1. He held out a fistful of crumpled notes.
[ترجمه گوگل]مشتی از یادداشت های مچاله شده را دراز کرد
[ترجمه ترگمان]یک مشت یادداشت مچاله شده را بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Mandy handed him a fistful of coins.
3. The screenplay gives Sally Field a fistful of knives, which she plunges into the places where we hurt the most.
[ترجمه گوگل]فیلمنامه مشتی چاقو به سالی فیلد میدهد که او آنها را در مکانهایی فرو میبرد که ما بیشترین صدمه را داریم
[ترجمه ترگمان]فیلمنامه screenplay به سالی یک مشت چاقو می دهد، که به جاهایی می رود که بیش ترین آسیب را وارد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Armed with a fistful of papers you now have to join the queue to fetch the elusive gadget.
[ترجمه گوگل]با یک مشت کاغذ، اکنون باید به صف بپیوندید تا ابزار گریزان را دریافت کنید
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر با یک مشت کاغذ می توانید به صف ملحق شوید تا ابزار فراری را بیاورید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The machine has emerged with a fistful of material.
[ترجمه گوگل]دستگاه با مشتی از مواد ظاهر شده است
[ترجمه ترگمان]دستگاه با یک مشت مواد ظاهر شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Margarett takes a fistful of clay and presses it to an armature made of wire and wood.
[ترجمه گوگل]مارگارت مشتی از خاک رس می گیرد و آن را به آرمیچر ساخته شده از سیم و چوب فشار می دهد
[ترجمه ترگمان]Margarett یک مشت خاک رس به خود می گیرد و آن را به یک آرماتور ساخته شده از سیم و چوب فشار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Finally I seized his scruff, took a fistful of fur.
[ترجمه گوگل]بالاخره دستم را گرفتم، مشتی خز برداشتم
[ترجمه ترگمان]بالاخره گردن او را گرفتم و یک مشت موی بلند برداشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. I fetched another fistful of miniatures and spent the rest of the flight telling her about my philosophy.
[ترجمه گوگل]مشتی دیگر از مینیاتورها را آوردم و بقیه پرواز را صرف صحبت کردن درباره فلسفه ام به او کردم
[ترجمه ترگمان]یک مشت miniatures کوچک آوردم و بقیه پرواز را در مورد فلسفه خودم به او گفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. One had to take a fistful of money to buy a few things at the market.
[ترجمه گوگل]برای خرید چند چیز از بازار باید یک مشت پول می گرفت
[ترجمه ترگمان]آدم باید یک مشت پول بگیرد تا چند چیز را در بازار بخرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. He flashed a fistful of bills of large denominations.
[ترجمه گوگل]او مشتی اسکناس از فرقه های بزرگ را به زمین زد
[ترجمه ترگمان]یک مشت پر از اسکناس ها را به سرعت بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The child seized a fistful of nuts.
12. Moth tossed a fistful of pigeon bones and sniffed the baby, and sniffed the sky, and led the clockmaker across town, as soft as a breeze.
[ترجمه گوگل]پروانه مشتی از استخوان های کبوتر را پرت کرد و بچه را بو کرد و آسمان را بو کشید و ساعت ساز را به آرامی مانند نسیم به سراسر شهر هدایت کرد
[ترجمه ترگمان]پروانه یک مشت استخوان کبوتری را تکان داد و بچه را بو کشید، و آسمان را بو کشید و the را در سرتاسر شهر هدایت کرد، مثل باد ملایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Italian director Leone's second A Fistful of Dollars, caused a revolution.
[ترجمه گوگل]دومین فیلم «مشت دلار» ساخته لئونه، کارگردان ایتالیایی، انقلابی ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]سفیر ایتالیا، A دلار از دلار، موجب یک انقلاب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Grabs a fistful of the infidels hair.
[ترجمه گوگل]مشتی از موهای کفار چنگ می زند
[ترجمه ترگمان]مشتی از موی کفار را بردارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید