fistfight


مشت جنگی، کتک کاری با مشت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: an act or instance of fighting with bare fists.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: fistfights, fistfighting, fistfought
• : تعریف: to fight with the bare fists.

جمله های نمونه

1. There were marches and fires and fistfights, and an irrevocable taking of sides.
[ترجمه گوگل]راهپیمایی‌ها و آتش‌سوزی‌ها و مشت‌بازی‌ها و گرفتن طرف‌های غیرقابل برگشت وجود داشت
[ترجمه ترگمان]marches و fires و fistfights و an از هر سو و غیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Fogarty avoided fistfights, but when they were unavoidable he packed his nose with the cotton he always carried.
[ترجمه گوگل]فوگارتی از مشت‌بازی‌ها اجتناب می‌کرد، اما زمانی که آن‌ها اجتناب‌ناپذیر بود، بینی‌اش را با پنبه‌ای که همیشه حمل می‌کرد پر می‌کرد
[ترجمه ترگمان]Fogarty از fistfights پرهیز می کرد، اما هنگامی که unavoidable می شدند، بینی اش را با پنبه که همیشه حمل می کرد، بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. More pilots ran out of the back room, aroused by the uproar, and joined in the fist-fight.
[ترجمه گوگل]خلبانان بیشتری از اتاق پشتی بیرون دویدند که از هیاهو برانگیختند و به جنگ مشت پیوستند
[ترجمه ترگمان]خلبانان بیشتری از اتاق پشتی بیرون دویدند و در میان هیاهو به راه افتادند و با مشت به هم پیوستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This is a contender, at least until the fistfights start on the sidelines again.
[ترجمه گوگل]این یک مدعی است، حداقل تا زمانی که دوباره مشت‌بازی‌ها در حاشیه شروع شود
[ترجمه ترگمان]این یک مدعی است، حداقل تا زمانی که ضربات مشت دوباره از حاشیه رانده شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Jenny making casual remarks, causing fistfights.
[ترجمه گوگل]جنی اظهارات معمولی می کند و باعث درگیری با مشت می شود
[ترجمه ترگمان]جنی اظهارات عادی خود را ایراد کرد و باعث شد با ضربات مشت به آن ها ضربه بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He described how she got into fistfights with hecklers in the stands when he was playing football for the University of Washington.
[ترجمه گوگل]او توضیح داد که وقتی او برای دانشگاه واشنگتن فوتبال بازی می‌کرد، چگونه با هکرها در جایگاه‌ها درگیر شد
[ترجمه ترگمان]او توضیح داد که چگونه با hecklers در جایگاه بازی فوتبال برای دانشگاه واشنگتن بازی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Anger a fistfight and a boxing match.
[ترجمه گوگل]عصبانیت یک مشت و یک مسابقه بوکس
[ترجمه ترگمان]عصبانیت یک مسابقه بوکس و یک مسابقه بوکس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In the film's climax, McBride has a rousing fistfight with the village bully.
[ترجمه گوگل]در اوج فیلم، مک براید با قلدر دهکده درگیری مشت هیجان انگیزی دارد
[ترجمه ترگمان]در اوج فیلم، مک براید یک fistfight به همراه قلدر روستا دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Anger provides the difference between a fistfight and a boxing match.
[ترجمه گوگل]خشم تفاوت بین مشت و مسابقه بوکس را ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]خشم، تفاوت بین یک مسابقه بوکس و یک مسابقه بوکس را ایجاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A fistfight had turned into a pistol - whipping, bullet - flying fiasco.
[ترجمه گوگل]درگیری مشت تبدیل به شکست تپانچه - شلاق، گلوله - پرواز شده بود
[ترجمه ترگمان]دعوای مشتی به صورت دعوای گلوله تفنگ و گلوله شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A fistfight between them got juice.
[ترجمه گوگل]دعوای مشتی بین آنها آب می خورد
[ترجمه ترگمان] دعوای بین اونا یه دعوای مشتی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Two men on a train almost get into a fistfight because one refuses to stop talking on his cell phone.
[ترجمه گوگل]دو مرد در قطار تقریباً با مشت‌ها درگیر می‌شوند، زیرا یکی حاضر نیست با تلفن همراه خود صحبت کند
[ترجمه ترگمان]دوتا مرد سوار قطار میشن به خاطر اینکه از حرف زدن با موبایلش دست برنمیدارن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The situation was akin to guessing when an argument would turn into a fistfight based solely on the volume of the shouting.
[ترجمه گوگل]وضعیت شبیه به حدس زدن این بود که چه زمانی یک مشاجره فقط بر اساس حجم فریاد به مشت زد
[ترجمه ترگمان]این وضعیت مانند حدس زدن زمانی بود که یک بحث تنها براساس حجم داد و فریاد به یک fistfight تبدیل می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. On weekends, police constantly are being called out to handle everything from fistfights to shooting deaths.
[ترجمه گوگل]در تعطیلات آخر هفته، پلیس به طور مداوم برای رسیدگی به همه چیز، از درگیری با مشت گرفته تا مرگ با تیراندازی فراخوانی می شود
[ترجمه ترگمان]در تعطیلات آخر هفته، پلیس دائما فراخوانده می شود تا همه چیز را از ضربات مشت مشت گرفته تا به مرگ شلیک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• brawl, fight using the fists, fisticuffs

پیشنهاد کاربران

با مشت به جان هم افتادن
جنگ رو در رو
کتک کاری کردن
جنگ کار

بپرس