firmly

/ˈfɜːrm.li//ˈfɜːrm.li/

معنی: محکم
معانی دیگر: بطور محکم، ازروی ثبات یاوفاداری، ازروی متانت

بررسی کلمه

قید ( adverb )
(1) تعریف: in a way that uses some strength; not lightly.

- Press firmly on the doorbell or it will not make any sound.
[ترجمه رضا صفری] محکم به زنگ در فشار دهید مگر نه صدایی نخواهید شنید.
|
[ترجمه maryam] زنگ را محکم فشار دهید وگرنه صدایی تولید نخواد کرد
|
[ترجمه sare] زنگ در را محکم فشار دهید وگرنه صدایی تولید نخواهد کرد
|
[ترجمه گوگل] زنگ در را محکم فشار دهید وگرنه صدایی در نمی آید
[ترجمه ترگمان] محکم در را فشار دهید، وگرنه صدایی نخواهد شنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: tightly or securely.

- The door is is not firmly shut.
[ترجمه محسن] در محکم بسته نمی شود. تو دلیلش را می دانی؟
|
[ترجمه sare] در به طور محکم بسته نمی شود
|
[ترجمه گوگل] درب محکم بسته نشده است
[ترجمه ترگمان] در محکم بسته نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he believes firmly in the existence of devils and angels
او به وجود شیاطین و ملائک اعتقاد راسخ دارد.

2. he clasped her hand firmly
دست او را محکم نگه داشت.

3. he grasped the oar firmly and did not loosen his grip
او پارو را محکم گرفت و آن را رها نکرد.

4. he took the hammer firmly by the handle
دسته ی چکش را محکم گرفت.

5. his government is now firmly entrenched and it would be difficult to overthrow it
دولت او اکنون سخت استقرار یافته است و بر انداختن آن مشکل خواهد بود.

6. to establish a statue firmly in its place
مجسمه را محکم در جای خود مستقر کردن

7. get ahold of the steering wheel firmly and don't be afraid
فرمان اتومبیل را محکم بگیر و نترس.

8. Wrap the bandage firmly around the injured limb.
[ترجمه گوگل]بانداژ را محکم دور اندام آسیب دیده بپیچید
[ترجمه ترگمان]بانداژ را محکم دور دست مجروح ببندید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He firmly believes liberty is inseparable from social justice.
[ترجمه گوگل]او قاطعانه معتقد است که آزادی از عدالت اجتماعی جدایی ناپذیر است
[ترجمه ترگمان]او قاطعانه بر این باور است که آزادی از عدالت اجتماعی جدایی ناپذیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Firmly compress the soil in the pot so that the plant is secure.
[ترجمه گوگل]خاک گلدان را محکم فشرده کنید تا گیاه محکم شود
[ترجمه ترگمان]Firmly خاک را در گلدان محکم کنید تا گیاه ایمن باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Grasp the thistle firmly.
[ترجمه گوگل]خار را محکم بگیرید
[ترجمه ترگمان]Grasp را محکم بگیر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A wooden stake was driven firmly into the ground.
[ترجمه گوگل]یک چوب چوبی محکم به زمین رانده شد
[ترجمه ترگمان]یک چوب چوبی محکم به زمین چسبیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He firmly believes that she is innocent of the crime.
[ترجمه گوگل]او کاملاً معتقد است که او از این جنایت بی گناه است
[ترجمه ترگمان]او معتقد است که او بی گناه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The roots grew down firmly in the soil.
[ترجمه گوگل]ریشه ها محکم در خاک رشد کردند
[ترجمه ترگمان]ریشه ها با شدت در خاک فرو رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I grasped his arm firmly and led him away.
[ترجمه گوگل]بازویش را محکم گرفتم و او را دور کردم
[ترجمه ترگمان]بازویش را محکم گرفتم و او را به کناری راندم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The radiologist firmly positioned Phoebe in front of a ferocious-looking machine.
[ترجمه گوگل]رادیولوژیست فیبی را محکم در مقابل دستگاهی با ظاهر وحشی قرار داد
[ترجمه ترگمان]رادیولوژیست به طور محکم Phoebe را در مقابل یک ماشین نگاه درنده قرار دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. I firmly believe my son has been entrapped by this cult.
[ترجمه گوگل]من کاملاً معتقدم پسرم در دام این فرقه افتاده است
[ترجمه ترگمان]من معتقدم که پسرم در دام این فرقه گرفتار شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. He firmly believed that he was right.
[ترجمه گوگل]او کاملاً معتقد بود که حق با اوست
[ترجمه ترگمان]او معتقد بود که حق با اوست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Massage the area gently but firmly.
[ترجمه گوگل]ناحیه مورد نظر را به آرامی اما محکم ماساژ دهید
[ترجمه ترگمان]این ناحیه را به آرامی اما محکم ماساژ دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

محکم (قید)
firmly, tightly, stoutly

انگلیسی به انگلیسی

• in a stable manner; strongly; sturdily, resolutely; assertively

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : firm
✅️ اسم ( noun ) : firmness
✅️ صفت ( adjective ) : firm
✅️ قید ( adverb ) : firmly / firm
قویاً
با تحکم
با قاطعیت
محکم
سفت
موکدا، با تاکید
قاطعانه ، به طور جدی ، محکم ، سفت 🐢🐢
I firmly believe that we must do sth very soon
به طور جدی اعتقاد دارم که خیلی زود باید یه کاری بکنیم
انسانی 95 ، هنر 91 ، زبان 91 ، ریاضی 89 ، تجربی 86 و. . .

به طرز محکمی، سرسختانه
به طور قطع
با شدت، باقوت، با قدرت، محکم، جد اً، قویآ، ، کاملاً، بدون تردید، بطور قطعی، با قاطعیت، بااطمینان، قطعاً، حتماً، مسلما
قاطعانه

بپرس