firing

/ˈfaɪrɪŋ//ˈfaɪərɪŋ/

معنی: تیر
معانی دیگر: پختن در کوره (آجر و سفال و غیره)، آتش خوراندن به کوره و تنور و غیره، آتش تابی، سوخت (برای ایجاد آتش)، هیزم، هیمه، اتش زنی، داه کردن، پختن یاگرم کردن درکوره، شلیک، توپ اندازی

جمله های نمونه

1. the accidental firing of a gun
شلیک تصادفی اسلحه

2. the missile batteries started firing
گروه موشک ها شروع به آتش کرد.

3. Any hostages in the firing line would have been sacrificed.
[ترجمه گوگل]هر گروگانی در خط تیراندازی قربانی می شد
[ترجمه ترگمان]هر کدام از گروگان ها در صف اخراج قربانی می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The enemy are firing off their big guns.
[ترجمه گوگل]دشمن تفنگ های بزرگ خود را شلیک می کند
[ترجمه ترگمان]دشمن توپ های بزرگ خود را شلیک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The firing petered out yesterday evening.
[ترجمه گوگل]تیراندازی عصر دیروز خاموش شد
[ترجمه ترگمان]آن وقت شب، آن را از کنار آتش بیرون کشیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The authorities offered to stop firing missiles if the rebels agreed to stop attacking civilian targets.
[ترجمه گوگل]مقامات پیشنهاد کردند در صورت موافقت شورشیان برای توقف حمله به اهداف غیرنظامی، شلیک موشک را متوقف کنند
[ترجمه ترگمان]مقامات پیشنهاد کردند که اگر شورشیان موافقت کردند که حمله به اهداف غیر نظامی را متوقف کنند، موشک ها را متوقف کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was executed by firing squad.
[ترجمه گوگل]او توسط جوخه تیراندازی اعدام شد
[ترجمه ترگمان]اون توسط یه جوخه اعدام اعدام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They were fooling around on an Army firing range.
[ترجمه گوگل]آنها در یک میدان تیر ارتش فریب می دادند
[ترجمه ترگمان]آن ها در اطراف میدان اخراج ارتش بازی می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The troops suppressed the rebellion by firing on the mob.
[ترجمه گوگل]سربازان با شلیک به اوباش شورش را سرکوب کردند
[ترجمه ترگمان]قشون شورش را با شلیک به جمعیت سرکوب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We are having difficulty in firing up the ship's engines.
[ترجمه گوگل]ما در آتش زدن موتورهای کشتی با مشکل مواجه هستیم
[ترجمه ترگمان]ما مشکل داریم که موتورهای کشتی را منفجر کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A soldier would rather face a firing squad a thousand times over than just once have to look his own colleagues in the eye knowing he had failed them.
[ترجمه گوگل]یک سرباز ترجیح می دهد هزاران بار با جوخه تیراندازی روبرو شود تا اینکه فقط یک بار به چشمان همکاران خود نگاه کند که بداند در آنها شکست خورده است
[ترجمه ترگمان]سربازی ترجیح می دهد با یک جوخه آتش هزار بار مقابله کند، فقط یک بار باید به همکارانش نگاه کند که می داند آن ها را شکست خورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Witnesses say the firing was deliberate and sustained.
[ترجمه گوگل]شاهدان می گویند تیراندازی عمدی و پایدار بوده است
[ترجمه ترگمان]شاهدان می گویند که این تیراندازی آگاهانه و پایدار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He does the hiring and firing in our company.
[ترجمه گوگل]او کار استخدام و اخراج را در شرکت ما انجام می دهد
[ترجمه ترگمان]او استخدام و اخراج در شرکت ما را انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Murat had looked into the eyes of the firing squad without flinching.
[ترجمه گوگل]مورات بدون لرزش به چشمان جوخه تیراندازی نگاه کرده بود
[ترجمه ترگمان]مو را بدون اینکه خم شود به چشمان جوخه آتش نگاه کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تیر (اسم)
ache, pain, bar, shot, arrow, firing, fire, shaft, prop, mercury, lug, gunshot, dart, timber, staff, stanchion, butt shaft, staple, perch, spike, mast, quintain

تخصصی

[برق و الکترونیک] احتراق، جرقه، آتش کردن - شلیک ؛ جرقه زنی ؛ برانگیزش ؛ پخت 1. گذار از حالت غیر اشباع به حالت اشباع در یک رآکتور قابل اشباع . 2. یونش گاز که منجر به جاری شدن جریان در لامپ تخلیه گازی میشود. 3. برانگیختن مگنترون یا لامپ تی آر توسط پالس . 4. قرار دادن ماده در دمای بالا به منظور اکسایش و تبخیر ترکیبات آلی برای رسیدن به ویژگیهای مورد نظر فرایند تولید لایه های ضخیم .

انگلیسی به انگلیسی

• act of dismissing from a job; setting on fire, igniting; shooting of a gun; shot of a gun; fuel for a fire; baking of ceramics in a kiln; exposing to heat

پیشنهاد کاربران

کوره پزی
تحریک
activation function is capable of firing with different rates
هیزم ، چوب
Pyrethroids are known to act on sodium channels, thereby causing repetitive
firing of sensory nerve endings of the skin
. پیرتروئیدها بر روی کانال های سدیم اثر می گذارند و در نتیجه باعث شلیک[تحریک] مکرر انتهای عصبی حسی پوست می شوند
Fire ( v ) in book Intermediat 1 : make sb leave their job, somtimes as a punishment
ترجمه معنی : مجبور کردن کسی تا از کارش خارج شود، بعضی وقت ها به عنوان یک تنبیه
example : He's the person responsible for hiring and firing
...
[مشاهده متن کامل]

ترجمه مثال : اون ( مرد ) کسی هست که مسئول استخدام کردن و اخراج کردن است

شلیک
بخش
قسمت
مکان
اخراج کردن

بپرس