1. fishing pole
چوب ماهی گیری (که سر آن ریسمان و قلاب دارد)
2. fishing tackle
ابزار ماهی گیری
3. fishing villages dot the coast
ساحل از دهکده های ماهی گیران پوشیده شده است.
4. a fishing boat
زورق ماهیگیری
5. a fishing contest
مسابقه ی ماهیگیری
6. a fishing derby
مسابقه ی ماهیگیری همگانی
7. a fishing line
رسن ماهیگیری
8. a fishing party
اکیپ ماهیگیری
9. a fishing permit
جواز صید ماهی
10. a fishing vessel
کشتی ماهیگیری
11. deep-sea fishing
ماهیگیری در اعماق دریا
12. open-sea fishing
ماهیگیری در دریای آزاد
13. the fishing lines ran afoul of each other
طناب های ماهیگیری در هم گوریده شدند.
14. a good fishing spot
یک جای خوب برای ماهیگیری
15. they prosecuted fishing on a large scale
آنها به مقدار زیاد ماهیگیری می کردند.
16. kobra was always fishing for compliments
کبرا همیشه در پی این بود که از او تعریف بکنند.
17. a billboard advertising a fishing competition
تابلویی که مسابقه ی ماهیگیری را اعلان می کرد
18. such disparate amusements as fishing and painting
تفریحات کاملا متفاوتی مانند ماهی گیری و نقاشی
19. the limed houses of the fishing village gleamed under the sun
خانه های سفید (یا آهک مالی شده ی) دهکده ی ماهی گیران در آفتاب می درخشیدند.
20. coastal cities which are sustained by fishing
شهرهای ساحلی که از راه ماهیگیری تامین می شوند
21. i extricated the kitten from under the fishing nets
بچه گربه را از زیر تورهای ماهیگیری درآوردم.
22. the fish was jerking and tumbling on the fishing boat's deck
ماهی،روی عرشه ی کشتی ماهی گیری می جنبید و معلق می زد.
23. Fishing is one of his hobbies.
[ترجمه گوگل]ماهیگیری یکی از سرگرمی های اوست
[ترجمه ترگمان]ماهیگیری یکی از سرگرمی های او است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
24. Our hotel room overlooked a pretty little fishing harbour.
[ترجمه گوگل]اتاق هتل ما مشرف به یک بندر ماهیگیری زیبا بود
[ترجمه ترگمان]اتاق هتل ما مشرف به یک لنگرگاه کوچک ماهیگیری بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
25. I make sure I make time for fishing because it's how I de-stress.
[ترجمه گوگل]من مطمئن می شوم که برای ماهیگیری وقت می گذارم زیرا استرس را از بین می برم
[ترجمه ترگمان]من مطمئن می شوم زمانی برای ماهیگیری وقت دارم، چون این طور استرس دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
26. Fishing is the main source of livelihood for many people in the area.
[ترجمه گوگل]ماهیگیری منبع اصلی امرار معاش بسیاری از مردم این منطقه است
[ترجمه ترگمان]ماهیگیری منبع اصلی زندگی بسیاری از مردم این منطقه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
27. The future looks bleak for the fishing industry.
[ترجمه گوگل]آینده برای صنعت ماهیگیری تاریک به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]آینده برای صنعت ماهیگیری غمناک به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
28. The fishing fleet comprises around 70 boats.
[ترجمه گوگل]ناوگان ماهیگیری شامل حدود 70 قایق است
[ترجمه ترگمان]ناوگان ماهیگیری شامل حدود ۷۰ قایق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
29. He operated a small fishing fleet.
[ترجمه گوگل]او یک ناوگان ماهیگیری کوچک را اداره می کرد
[ترجمه ترگمان]او یک ناوگان ماهیگیری کوچک را اداره می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
30. The fishing lines had become hopelessly entangled.
[ترجمه گوگل]خطوط ماهیگیری به طرز ناامیدکننده ای در هم پیچیده شده بود
[ترجمه ترگمان]نخ های ماهی گیری نومیدانه گرفتار شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید