first come first served
first come, first served
به ترتیب نوبت، به نوبت، هر که زودتر آمده اول
انگلیسی به انگلیسی
پیشنهاد کاربران
اولویت با افرادیه که زودتر اقدام کردن
ظرفیت محدود - هر کسی زودتر بیاد، به اون می رسه
[ضرب المثل] آسیاب به نوبت
ورود اول، سرویس گیری اول؛ گرفتن خدمات بترتیب مراجعه؛ نظام نوبتی؛ آسیاب بنوبت.
آسیاب به نوبت
عکس زودتر بیاد ، زودتر میره
عکس زودتر بیاد ، زودتر میره
خروج به ترتیب ورود
آسیاب به نوبت
به ترتیب مراجعه
آسیاب به نوبت
به ترتیب مراجعه
ارائه خدمات به ترتیب ورود
هر که زود تر بیاید زودتر می رود
نوبتی هم باشه نوبت ماست
آسیاب به نوبت