جلسه با شما ترتیب دهم [ترجمه ترگمان]دوست دارم یک ملاقات با شما در هفته بعد را تعیین کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. We'll have to fix up a time to meet.
[ترجمه گوگل]ما باید زمانی را برای ملاقات تعیین کنیم [ترجمه ترگمان]ما مجبوریم یک زمان برای ملاقات تعیین کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Do I have to fix up to go to the Websters?
[ترجمه گوگل]آیا برای رفتن به وبسترها باید تعمیر کنم؟ [ترجمه ترگمان]باید درستش کنم که برم دستشویی؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. We must meet again to fix up the details of the contract.
[ترجمه گوگل]ما باید دوباره ملاقات کنیم تا جزئیات قرارداد را اصلاح کنیم [ترجمه ترگمان]ما باید دوباره همدیگر را ملاقات کنیم تا جزئیات قرارداد را ثبت کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. I wrote back to Meudon at once to fix up a meeting.
[ترجمه گوگل]فوراً به Meudon نامه نوشتم تا یک جلسه را تنظیم کنم [ترجمه ترگمان]فورا به مو دون نوشتم که ملاقاتی داشته باشم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Shall we fix up a meeting for next week?
[ترجمه گوگل]آیا یک جلسه برای هفته آینده تنظیم کنیم؟ [ترجمه ترگمان]می شود جلسه ای را برای هفته آینده تنظیم کنیم؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Maybe a ruin I can fix up.
[ترجمه گوگل]شاید خرابه ای که بتوانم درستش کنم [ترجمه ترگمان] شاید یه خراب کاری باشه که بتونم درستش کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The main grating fix up in the gyre axis.
[ترجمه گوگل]توری اصلی در محور چرخان ثابت می شود [ترجمه ترگمان]پنجره اصلی در محور گرداب ایجاد می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. I think we can fix up with what you want.
[ترجمه ژیلا] من فکر میکنم ما میتونیم ترتیب چیزی رو که شما مایلید ، بدیم
|
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم ما می توانیم با آنچه شما می خواهید درست کنیم [ترجمه ترگمان]من فکر می کنم ما می توانیم آنچه را که می خواهیم ثبت کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Could you please fix up a taxi after the show?
[ترجمه ژیلا] میشه لطفا ترتیب ( گرفتن ) یک تاکسی رو بعد از نمایش بدید ؟
|
[ترجمه گوگل]میشه لطفا بعد از نمایش تاکسی تعمیر کنید؟ [ترجمه ترگمان]می شود بعد از نمایش یک تاکسی را تعمیر کنیم؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Using vacuum adsorb style fix up paper.
[ترجمه گوگل]با استفاده از روش جاذب خلاء کاغذ ثابت [ترجمه ترگمان]استفاده از سبک adsorb خلا کاغذ را تعمیر می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. We tried in vain to fix up their difference.
[ترجمه گوگل]ما بیهوده سعی کردیم تفاوت آنها را برطرف کنیم [ترجمه ترگمان]ما بی هوده تلاش کردیم تا تفاوت آن ها را حل کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. B: I fix up bikes and give them away.
[ترجمه گوگل]ب: دوچرخه ها را تعمیر می کنم و می دهم [ترجمه ترگمان]ب: من دوچرخه را تعمیر می کنم و به آن ها می دهم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. I can fix up you with a used car.
[ترجمه ژیلا] من میتونم مشکل شما رو با یک ماشین دست دوم حل کنم
|
[ترجمه گوگل]من می توانم شما را با یک ماشین دست دوم تعمیر کنم [ترجمه ترگمان]من می توانم تو را با یک ماشین دست دوم بسازم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. She went over and helped to fix up the quarrel.
[ترجمه گوگل]او رفت و کمک کرد تا دعوا حل شود [ترجمه ترگمان]رفت و کمک کرد تا دعوا را برطرف کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
تخصصی
[ریاضیات] مرتب کردن
انگلیسی به انگلیسی
• refurbish, repair; clear up, settle, set right; punish
پیشنهاد کاربران
fix the guests up with dinner تدارک شام برای مهمانان
مثال؛ For example, a parent might say to a child, “Please fix up your toys before bedtime. ” In a messy room, a person might say, “I need to fix up this space before guests arrive. ” A person organizing their schedule might say, “I’ll fix up my calendar to ensure I don’t miss any important appointments. ” ... [مشاهده متن کامل]
یه معنیش هم میشه pimp
solve a problem or to end an argument or disagreement ( مساله با بحث یا اختلاف نظر ) حل کردن
تدارک دیدن
رو به راه کردن کاری یا کسی، رسیدگی کردن
رو به راه کردن کاری یا کسی
۵ تا معنی داره که البته همه شبیه به هم هستن: ۱. تعمیر کردن ( مثلا یک دوچرخه ) ۲. اصلاح کردن ( مثلا متن قرارداد ) ۳. تنظیم کردن ( مثلا ساعت ملاقات ) ۴. مرتب کردن ( مثلا سر و وضع ظاهری ) ... [مشاهده متن کامل]
۵. آشنا کردن دو نفر باهم ( که البته به تجربه عواقب خوبی نداره: ) ) به طور کلی میشه گفت معنی "جمع و جور کردن" یا "جفت و جور کردن" میده.
جور کردن فراهم کردن
برنامه چیدن shall we fix sth up for next week? برای هفته بعد یه برنامه بچینیم؟
معنی اول: تعمیر کردن و درست کردن معنی دوم: نزدیک ترین معادلش به فارسی میشه "جور کردن" ( کسی یا چیزی ) به این دو مثال دقت کنید: Jack tried to fix me up with his older sister جک سعی داشت که منو با خواهر بزرگترش جور کنه ( شریک و دوست کردن ) ... [مشاهده متن کامل]
?Can you fix us up with somewhere to stay میتونی یه جایی واسه موندن برامون جور کنی؟
ترتیب کاری را دادن تعمیر کردن
تعمیر کردن ؛ فراهم کردن ؛ ترتیب دادن ( ملاقات ) # He loves fixing up old cars # I think we can fix up with what you want # He can fix us up with somewhere to stay # I fixed up an interview with him # I'd like to fix up a meeting with you next week
سر و وضع و مرتب کردن i must fix myself up we have guest tonight
آماده کردن fix me up a plate I need to fix up some snack
she fixes herself up for her husband . همیشه خودشو برا شوهرش آراسته و زیبا و خوشگل میکنه ( به خود رسیدن :fix yourself up )