[ترجمه گوگل] شما به خوبی در شغل جدید خود سازگار هستید [ترجمه ترگمان] تو کارت جدیدت خوب جور در میاد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. The building doesn't fit in with the surrounding area.
[ترجمه Mina] این ساختمان مناسب این منطقه نیست!
|
[ترجمه گوگل]این ساختمان با محیط اطراف تناسب ندارد [ترجمه ترگمان]ساختمان با محیط اطراف متناسب نیست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. All of us couldn't fit in there.
[ترجمه Yuu] همه ى ما نمیتوانستیم انجا جا بشویم
|
[ترجمه گوگل]همه ما نمی توانستیم در آنجا جا بیفتیم [ترجمه ترگمان]همه ما نتونستیم اونجا جا بشیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Mira'll fit in the back of the car - she's only a little 'un!
[ترجمه yuri] میرا عقب ماشین جا میشود اون فقط یک بچست
|
[ترجمه گوگل]Mira'll در عقب ماشین جا می شود - او فقط کمی "غیر" است! [ترجمه ترگمان]میرا پشت ماشین جا میخوره - اون فقط یه بچه un [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. I wasn't sure if she would fit in with my friends.
[ترجمه شیمی] من مطمئن نبودم که او با دوستان من جور بشه
|
[ترجمه گوگل]مطمئن نبودم که با دوستانم همخوانی داشته باشد یا نه [ترجمه ترگمان]مطمئن نبودم که او با دوستان من مناسب باشد یا نه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. All the kids will fit in the back of the car.
[ترجمه گوگل]همه بچه ها در عقب ماشین جا می شوند [ترجمه ترگمان]تمام بچه ها در پشت ماشین جا خواهند گرفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The cooker won't fit in/into your new kitchen.
[ترجمه گوگل]اجاق گاز در آشپزخانه جدید شما جا نمی شود [ترجمه ترگمان]زودپز در آشپزخانه جدید شما جا نخواهد گرفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The musical interludes don't really fit in with the rest of the play.
[ترجمه گوگل]میانآهنگهای موسیقایی واقعاً با بقیه نمایشنامه سازگاری ندارند [ترجمه ترگمان]The موسیقی واقعا با بقیه نمایش جور در نمی اید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. They've got to learn to fit in with our methods.
[ترجمه گوگل]آنها باید یاد بگیرند که با روش های ما سازگار شوند [ترجمه ترگمان]آن ها باید یاد بگیرند که با روش های ما جور شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. He's very friendly and extroverted so he should fit in quite easily.
[ترجمه گوگل]او بسیار دوستانه و برونگرا است، بنابراین باید به راحتی با آن جا شود [ترجمه ترگمان]او خیلی دوست و صمیمی است و به همین راحتی می تواند به راحتی آن را تحمل کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. It'll fit in if you fold it in half .
[ترجمه Callemastia] اگر آن را از نیمه تا کنی، جا خواهد گرفت
|
[ترجمه گوگل]اگر آن را از وسط تا کنید جا می شود [ترجمه ترگمان]اگر آن را تا نیمه کرده باشی، این جا مناسب خواهد بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. It's a very nice sofa but it doesn't fit in with the rest of the room.
[ترجمه گوگل]مبل خیلی خوبیه ولی با بقیه اتاق جور در نمیاد [ترجمه ترگمان]کاناپه خیلی خوبی است، اما با بقیه اتاق جور در نمی اید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. He faces an uphill struggle to be fit in time for the championships.
[ترجمه گوگل]او برای اینکه به موقع برای مسابقات قهرمانی آماده شود، با مبارزه سختی روبروست [ترجمه ترگمان]او با مبارزه دشواری مواجه است که باید در زمان رقابت های ورزشی مناسب باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. My car's too big to fit in this space.
[ترجمه گوگل]ماشین من خیلی بزرگ است که در این فضا جا نمی شود [ترجمه ترگمان]ماشینم بیش از حد بزرگ است که بتواند در این فضا جا بگیرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. I'll fit in with what you want to do.
[ترجمه گوگل]من با کاری که شما می خواهید انجام دهید هماهنگ خواهم شد [ترجمه ترگمان]من با کاری که تو می خوای انجام بدم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
مطابقت کردن (فعل)
adapt, conform, fit in
انگلیسی به انگلیسی
• match, be suitable, be in accord with
پیشنهاد کاربران
از نظر اجتماعی سازگار بودن یا به طور هماهنگ با گروه یا محیط ترکیب شدن "جا افتادن" در جنبه های مختلف زندگی از جمله کار، مدرسه و محافل اجتماعی. این شامل تطبیق با هنجارهای اجتماعی و یافتن نقطه مشترک با دیگران برای ساختن روابط و کسب پذیرش است. ... [مشاهده متن کامل]
مترادف: Blend in, belong, integrate متضاد: Stand out, be different, isolate مثال؛ He tried hard to fit in with his new colleagues. It's important for students to fit in and feel comfortable at school. She struggled to fit in with the local culture at first.
راه داده شدن
سازگاری داشتن هماهنگ بودن تعلق داشتن
تمام کردن کاری
قبول کردن - پذیرفتن
اندازه شدن. سایز شدن. جا شدن و . . . ❤️❤️
سازگار شدن , جور در آمدن ؛ زمان گذاشتن , وقت گذاشتن – You fit in well at your new job – He fits in with the other children very well – The building doesn't fit in with the surrounding area ... [مشاهده متن کامل]
– The doctor said he can fit me in at 4:30 – Another task has come up that I need to fit in before the end of the month
همرنگ جماعت شدن مثل بقیه زندگی کردن I had extraordinary abilities but the world didn't need another here so I decided to fit in
دوستان عزیز توجه کنند که "Fit in" و "Fit in with" دوتا اصطلاح متفاوت هستند: Fit in به معنای 1. پذیرفته شدن بین جمعی 2. جا افتادن تو یک وضعیت و شرایطی 3. جا دادن چیزی/فردی تو یه فضا/بازه محدود هست Fit in with sth به معنی سازگار/جور بودن یا تناسب داشتن با چیزی هست
۲ - جور کردن ( پیدا کردن ) وقت/ فرصت برای کاری I thought I'd fit in a quick visit to Vienna . if my schedule allowed ۲ - تطابق دادن، وفق دادن با شرایط یا موقعیت جدید, سازگار شدن یا بودن، I needed to switch around a bit to fit in with my ... [مشاهده متن کامل]
new workplace and co - workers. ۳ - جور بودن, هماهنگ و سازگار بودن Her project didn't fit in with the organization's policy and plans.
جا کردن، don't try to fit in سعی نکن خودتو جا کنی!
مثل بقیه بودن، مثل همه بودن
پذیرفته شده توسط افراد جدید. آشنا شدن با چیزی یا محیطی. ملاقات با کسی حتی اگر وقت نداشته باشی I think they 'll really fit in well here
کنار اومدن، سازگار شدن
جا دادن یا جا کردن ( پیدا کردن وقت برای کسی یا انجام کاری )
جا افتادن فردی در بین دیگران مورد قبول بودن بین دیگران
مناسب بودن ( مثلا برای شغل یا سمتی )
یک phrasal verb است به معنای say negative things about.
: ( fit in ( to to become assimilated into and accepted by a group to be in accord or harmony with sb or sth somehow ) ( with sth ) to match up or harmonize with sth in some fashion )